افلاطون و تمثیل غار
مارس 14, 2019در ستایش جاده-تقدیم به مسافران نوروزی
مارس 19, 2019مانیفست تاریخ-فصل سوم بخش اول
فصل سوم-بخش اول
تاریخ خُرد و تاریخ کلان
تغییرات اقلیمی، حکومتداری و نابرابری از سال 1970
جو گالدی و دیوید آرمیتاژ اشاره میکنند که از سال 1970 به این طرف اخطارهای اقلیم شناسان و بومشناسان (اکولوژیستها) دربارۀ وضعیت گرمایش زمین، بالا آمدن آب دریاها و تغییرات اقلیمی مدام شدیدتر و شدیدتر شده است. این رویکرد آخر الزمانی و اخطارهای تحکمآمیز، از دیگر سو واکنش اقتصاددانها و شرکتهای تجاری و صنایع نفتی را به دنبال داشته که یا گرمایش زمین را انکار کردهاند یا زمان را برای ایجاد تغییرات کافی دانستهاند و بنابراین به بیعملی روی آوردهاند. در این میان رویکرد مورخین کاملاً نادیده انگاشته شده است. به عنوان مثال مورخین اثبات کردهاند که اعمال قوانین انگلستان بر صنعت گوگرد و میزان تولید دی اکسید سولفور در سال 1821 نه تنها تولید ناخالص ملی را کم نکرد بلکه پس از این افزایش هم پیدا کرد. بنابراین رعایت کردن و در نظر گرفتن مسائل مربوط به محیط زیست الزاماً به ضرر اقتصاد تمام نخواهد شد و میتواند مدلی شود برای نجات محیط زیست. تاریخدانان میتوانند موارد بیشماری را ذکر کنند که اثر انسان بر محیط زیست سیاره معکوس شده است و نتایج مخرب آن برطرف گردیده است. این وظیفۀ مورخین است که معین کنند چگونه اجداد ما توانستهاند از اثرات مخرب زیست محیطی که خودشان عامل آن بودند، جان سالم به در ببرند.
وقتی مشخص میشود مدل اقتصادی فعلی نمیتواند محافظ محیط زیست و تضمین کنندۀ آینده باشد، این وظیفۀ تاریخدان است که مدلهای مناسبی از گذشته استخراج کند. نویسندگان تأکید میکنند که دوران متأخر در زمینشناسی که به تازگی با نام آنتروپوسین (Anthropocene) نامگذاری شده است و بر حجم وسیع تغییرات انسان بر سیارۀ زمین دلالت میکند، به معنی ویرانگری مطلق و مخرب بودن و سیاهکاری انسان نیست بلکه به آن معنی است که درک کنیم به طور بالقوه تا چه حد میتوانیم اثرگذار باشیم و بنابراین درک کنیم که میتوانیم کرۀ زمین را مدیریت کنیم. مثلاً تاریخدان سوئدی مالم (Malm) اثبات کرده است که همۀ بشریت و همۀ گونۀ انسان در آلودگی کرۀ زمین مقصر محسوب نمیشوند. طبقۀ خاصی از سرمایهداران اروپایی که حتی میتوان آنها را به تعدادی خانوادۀ خاص محدود کرد، در استفادۀ وسیع از سوختهای فسیلی، ماشین بخار و تغییرات اقلیمیِ کنونی میتوانند مقصر شناخته شوند. علت آنکه سوختهای فسیلی برای به کار افتادن ماشین بخار به عنوان بهترین انتخاب در نظر گرفته شد، فرصتهایی بود که در دنیای جدید (آمریکا) باز میکرد و بهرهکشی انگلیسیها در کارخانهها و معادن و نیاز جهانی برای پارچۀ کتان را توجیه میکرد. حتی تا امروز میلیونها نفر از افراد بشر از سوختهای فسیلی اصلاً استفاده نمیکنند و نقشی در آلودگی ندارند بنابراین هزینۀ یکسانی نباید در پاکسازی آن پرداخت کنند. دورۀ آنتروپوسین را میتوان به دویست سال اخیر محدود کرد نه 15هزار سال اخیر.
مالم مینویسد: «سرمایهداران در یک گوشۀ کوچک دنیای غرب روی ماشین بخار سرمایهگذاری کردند و بنابراین سنگ بنای اقتصاد سوختهای فسیلی را گذاشتهاند. در هیچ نقطه از تاریخ گونۀ انسان برای این کار رأیگیری نشد مردم برای دفاع از سوختهای فسیلی و عصر ماشین به خیابانها نریختند. نسبت دادن فاجعه به انقلاب کشاورزی مانند این است که موفقیت خلبانان ژاپنی را به دید دو چشمی و انگشت شست قابل تحرک انسانها و میمونها نسبت دهیم». تلاش برای نسبت دادن تغییرات اقلیمی به ذات خبیث انسان تا همین اندازه بیمعنی است. غربِ توسعه یافته و شرکتهای تجاری بیشترین سود را از تغییرات اقلیمی بردند و عامل آن هستند و بنابراین باید بهای آن را بپردازند و جالب است که تا همین امروز این قدرتها که مقصر اصلی تغییرات اقلیمی هستند، افزایش جمعیت و صنعتی شدن چین را نگران کننده قلمداد میکنند!
اصطلاح «ظرفیتِ باربرداری» (Carrying capacity) نخستین بار در مورد قایقها بکار رفت؛ اینکه چقدر میتوانند بار ببرند. سپس به جمعیتهای حیوانی بسط داده شد و پس از آن در بریتانیای استعماری به ظرفیت شکار در زمینهای تصرف شده و پس از آن به دولتهای استعماری در مورد انسانها و جمعیتهای بومی بسط داده شد. این نگاه، دیدگاه از بالا به پایین را در خود دارد. اینکه همۀ کشورهای جهان باید با هم همکاری کنند تا خطر گرمایش زمین را پشت سر بگذاریم صرفاً بهانهایست برای کشورهای غربی که مسئولیت نامتناسب خود را انکار کنند. مثلاً اگر به پنجاه سال گذشته نگاه کنیم، این تصور به وجود میآید که سوسیالیسم مرده است. این تفکر را بازار آزاد و اقتصاددانهای آن و همچنین مورخین ریزتاریخ تبلیغ میکنند. مثلاً مدیر گوگول و مسئول ایدهپردازی آن گفتهاند که پیشرفت تکنولوژی، متحد دموکراسی است و فقر را پایان خواهد داد و همچنین باعث آزادی بیشتر در رسانهها و انتخابات خواهد شد. بنابراین رهبرانی که در آینده راه حلها را ارائه خواهند کرد، مصلحان یا فعالان اجتماعی نیستند بلکه رؤسای شرکتهای فناوری دادهها هستند.
اما نقش این شرکتها را نه رؤسای آنها بلکه مورخان باید تعیین کنند. اینکه آنها چه اثری بر روند تاریخ داشتهاند، با مؤسسان آنها نیست، با مورخان است. از دید غیرتاریخدانهایی مانند ساموئل هانتینگتون، کشمکش درازمدت اروپا با بقیه جهان تا ابد ادامه پیدا خواهد کرد. از دید فرنسیس فوکویاما سقوط اتحاد جماهیر شوروی پایان تاریخ بوده است اما یک تاریخدان جدی هرگز تاریخ و آینده را تا این حد ساده نمیکند. هیچ یک از دادههای تاریخی نظریۀ برخورد تمدنهای ساموئل هانتینگتون را تأیید نمیکنند. بسیاری حتی بحث کردند که آنچه هانتینگتون «تمدن» میخواند، صرفاً یک عادت بد از روش انسان شناسی انگلستانِ اهل ویکتوریا است. دیوید گرِبر (Graeber) در کتاب «قرض: پنج هزار سال اول»، دربارۀ این بحث میکند که برخلاف آنچه که افرادی مانند مارگارت تاچر گفتهاند، سرمایهداری تنها جایگزین و تنها مدل اقتصادیِ ممکن نیست. او نشان میدهد که مفهوم کاپیتالیستی قرض و وام صرفاً یک نگاه کاملاً متأخر است که مثلاً در فرهنگ بودایی یا مسیحی وجود نداشته است. در بسیاری از فرهنگها قرضهای تجمع یافته از نسلهای پیشین را یکسره باطل اعلام میکردند. تجمع دیون و قرض در طی نسلها در تمام طول تاریخ بیسابقه بوده است و یک پدیدۀ استثنایی در سرمایهداری قرن بیستم است. نویسندگان ابراز میکنند که تاریخ را نمیتوان تا آن حد ساده کرد که به قول هانتینگتون و فوکویاما به پیروزی غرب منتهی شود.
نویسندگان معتقداند نهادهایی مانند FAO (سازمان جهانی غذا)، بانک جهانی، سازمان ملل، سازمان جهانی بهداشت برای محقق کردن نظام جهانی عادلانه، برابر و نسبتاً مرفه تشکیل شده بودند اما در حدود سال 1970 این نظام عهد خود را برای حمایت از دموکراسی شکست. از آن پس شرکتهای بینالمللی و چند ملیتی بودند که بر جهان حاکم شدند نه آرمان دموکراسی. اقتصادهای آیندهداری مانند برزیل، روسیه، هند و چین عمداً از معاهدات تجاری کنار گذاشته میشوند.
مطالعات واقعی تاریخی نشان میدهند که از سال 1970 به بعد مردم بومی و محلی مدام اعتراض کردهاند و بر خلاف جهت جهانی سازی حرکت کردهاند اما تمام اینها از چشم رسانهها و سیاست متعارف پنهان مانده است
در ابتدای راه انقلاب صنعتی بسیاری از دستیافتها حداقل در کشورهای صنعتی شده، ملی و عمومی بودند مانند جاده ها و راه آهن و همین تا حدودی برابری و عدالت در دسترسی ایجاد کرد. اکنون هم می توان با گسترش اینترنت پرسرعت رایگان یا ارزان به نفوذ فناوری برای تحقق عدالت اجتماعی کمک کرد.
تلاشهای انحصار طلبانه نیز همواره بطور موازی در جریان بوده است از جمله در نظام آبیاری هندوستان در دوره استعمار انگلستان، نظام مبارزه با مالاریا و پشۀ آنوفل در مصر در دوره سلطۀ انگلستان و بهداشت عمومی، مثالهای فراوانی می توان یافت که بطور سیستماتیک ساز و کارهای دموکراسی مختل یا بی اثر شده تا از دسترسی عموم به مواهب فناوری جلوگیری شود.
در مشاهدۀ جالب دیگری، مورخان متوجه شدهاند که رشد سازمانهای غیر دولتی (NGO ) ها با به حاشیه بردن اتحادیههای کارگری، شوراهای شهر و روستا و حتی ضعف احزاب سیاسی همراه بوده و در نتیجه امکانات مالی عملاً از دست رای دهندگان خارج شده است. پدیدۀ قابل توجه دیگر این که نفوذ اقتصاددانها در سطوح گوناگون تصمیم گیری باعث شده شاخص تولید ناخالص ملی GDP جای تمام شاخصهای دموکراتیک نظیر شاخصهای اشتغال، سلامت، آموزش و مشارکت سیاسی را به عنوان نشانگرهای رشد و توسعه، بگیرد.
در آمریکای قرن نوزدهم تمرکز قدرت اقتصادی در دست مافیای راه آهن به سود بی سابقۀ عدهای معدود انجامید و در مقابل بی شمار خانوادههای طبقۀ متوسطِ بیخبر که در شهرهای مصلحتی و موقتی سرمایه گذاری کرده بودند، با متروکه شدن این شهرهای کارگری پس از اتمام راه آهن، مال باخته شدند.
در اینجا نویسندگان به مبحث نابرابری میرسند و در این مورد دو روایت قابل تأمل درباره نابرابری ذکر میکنند:
1-داستانی که نابرابری را طبیعی میانگارد: «مذکرِ آلفا» که در آن این میمونِ غالب، به صورت ژنتیکی و براساس عوامل زیستشناختی تعیین میشود و نابرابری ذاتیِ ژنتیکیِ افرادِ درونِ یک گونه، یکی را بر تمام گروه حاکم میکند.
2-داستان دیگر، نابرابری را موقتی میداند: این داستان اقتصاددان دورۀ جنگ سرد است به نام «سیمون کازنِت» که استاد دانشگاه هاروارد و در استخدام وزارت جنگ آمریکا بوده است و دادههای او نشان میدهد که افزایش کیفیت زندگی و استانداردهای زندگیِ بیشتر آمریکاییها از دوره رکود بزرگ تا سال 1960 به نفع این است که در یک دموکراسیِ سرمایهداری، نابرابری به طور طبیعی و به تدریج از بین میرود.
بعدها توماس پیکِتی در کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» این نظریه را به چالش گرفت که سرمایهداری نابرابری را از بین خواهد برد. او گفت که دادههای کازنت در عرض چند دهۀ استثنایی در طول تاریخ سرمایهداری تهیه شده است و قابل تعمیم به تمام تاریخ بشر نیست. او با بررسی یک دورۀ 200 ساله در فرانسه، آمریکا و بریتانیا نشان داد که کاهش نابرابری در یک نظام سرمایهداری یک امر بسیار نامعمول و غیرعادی است.
مترجم: دکتر ایمان فانی
مقدمۀ مانیفست تاریخ را اینجا بخوانید
Quill pen on an old book in a library
2 دیدگاه
کتاب خوبی است … ممنون از ترجمه …
ادامه مطالب شامل فصل چهارم و نتیجه گیری هنوز ترجمه نشده است ؟
سلام جنای دکتر فانی حدود چند ۴ سالی هست که فلسفه بصورت علاقه ی شخصی میخونم از زمانی که تلگرام پدید اومد و در کانالی با محتوای فلسفه عضو شدم از اون کانال اسم شمارو با کلیپ های ترجمه شده مزین به صدای شما اشنا شدم و تمام کتابهای معرفی شده در کانالهای فلسف و همچنین همه ی کلیپهای با صدای شما در مورد فلاسفه رو دانلود کردم واقعا محتوای کلیپ ها و صداتون ارامشبخش بود و شروع به خواندن کتابها از افلاطون تا میشل فوکو کردم .بسیار متشکرم از زحمات شما اما در اخر به این سایت مدرسه زندگی فارسی رسیدم که معجزه س تنها ازین ناراحتم که چرا نمیشه کلیپهای داخل این سایت رو دانلود کرد.آیا امکان داری لطف بفرمایید و زیرساخت رو جوری طراحی کنین که قابل دانلود باشه؟