اقتصاد-منابع محدود و علم انتخاب
فوریه 19, 2019مانیفست تاریخ، فصل اول-طلوع تاریخ کلان
فوریه 23, 2019مانیفست تاریخ-جو گالدی و دیوید آرمیتاژ
مانیفست تاریخ – دیوید آرمیتاژ و جو گالدی
مورخین چگونه باید با سیاستمداران و منبع قدرت سخن بگویند؟ و این چه اهمیتی دارد؟ چرا بررسی تاریخ در مقیاس پانصد سال، برای افق برنامهریزی بهتر از پنج ماه یا پنج سال است؟ چرا تاریخ، به ویژه تاریخ دراز مدت تا این حد برای فهم گذشتههای گوناگونی که به این زمانِ حالِ پر چالش و درگیری انجامیدند، مهم است؟ مانیفست تاریخ دعوتی است برای مسلح شدن مورّخین و هر کس که به نقش تاریخ در جامعۀ معاصر علاقهمند است. جو گالدی استاد تاریخ دانشگاه براون و دیوید آرمیتاژ استاد تاریخ دانشگاه هاروارد، مورخین پیشرو، بازگشتی به روایات دراز مدت در علم تاریخ را شناسایی کردند که پس از دههها تخصص گرایی در تاریخ اتفاق افتاده است. این بازگشت به روایت کلان و دراز مدت برای آیندۀ پژوهش تاریخی و نحوۀ آموزش و تدریس تاریخ بسیار مهم است. این کتاب چالش برانگیز و قابل تأمل در بحثِ نقش تاریخ و علوم انسانی در عصر دیجیتال تغییر بزرگی ایجاد میکند و به بحث در بین سیاستگذاران، فعالان، کارآفرینان و مخاطبان معمولی، دانشجویان و معلّمان خواهد انجامید. کتاب با مسئلۀ تغییرات اقلیمی شروع میشود و این نشان میدهد که دید دراز مدت نویسندگانِ کتاب مسئلهای به جا و مهم را هدف گرفته است. نکتۀ دومی که به آن اشاره میشود و نگاه قلبی نویسندگان را مشخص میکند، نگرانی و ترس از رشد و قدرت گرفتن چین است. نویسندگان سپس به این میپردازند که بودجۀ زیرساختها و مدارس و آموزش و پرورش در غرب مدام تحلیل میرود، سیاستمداران فقط به فکر انتخابات بعدی هستند، سیکلهای مالی به صورت سه ماهه تنظیم میشوند و تنها به کوتاه مدت نگاه دارند. سرمایهگذاری دراز مدت در منابع انسانی در حال ناپدید شدن است. مجموعۀ اینها را دیوید آرمیتاژ و جو گالدی تفکر کوتاه مدت مینامند (Short termism). نویسندگان جامعۀ دانشگاهی را دعوت میکنند که از نزدیک بینی دست بردارند. آنها مینویسند که نگاه به تاریخِِ کلان لازم است. یک مکانیسم یا یک اسطوره برای تشویق نگاه دراز مدت لازم است. به نظر میرسد لیبرالیسم، دموکراسی و فردگرایی منجر به تخصصگرایی هرچه بیشتر و بیشتر خواهد شد. دموکراسی و تفکرات کوتاه مدت و انتخابات گرا چیزی است که نویسندگان به آن انتقاد دارند. تمدن لیبرال- دموکرات آنچنان رشد خواهد کرد و چنان وسیع خواهد شد که هیچ کس سررشتۀ روایتِ کلان را به دست ندارد. این حاصل فیزیکی و روند طبیعی فردگرایی است. برای اینکه بتوانید آینده را ببینید، نیاز دارید گذشته را در مقیاس کلان قضاوت کنید. نویسندگان از پِیر مِندز فرانس (Pierre mendes france) نقل قول میکنند که حکومت داری یعنی آینده نگری. آنها مثال میزنند که در گذشته به ما گفته شده بود که تاریخ پایانی دارد، جهان گرم، مسطح و شلوغ است.
انسانها مدام به دنبال مدلسازی هستند. مدلهای نظری اقصادی، فیزیکی، روانشناسی را به پدیده های دراز مدت تاریخی تعمیم میدهند و رسانه ها این علم کاذب را تکرار میکنند. جهان پیرامون ما در حال تغییر است، اما این تغییر دراز مدت است و این تغییرات را نمی توان به مدلها تقلیل داد. جو گالدی و دیوید آرمیتاژ این سوال عظیم را می پرسند:
«چه کسی برای آرام نشستن، انتظار کشیدن و ترجمه ارتعاشات عمیق زمان آموزش دیده است؟»
آنها میگویند بسیاری از محققان آینده را تا 10 هزار سال بعدتر پیشگویی کردهاند، اما هیچکدام به اندازه کافی به گذشته ننگریستهاند. این پروسهها که به آن مگا ترندز (Mega trends) گفته میشود، رشد جمعیت، روندهای مهاجرتی، کاریابی، نابرابری، ثبات و بهداشت را پیشگویی کردهاند. اما در این کمیسیونها هیچ مورخ جدی حضور نداشته است. نویسندگان میگویند که جهان گرسنۀ تفکر درازمدت است. از دپارتمانهای علوم سیاسی دانشگاهها تا سر میز شام مردم عادی همه به دنبال کسی هستند که از این رکود سیاسی و از این نظام دو حزبی نجاتشان دهد.
نویسندگان عنوان میکنند که نگاه کردن به گذشته برای دیدن آینده چندان کار سختی نیست. ما این کار را در خانواده ها یاد میگیریم؛ وقتی که اولین بار تنشهای میان نسلها را در خانواده تجربه میکنیم. تاریخ و رازهایش در مقیاس قرنها برای ژورنالیستها، روزنامه نگاران و مورخین عوامگرا بیش از اندازه عمیق است که بخواهند خودشان را درگیر آن کنند. به ندرت در گفتگو با چنین کسانی پیوستگی تاریخی شناسایی میشود و دربارۀ آن گفتگو میشود. چه کسی برای ترجمه ارتعاشات عمیق زمان آموزش دیده است؟ نویسندگان فهرستی از دانشگاههای قدیمی جهان ذکر میکنند: دانشگاه نالاندا در شهر بیهار از هندوستان، 1500 سال پیش با عنوان یک مؤسسۀ بودایی بنا نهاده شد و اکنون احیا شده است. دانشگاه بولونیا: 1088 میلادی، دانشگاه پاریس: 1150، دانشگاه آکسفورد: 1167، کمبریج: 1209، سالامانکا: 1218، تولوز: 1221، دانشگاه هایدلبرگ: 1386. اینها را مقایسه کنید با عمر متوسط شرکتهای تجاری: 75 سال.
رئیس دانشگاه سیدنی، تأسیس 1850 میگوید: تنها بازیگری که میتواند برنامه ریزیهای دراز مدت و زیرساختی وسیع داشته باشد، دانشگاه است. کسب و کارها معمولاً به دنبال بازگشت سود هستند، در طی مدتی که به چند سال نمیرسد. زمانی که دانشگاههای اصیل و قدیمی قرون وسطایی به دانشگاههای امروزی تبدیل شدند، رشته های علوم انسانی مدام مورد پرسش قرار گرفتند: «برونده شما چیست؟ تولیدی شما چیست؟ چه ارزش افزوده ای ایجاد کرده اید؟ کار شما به چیزی ربط پیدا میکند؟»
این مؤسسات ایجاد شده بودند تا زمان را در بازه های کلان بپایند و زیر نظر داشته باشند تئوریهای بزرگ و ابر روایت استخراج کنند. تفکر سرمایه داری و سودمحور، تفکر کلان و دراز مدت را به نقد و سخره گرفت. رئیس انجمن تاریخ آمریکا لین هانت (Lynn hunt) گفته است که رشته تاریخ در دانشگاهها در بحران به سر میبرد. روش شناسی علوم انسانی از اساس با علوم تجربی و علوم سخت تفاوت دارد. به طور مثال یکی از روش شناسی های علوم تاریخ مطالعه متون باستانی است، درک ارزشهای انتزاعی است و تشویق تفکر نقادانه است به جای آنکه تفکر کاربردی، سودمحور و مصرفی را تشویق کند.
رشته های علوم پایه، فیزیک، اقتصاد، تبدیل به ماشینهای چاپ مقاله شدهاند. در گذشته وظیفه مورخ آن بود که داستانهای کلان بگوید و وقایع را در مقیاس وسیع قضاوت کند و ببیند. اما تقریباً 40 سال پیش بیشتر مورخین این کار را رها کردند. تقریباً دو نسل است از سال 1975 تا 2005 که بیشتر مورخین مطالعاتشان را فقط در یک محدوده زمانی پنج تا پنجاه ساله محدود میکنند. در سال 1900 رساله های دکترای تاریخ، بازههای زمانی در حدود 75 سال را بررسی میکردند. در سال 1975 این مدت به یک بازه زمانی 30 ساله رسید. بیشتر قدرتِ ساخت روایت از دپارتمان تاریخ به دپارتمان اقتصاد منتقل شد. اینجا و آنجا نشانه هایی از احیای تاریخ کلان، تاریخ عمیق و تاریخ بزرگ دیده میشود. بعضی از نوشته های تاریخی 40000 سال و برخی دیگر تا 13 میلیارد و 800 میلیون سال پیش یعنی تاریخ آغاز جهان را وجهه همت خود قرار داده اند.
نویسندگان عنوان میکنند که داشتن داده های کلان (Big data) و تحلیل دیجیتال باعث میشود بتوانیم نگاه جدیدی به تاریخ کلان داشته باشیم که با تاریخ کلانی که در گذشته داشتیم تفاوت دارد. کاربرد تاریخ، آموزش است. تاریخ، جوامع را برای خودشان توضیح میدهد. به حاکمان کمک میکند تا کاربرد قدرت را اصلاح کنند و به مشاوران و وزیران کمک میکند بیاموزند چگونه بالادستی ها را تحت تأثیر قرار دهند. به شهروندان کمک میکند تا زمان حال را بهتر درک کنند و اعمالشان را به آینده معطوف دارند. مولفین می نویسند در آمریکای معاصر اتفاقات هیجان انگیزی افتاد و حواس مورخین را پرت کرد، جنبش حقوق شهروندی، اعتراضات ضد جنگ و فمینیسم. به این دلایل نیاز به چیزی ایجاد شد و نوعی از تاریخ شکل گرفت که آن را ریز تاریخ (Micro History) مینامیم. در ریز تاریخ، تمرکز روی آدمهای استثنایی، اتفاقات جالب ظاهراً غیر قابل توضیح و سلسله رخدادها و وقایع گذاشته شد. نویسندگان از محبوب شدن اقتصاددانها شکایت میکنند. اقتصاددانهایی که به چپها، راستها، میانه روها و تقریباً همه مشاوره میدادند. اقتصاددانهایی که حتی درباره عصر شکار و گردآوری نقطه نظرهایی داشتند. یک روایت تاریخی خوب این سه کار را انجام میدهد:
1- به روندی که در طی زمانی دراز شکل گرفته است، نگاه میکند و نظر میاندازد.
2- شایعات، دروغگوها و افسانه ها را درباره آینده به چالش میگیرد و به این می پردازد که داده ها و مستندات از کجا آمده اند.
3- به منابع مختلف دادهها از زاویه دیدهای گوناگون نگاه میکند و به اینکه چگونه گذشته و آینده را میتوان به شکلهای مختلف تفسیر، تجربه و پیشگویی کرد.
کتاب مانیفست تاریخ، بیشتر مورخان را خطاب قرار میدهد و نثری سنگین و پر از عدد و رقم و نامهای ناآشنا دارد اما موضوع آن برای عموم و به ویژه ما ایرانیان آنچنان مهم است که در طی چند بخش به زبان ساده آن را ترجمه و خلاصه می کنم و در اینجا به مثالی از کاربرد تاریخ کلان در مورد ایران میپردازم.
تاریخ ایران بسیار پهناور و ظاهراً ناپیوسته است. گسلهای عمیقی در تاریخ ایران وجود دارد و گسل تاریخی هم مانند گسل زمینشناختی باعث آشفتگی و زلزله است. ژرفترین گسل تاریخی ایران حمله اعراب در 1400 سال پیش است که تا امروز ایرانیان را بر اساس نگاهشان به این واقعه به دو دسته میتوان تقسیم کرد:
آنها که آن را یک فاجعه جبران ناپذیر تاریخی میدانند که پس از آن دیگر ایران کمر راست نکرد.
آنها که آن را یک موهبت الهی میشمارند که حیات راستین مردم ایران تازه از آن شروع شد.
چنین زخمِ باز و شکاف وحشتناکی در حافظه تاریخی یک ملت که تا امروز زنده و فعال و بازیگر است، هر ملت دیگر جز ایران را نابود کرده بود. تنها یک نگاه متین و عمیق و صلحجو میتواند بر این دره عمیق پل بزند و پیوستگی تاریخی را برقرار کند.
از این نظر کتاب مانیفست تاریخ به ویژه برای ایرانیان مهم است. درزمانهای که با نگاه ژورنالیستی دهها کتاب درباره خلق و خو و خیانت و خدمت سیاستمداران معاصر نوشته میشود، انگار که انسان مثل یک هنرپیشه دفعتاً و خلقالساعه روی صحنه می رود، در چنین زمانهای حقیقت و چراییِ رویدادها گم می شود. دلیل تکرار چرخههای تاریخی و فروبستگی در سرنوشت و آینده درک نمیشود. تاریخ علم انفجارات بزرگ و حوادث نادر و لحظههای ناب نیست. اینها کار سینما و ژورنالیسم تجاری است.
تاریخ، علم پیمودن دایرههای فراخ و پهناور است: چرخهها و روابط و سازو کارهایی که یک نفر انسان در عمر کوتاه خود نمیبیند و از پدر و پدربزرگش نمیشنود.
از قحطیهای عظیم تاریخ معاصر ایران تنها حس گنگی از ناامنی در ذهنِ ناخودآگاه نسل ماست. نیاز است یک ایرانی خیرخواه و آشنا به تاریخ جهان به زمان رخداد نخستین قحطی تاریخ معاصر ایران نظر افکند تا دریابد که واقعه تنها چند سال پس از حفر کانال سوئز اتفاق افتاد. تنها چند دهه بعد، جنگ جهانی اول و فروپاشی دو امپراطوری روس و عثمانی حادث شد. با حفر کانال سوئز محور تجاری جهان از راه چندین هزارساله ابریشم به مسیر آبی که به مصر و شبه جزیره عربستان و البته قدرتهای دریایی سود میرساند تغییر کرد. تنها تغییر در جغرافیا، تغییرات عمیق و ماندگار تاریخی ایجاد می کند. انزوای کشورهای شمال خلیج فارس از ترکیه تا افغانستان با بررسی خلق و خوی تزارهای روسیه و پاشاهای عثمانی و سلاطین ایران درک نمی شود. برای درک تاریخ نخست باید از ماندگارترین و فراگیرترین بازیگر شروع کرد: جغرافیا
فارغ از خطوط قراردادی روی نقشه و کانال آبی سوئز، نقشهای که دولتمردان امروز ایران پیش رو دارند، کم و بیش همان است که کوروش کبیر و فرماندهان نظامیاش می دیدند. چالشها و فرصتها هماناند، مگر آنجا که جغرافیا تغییر کرده است.
کتاب مانیفست تاریخ دعوتی است به این که تاریخ را در هر دو محور زمان و مکان، با دید کلان نگاه کنیم. مثلاً حفر یک کانال آبی در صد و پنجاه سال پیش با هزاران کیلومتر فاصله از پایتخت ایران، در همین لحظه در سرنوشت کشور ما بسیار تعیین کنندهتر است تا خلق و خو و منش سیاسی این رییس جمهور یا رییس جمهور قبلی.
این دیدگاه کمک می کند از کُشتی گرفتن و کلنجار رفتن با شخصیتهای تاریخی و نحلههای فکری و سیاسی نجات پیدا کنیم: این که فلانکس بدبختمان کرد و فلان کس خوشبختمان کرد. از بدزبانی و انتقاد بی معنا به مردم و ملتمان هم نجاتمان می دهد: این که اگر ملت ایران فلان کتاب را خوانده بودند یا فلان فیلم را دیده بودند یا موقع رانندگی به هم راه می دادند، در آن صورت مشکلات حل می شد…
راه حلها، فرصتها و تهدیدهای واقعی از عمر یک حکومت و یک نسل از ملت فراتر میرود. حتی از مرزهای ملی هم فراتر میرود.
بی ثباتی و انزوای شمال خلیج فارس و انزوای نسبی همه کشورهای آن ( از ترکیه و سوریه تا روسیه و ایران و و عراق و افغانستان) در عمیقترین بررسی، حاصلِ بی فرهنگی مردمش یا سیاستهای حاکمان وقت نیست. همانطور که ثبات و ثروت کشورهای حاشیه کانال سوئز حاصل فرهنگ و درایت نیست. این همه حاصل این است که جهان با تغییر محور تجاری از جاده ابریشم به کانال سوئز این بضاعت را پیدا کرده تا همه سرزمینهای شمال خلیج فارس را از چرخه تجارت کنار بگذارد و بنابراین جهان با تمام کشورهای شمال خلیج فارس “از سرِ سیری و با بهانهجویی” سخن میگوید. انزوای تجاری فرهنگ و ثبات را میساید.
این دیدگاه البته هیجان انگیز نیست ولی جبرگرایانه هم نیست. راه حل از تمکن و حوصله یک نسل فراتر میرود ولی مقدور و در دسترس است: بازگرداندن امنیت و ثبات به راههای فرامرزی ابریشم از چین تا مدیترانه. (چیزی که قدرتهای تجاری کنونی جهان یعنی قدرتهای دریایی چندان در آن ذینفع نیستند و کارشکنی هم می کنند.)
وقتی امنیت به راههای خشکی بازگردد، تجارت برقرار میشود و فرهنگ و مدارا از پی تجارت میآید نه برعکس!
یک پایۀ سیاستِ محاصره و خشکاندن َابَرقاره “اوراسیا” ، همواره ناامن کردن کشورهای مسیر جاده ابریشم بودهاست. (مسیر آبیِ جایگزین، بضاعت این سیاست را فراهم آورده بود.) این سیاست آرام آرام پس می نشیند و نظم چند هزارساله باز میگردد، البته با یک تفاوت: این بار هم این جغرافیاست که تغییرات فراگیر و ماندگار ایجاد می کند؛ آبراهه دیگری برای نخستین بار در تاریخ بشر در حال گشایش است؛ به دلیل تغییرات اقلیمی برای نخستین بار در تاریخ حضور بشر در این سیاره، اقیانوس منجمد شمالی در تمام مدت تابستان قابل کشتیرانی میشود، پدیده ای که شطرنج جغرافیای سیاسی و به تبع تاریخ را به عمیقترین وجه متاثر خواهد کرد.
در بخشهای آینده برای تاکید بر اهمیتِ نگاه کلان به تاریخ و جغرافیا، کتاب مانیفست تاریخ را ترجمه و خلاصه می کنم.
دکتر ایمان فانی
4 دیدگاه
با نقطه نظرمطرح شده کاملا موافقم . باید بادیگاه آینده نگری و استراتژی های راهبردی طی مسیرراجهت گیری کرد.
سپاس فراوان از زحمات شما و از حسن سلیقه شما.عالی عالی
سپاس از حمایت شما
سلام و سپاس.
مطلبی مهم و اساسی است. هر چند در برخی کشورها دیرهنگام به آن توجه نشان داده اند.
دانشگاههای کشورهای انگلوساکسون پس از بیش از نیم قرن تخطئه ی کلان روایت های تاریخی، چندی است به اهمیت این نحوه نگاه به تاریخ اعتراف می کنند. مبارک است.