مانیفست تاریخ، فصل دوم پیروزی ریز-تاریخ

فصل دوم – گذشته کوتاه مدت: عقبنشینی تاریخ کلان و غلبه ریز-تاریخ
این فصل با این جملات زیبا شروع میشود:
«دانشجوی تاریخ مقالهاش را برای چند ساعتی کنار میگذارد تا وبگردی کند و آنچه در جهان وب میبیند نگرانش میکند. همیشه نگرانش میکند، زیرا وجدانش از او میپرسد چگونه کار دانشگاهیاش را به دنیای بیرون دانشگاه ارتباط دهد. کسی که تاریخ را مطالعه میکند همیشه خودش را در کسوت یک مُصلح میبیند و فساد و آلودگی و بیعدالتی رگ غیرتش را میجنباند. چگونه دربارۀ اهرمهای تغییر بیاموزد؟ چگونه با مردم صحبت کند تا آنها را برای تغییر قانع کند؟»
جوابهایی که معلمان متأخر تاریخ دادهاند ناامید کننده است: «تمرکز کن. در یک زمینه به خصوص متمرکز شو و متخصص شو. دنبال سؤالهای بزرگ نرو». حتی تا دهه 1960 دانشجویان تاریخ آکسفورد، چنین دیدی نداشتند. آنها درباره همه چیز میآموختند و درباره همه چیز دغدغه داشتند. از سال 1968 به بعد مورخین به شدت بر گذشته کوتاه مدت متمرکز شدند تا آینده کوتاه مدت را پیشگویی کنند. مثلاً تاریخ نگار آلمانی جف اِلِی (Geoff eley) بر روی دو تا سه دهه تاریخ ناوگان دریای آلمان و مکاتبات نظامی نخبگان دریاسالار تمرکز کرد تا بتواند دلیل گرایش کشورش به نظامیگری، نژادپرستی، تمرکزگرایی و جنگ جهانی دوم را دریابد.
به مرور مورخین جوان دهههای 60 و 70 میلادی توجه خود را به مسائلی مانند نژادپرستی، جنگ ویتنام، فساد سازمانهای مالی و اداری در آمریکا معطوف کردند و از این رو دایره مطالعاتشان به بازههای زمانی کوتاه در حدود 10 تا 20 سال کاهش پیدا کرد تا از روی گذشته بتوانند آینده نزدیک را مورد قضاوت قرار دهند.
در یک کلام، تاریخ به شدت سیاسی شده بود. میتوان تصور کرد که چنین اتفاقی نه فقط در دنیای انگلیسی زبان بلکه در تمام جهان هم افتاده باشد. روش اصلی مطالعاتی این مورخین مراجعه به آرشیوهایی بود که اکثراً تا 10 الی 40 سال گذشته را پوشش میدادند. آرشیوهای کارگری، آرشیو مکاتبات، آرشیو مسائل مالی شرکتها، سازمانها و ادارات مختلف. این دورههای زمانی معمولاً با زندگی یک محقق یا پژوهشگر یا یک پزشک که نهضت جدیدی را به راه انداخته بود، مصادف و محدود به همان فرد میشد. مثلاً مطالعات روانپزشکی در زمینه هیستری همراه میشد با مطالعه دوران زندگی کاری روانپزشکی که هیستری را کشف و بررسی کرده بود یا مطالعه هیپنوتیزم با مطالعه زندگی مزمر (Mesmer) همزمان میشد یا اصطلاحی مانند آگورا فوبیا (ترس از مکانهای شلوغ مانند بازار) یا اصطلاحی مانند جهانگردان دیوانه که توسط فردی به نام ایان هکینگ (Ian hacking) ابداع شده بود.
مقصود آن است که در این روشِ بررسی کوتاه مدت تاریخ، در واقع زندگی افراد بررسی میشد نه روندهای کلانی که در اجتماع در طی بازههای زمانی طولانی جریان دارد. این مسئله تا امروز هم ادامه دارد که در مستندهای تاریخی که شبکههای عمدهای مانند کانال هیستوری (History channel) و یا کانال بیبیسی میسازند و پخش میکنند، عمده تمرکز و توجه در مسائل سیاسی روی شخصیت و روحیات و زندگی شخصی و سلایق رهبران است گویی که مزاج یک رهبر تعیین میکند که چه تصمیمات سیاسی گرفته شود و تاریخ به کدام سمت پیش برود. قطعا چنین مستندهایی که قهرمانهای جذاب دارند، تماشاچی بیشتری جذب میکنند زیرا عوام همیشه کنجکاوند بدانند چرچیل در وعده صبحانه چه میخورده است.
این روندها همراه بود با فارغالتحصیل شدن تعداد زیادی از دانشجویان تاریخ که دنبال کار میگشتند و بنابراین آینده شغلی و کسب درآمد خود را در بررسی آرشیوهای محدود و نقطهای در سازمانها، ادارات و منابع و رسانههای مختلف میدیدند. بنابراین بخشی از انگیزه تمرکز بر روی تاریخ کوتاهمدت و تخصصی در زمینه آرشیوهای جدا و منفصل از هم، در واقع انگیزه مالی و غم نان بود.
از نظر مشی و مرام سیاسی هم این روش بررسی تاریخ، بسیار مردمی به نظر می آمد و روش بررسی دورههای طولانی تاریخ خیلی نخبهگرایانه، اشرافی و بی درد به نظر میرسید. در صورتی که بررسی دفتر حساب و کتاب و آرشیوهای مثلاً کارگران فلان کارخانه مردمیتر و جذابتر بود. در پشت همه اینها اضطراب تخصصگرایی بود، اینکه هر چه بیشتر و بیشتر درباره مسائل کمتر و ریزتری بدانیم! رماننویس انگلیسی کینگزلی آمیس (Amis) درمورد این تخصصگرایی در رمان جیمز خوششانس در 1953 این مسئله را به زیبایی به سخره گرفته است: جیم یک استاد دانشگاه در یکی از دانشگاههای شهرستان است و در طول رمان تمام مدت نگران مقالهایست که قرار است سرنوشت حرفهای او را تعیین کند و او را به شهرت برساند. عنوان مقالهای که جیم مینویسد این است: «اثر اقتصادی توسعه تکنیکهای کشتیسازی در فاصله سال 1450 تا 1485». نهایتاً این مقاله منتشر نمیشود بخاطر اینکه ناشر معتقد است که دوره زمانی که جیم به آن پرداخته بسیار بلندپروازانه، طولانی و غیرواقعبینانه است! تمام کتبی که روش تحقیق به مورخین میآموزند، پس از سالهای 1968، بر این دقیق شدند که چگونه سؤالها را ریز کنید، خرد کنید، دقیق کنید، نازک کنید و باریک کنید. مثلاً در دانشکده تاریخ به دانشجو آموزش میدادند که به جای مطالعه برروی اُلیور کراموِل، برروی تأثیرات کرامول بر اتحاد اسکاتلند و انگلستان تمرکز کند.
یکی از آثار این رویکرد به تاریخ این بود که امکان نقد و بررسی آثار یک مورخ توسط دیگر مورخین کاملاً سلب شد. پیش از آن شما میتوانستید اثر مورخ همکارتان را بررسی کنید، اما وقتی کارها اَبَرتخصصی شدند دیگر شما هیچ صلاحیتی برای قضاوت در مورد کار همکارتان نداشتید زیرا تنها او بود که آرشیوهای مثلاً 15 ساله اتحادیه کارگری جنوب شرق اسکاتلند را بررسی کرده بود و او میدانست چه می کند نه شما. کتابهایی منتشر شد که عنوانهایی بلندپروازانه و فریبکارانه داشتند اما تمرکزشان بر روی یک بازه زمانی بسیار کوچک و ریزتاریخ بود. مثلاً کتاب «زمین و پرسش حاکمیت ملی در ایرلند» تنها یک بازه زمانی سی ساله را بررسی میکند و نام کتاب این مسئله را لو نمیدهد. هر چه بازههای زمانی مورد بررسی کوتاهتر شد، هنر درک الگوها و پیشبینی آینده هم تحلیل رفت.
این تکهتکه کردن تاریخ باعث شده بود بازههای زمانی آنچنان کوچک شوند که نتوان از آنها هیچ چیزی آموخت. بنابراین دیگر مورخین معلمان اجتماع نبودند زیرا مسائل مورد بررسی آنها بسیار باریک و تخصصی شده بود. جو گالدی و دیوید آرمیتاژ موارد جالبی را ذکر میکنند از دهه 1960 که منتقدین و ناظران غربی و اروپایی مسئله نژاد را در مورد هند و چین بهانه میکردند و این که اعتقاد داشتند هندیها و چینیها توانایی مغزی و روانی برای درک درست پدیدههای مادی را ندارند و برای این، نمیتوانند از نظر پیشرفت تکنولوژی توانا و پیشرو باشند. برای نابود کردن افسانه نژاد سفید و برتری غرب نیاز داریم که تاریخ را در بازههای زمانی طولانی بررسی کنیم.
نویسندگان خاطرنشان میکنند که مورخین دیگر به این افسانه که جهانِ امروز توسط نیت خیر امپراطوریهای غربی شکل گرفته است، اعتقاد ندارند اما اقتصاددانها هنوز به چنین چیزی معتقد هستند و این نیاز یادگیری و آموزش و گسترش تاریخ علمی را ایجاب میکند.
طول مدت بررسی و عمق بررسی تاریخی در نتیجهای که بدست میآوریم، بسیار اهمیت دارد. به طور مثال در واقعه کاهش قیمت گندم و غلات برای کارگران در سال 1870 در انگلستان، نتیجهگیری اقتصاددانها این بود که سرمایهداری از سال 1500 به این طرف هر چند باعث افزایش نابرابری اقصادی شده است، نهایتاً قدرت خرید همه را افزایش داده است چیزی که آدام اسمیت بیان میکند. اما بررسی دقیقتر و تاریخیتر مورخان ما را به این نتیجه میرساند که کاهش موقتی قیمت غلات و بالا رفتن قدرت خرید، حاصل دههها مبارزه کارگران برای تشکیل سندیکا و پیگیری حقوق صنفی خود بود که دولت و اقتصاد آزاد بینالمللی با آن مقابله میکرد.
برای مدت کوتاهی در سال 1870 با تشکیل سندیکا، این کارگران به پیروزی رسیدند و قدرت خرید آنها بالا رفت اما این مسئله دوام نیافت. بنابراین این را به عدالت سرمایهداری بازار آزاد نمیتوان نسبت داد. مورد آزارنده دیگری که نویسندگان به آن اشاره میکنند، مطالعات اقتصاددانهاست در طول انقلاب صنعتی که نشان داد، وزن و قد کارگران در این مدت افزایش یافته است. نتیجهگیری آنها این بود که قدرت خرید و وضعیت تغذیه کارگران در طول انقلاب صنعتی بهتر شده است. دههها بعد کشف شد که در طول همین مدت وزن و قد مادران طبقه کارگر به شدت کاهش یافته است. بررسیهای بیشتر بر روی کیفیت زندگی و سبک زندگی این کارگران نشان داد که زنان در طول این مدت با حذف وعدههای غذایی و دادن آنها به همسران خود تلاش میکردند تا آنها را در مشاغل سختی مانند کار در آسیابها، معادن ذغال سنگ و باراندازها زنده نگاه دارند!
ترجمه و خلاصه: دکتر ایمان فانی
مقدمه کتاب «مانیفست تاریخ» را اینجا بخوانید
فصل نخست کتاب «مانیفست تاریخ» را اینجا بخوانید
فصل سوم کتاب «مانیفست تاریخ» را اینجا بخوانید
متن کامل انگلیسی منتشر شده توسط نویسندگان را اینجا بخوانید
چگونه با ریز کردن موضوع مطالعه و شکستن روایت تاریخی، نادانتر شدیم!
1 دیدگاه
دست مریزاد … عالی !