مانیفست تاریخ-جو گالدی و دیوید آرمیتاژ
21 فوریه 2019
اقتصاد بخش دوم، تجارت و تخصصها
24 فوریه 2019
مانیفست تاریخ-جو گالدی و دیوید آرمیتاژ
21 فوریه 2019
اقتصاد بخش دوم، تجارت و تخصصها
24 فوریه 2019

مانیفست تاریخ، فصل اول-طلوع تاریخ کلان

آینده‌­نگری از راه گذشته‌­نگری: طلوع تاریخ کلان

شمشیر تاریخ دو لبه دارد. یک لبه‌­اش احتمالات و امکانات جدیدی در آینده می‌گشاید و لبه­ دیگرش شایعات، همهمه، جنجال­ها، تضادها و دروغ­ها درباره گذشته را می‌­بُرد.

مورخان، متخصصان تغییر هستند. آن­ها بر این سؤال تمرکز می­‌کنند که چه کسی تغییر را ایجاد کرد و از کجا می‌­توانیم مطمئن باشیم که تغییر را آن­ها ایجاد کرده­‌اند؟ این تحلیلِ قانونِ علیّت، کنش و عواقبِ کنش، آن­ها را متخصص تغییر می­‌کند. جو گالدی و دیوید آرمیتاژ دو جنبش در تفسیر تاریخ مطرح می­‌کنند. نخستینِ آن جنبش ترنس ناسیونال-فراملّی است:

در سده­ اخیر مورخان به طور فزاینده­‌ای تلاش کرده­‌اند از مرزهای ملی بگذرند و تاریخ را به صورت بین­‌المللی نگاه کنند. این تب تاریخ بین­‌المللی تا حدودی حتی به کلیشه تبدیل شده است.

دومین جنبش، جنبش ترنس تمپورال-فرا زمانی (Trans Temporal) است. به این معنی که مورخان پیشرو تلاش می‌­کنند از دوره‌­های زمانی و بازه‌های زمانی عبور کنند و تاریخ را در مقیاس ارتباطات میان اعصار، دوره­‌ها و قرون ببینند. این جمله­ زیبا از فرناند برودل (Fernand Braudel) نقل شده است که در سال 1958 گفت: «همانطور که خاک و گِل به بیلچه­ باغبان می­‌چسبد، زمان هم به قلم و ابزار مطالعاتی مورخ می­‌چسبد.» به این معنی که مورخ نمی­‌تواند خارج از ظرف زمان به قضاوت بنشیند. این اندیشه در غرب بسیار قدمت دارد که تاریخ همان فلسفه است، با ذکر مثال. مثلاً تاریخ‌­نگار یونانی توسیدید (Thusydides) جنگ­های پِلوپونِز میان آتن و اسپارت را مشاهده می­‌کرد و نظراتش از آنجا ریشه می­‌گیرد. او واضع این نظریه است که وقتی یک ابرقدرتِ حاکم، توسطِ ابرقدرتِ رو به رشد دیگری به چالش گرفته می‌­شود، احتمال وقوع جنگ از همه زمانها بیشتر است.

این تئوری در مورد رابطه­ میان چین و آمریکا کاربرد دارد. آمریکا بیش از آن که چین فکرش را می­‌کند، از طرف این کشور احساس تهدید می‌­کند. بنابراین برای اینکه موضع ابرقدرتی­‌اش مورد تهدید قرار نگیرد ممکن است به چین حمله­ پیش­گیرانه­ بکند.

یکی از آخرین قلعه­­‌های فتح نشده در تاریخ کلان، تاریخ نظامی جهان است. سیاستگذاران و فرماندهان نظامی برای اندیشدنِ تدبیر و استراتژی به تاریخ کلان نیاز دارند. از این رو به مورخین ماموریت می­‌دهند تا چنین تاریخ­هایی را تنظیم کنند. این مسئله خود اهمیت تاریخ کلان را یادآور می‌­شود. استراتژیست‌های نظامی برای آن که بتوانند همه­ راه­ حل­های ممکن و همه­ نتایج ممکن را ببینند نیاز به بررسی و نتیجه­ گیری از بازه‌­های زمانی طولانی دارند و از این رو مشتریان پر و پا قرص تاریخ کلان هستند. از دیگر مشتریان تاریخ کلان مُصلحان اجتماعی و انقلابیون هستند که می­خواهند سقف فلک را بشکافند و طرحی نو دراندازند. از این رو ابتدا باید از طرح قدیمی اطلاع داشته باشند.

سرسلسله­ این مصلحان که تاریخ را در مقیاس کلان قضاوت کرد، کارل مارکس بود. یکی از وظایف تاریخ کلان، آن است که به انسان­ها دلیلی برای احساس تعلق بدهد. در تمام طول قرن نوزدهم و بیستم، ملت­های مختلف شروع به تدوین تاریخشان کردند. با این هدف که اکثریت جمعیت را در بر بگیرد و به آنها آمال، آرزو و احساس تعلق ببخشد. در تمام فصل اول، دیوید آرمیتاژ و جوگالدی، مورخین متعددی از انگلستان، آمریکا و حتی هندوستان را مثال می‌­زنند که توانستند با تدوین تاریخ اصلاحات ارضی و مناقشات میان ارباب و رعیت، دست به اصلاحات شهری، رفاهی و سیاسی وسیع بزنند. آنها همچنین از نظریه‌پردازان سیاسی مثل هانا آرِنت و یورگن هابِرماس اسم می‌­برند که با جمع­‌آوری اطلاعات و شواهدِ قرن­ها توانستند به نظریه­‌های دموکراتیک برسند. حتی مهندسان شهری برای اینکه بتوانند طرح­های کلان بازطراحی شهرها را پیش ببرند نیاز داشتند که تاریخ صنعتی ­شدن، تاریخ درگیری­‌های طبقه­ کارگر و حاشیه ­نشین و تاریخ بازسازی­ها و تغییرات معماری شهری را بدانند و در مقیاس کلان ببینند. مدیر و مؤسس سازمان جهانی غذا و کشاورزی (FAO) در سازمان ملل، کارش را با مطالعه گذشته ­نگر در تاریخ گرسنگی در جهان شروع کرد که از جولیوس سزار و فتح بریتانیا آغاز می ­شود و با بهبود روابط میان کشاورزان و مالکان زمین در قوانین کشاورزی سال 1920 خاتمه می­یابد.

کتاب فهرست بلند بالایی از سیاست­مداران، کارمندان دولت، معماران و مهندسان شهری ذکر می­ کند که همگی برای به ­وجود آوردن آیند‌‌‌‌ه‌­ای عادلانه‌­تر و انسانی‌تر به تاریخ کلان رجوع کرده­‌اند. گونه‌­ای از تاریخ کلانِ ساده شده و پوپولیستی هم وجود داشت که می‌­توان نام آن را «تاریخ کلان کثیف» گذاشت. در این شکل از تاریخ کلان، عمده­ بینش­های چپ به طور کامل حذف و انکار شد و تصویری از تاریخ ارائه گردید که بر اساس آن بازار آزاد قالب می‌­شد، اعتقاد کورکورانه و دیوانه‌­وار به تکنولوژی و پیشرفت فناوری و آینده‌­ای که در آن فراوانی و رفاه در غرب بیداد می­‌کرد.

یک مثال تاریخ کلانِ کثیف، کتاب قدرت اقتصادی بریتانیای کبیر (1825) نوشته­ چارلز دوپین است و نمونه­ دیگر آن تاریخ­های عوامانه از پیشرفت فناوری که همه به دهه 1850 برمی­گردند. {در عصر ما دوباره این تاریخ نویسی جذاب و عوامانه و پیشگویی درباره معجزه فناوری در آینده، باب شده است. شاید به این خاطر که حقایق آینده آنچنان ترسناک شده که نیاز به پناه بردن به خیال بیش از همیشه حس می‌شود.م} نویسندگان کتاب سه راه و سه رویکرد به تاریخ پیشنهاد می­‌کنند که از طریق آن پیش­گویی آینده و ساختن آینده، محدود به متخصصان اقلیم‌­شناس یا اقتصاددان­ها یا سیاستمداران نباشد بلکه هر کسی بتواند سهمی در ساختن آینده ایفا کند.

این سه راه از این قرارند:

1- اندشیدن درباره­ سرنوشت و اراده­ آزاد. سؤال بزرگ در این زمینه این است، چگونه جوامع می­‌توانند مسیرشان را عوض کنند، بدون آن که فرو بپاشند؟ آیا اصلاحات ممکن است؟ آیا جامعه­‌ای که در حال نابودی منابع خود، آلوده کردن آب و هواست، می­تواند عقب­گرد کند و تصمیم بگیرد که منابعش را به گونه­ دیگر سازماندهی و استفاده کند؟ یا قوانین اقصاد و فیزیک این جامعه را به طور اجتناب ناپذیری به سوی نابودی پیش خواهند برد؟ اقتصاددان­ها و اقلیم‌­شناسان معمولاً آینده­ جبری برای تمدن پیشگویی می­‌کنند. آن­ها قوه­ تصور و خلاقیت بشر را نادیده می­‌گیرند. علوم جبری واقعیت را اینطور ترسیم می­‌کنند که انسان­ها قربانی ژن­های خودخواه خود هستند. (اشاره به ریچارد داوکینز-م) آن­ها نهایتاً توسط حرص و آز و بهره­‌کشی از منابع طبیعی نابود خواهند شد. اما تاریخ و انسان­‌شناسی به ما یادآوری می­‌کند که انسان­ها و ارزش­هایشان و قوه خلاقیتشان می‌­تواند ما را نجات دهد.

اگر بدانیم و بفهمیم که انواع و اقسام تمدن­های گوناگون­ برای مشکلات زیست‌محیطی پاسخ­های متنوعی پیدا کرده بودند، درک می­‌کنیم که برای آینده چیزی بنام اراده­ آزاد وجود دارد.

2- تفکر از راه به چالش کشیدن حقایق

اینجا این سؤال مطرح می‌­شود که برای رسیدن به یک اقتصاد پایدار تا کجا باید عقب برویم؟ آیا اگر موتور بخار را اختراع نمی­‌کردیم کافی بود؟ آیا با کشتی­های بادبانی می شد این نظام تجاری را اداره کرد؟ تا کجا عقب برویم تا سیاره زمین را نجات بدهیم؟ آیا جوامعی مانند بولیوی که منابع آبشان را ملی کرده­‌اند و به شدت حفاظت می­کنند، می‌­توانند با جهانی که در آن تجارت آزاد حاکم است و مالکیت و منافع خصوصی بیداد می­کند رقابت کنند؟ سؤالاتی از این دست که در جهان پس از سوخت­های فسیلی، آیا هنوز می­‌توانیم هواپیما و تراکتور داشته باشیم؟ مورخین با این سؤالات آشنا هستند. آن­ها به این نظام فکری «منطق با حقایق جایگزین» می­‌گویند: (Counter factual logic) به این ترتیب که مثلاً مورخین از خود می‌­پرسند اگر ناپلئون در جنگ واترلو شکست نخورده بود چه می‌­شد. اگر جنگ جهانی اول اتفاق نمی­‌افتاد، چه می‌­شد. ممکن است این را یک بازی خیالی «اگر و مگر» تصور کنید. همانگونه که مثلاً ولتر به طعنه گفته بود جهان چه آینده­‌ای پیدا می­‌کرد اگر دماغ کلئوپاترا کوچک­تر بود. اما منطقِ حقایق جایگزین بسیار مهمتر از این است و تمام سطوح علیت و مسئولیت را تحت تأثیر قرار می‌­دهد. در عصر ما که تغییرات واجب و اجتناب ناپذیر به نظر می رسد، همه باید سیستم تفکر حقایق جایگزین را به کار بندند.

مهندسین باید فکر کنند چگونه یک تراکتور بسازند که از سوخت فسیلی استفاده نکند و به تغییرات آب و هوا مقاوم باشد. متخصصان ژنتیک لازم است رفتارهای کشت و کاری را برنامه­‌ریزی کنند که با ثبات و پایدار باشند. شاید جهان پایدار جهانی نباشد که ثروت و رفاه در آن مهمترین هدف است. شاید باید در واژه­‌های بهبود، توسعه و رشد تجدید نظر کنیم. با این گونه تفکر درباره­ تاریخ می‌­توانیم آن نقطه از تاریخ را مشخص کنیم که سیاست­گذاران از ایجاد یک آینده­ پایدار ناامید شدند. به طور مثال پاول تامسون با بررسی اسناد تاریخی و توافق­نامه­‌های بین­‌المللی، سال 1988 را دقیقاً به عنوان سالی تعیین کرد که در آن آمریکا انگیزه­ خود را برای شرکت در اراده­ جهانی برای کنترل تغییرات اقلیمی و رسیدن به یک آینده­ زیست محیطی پایدار از دست داد. اگر بخواهیم آینده را تغییر دهیم، باید بدانیم در سال 1988 دقیقاً کدام شرکت­ها، کدام حزب، کدام سیاست­مداران و کدام فکر قالب این تصمیم وحشتناک را گرفته­‌اند. اگر نتوانیم آن اشخاص، آن شرکت­ها، آن حزب­ها و آن طرز تفکر را حذف کنیم، نمی­‌توانیم به سمت آینده­ امیدوار کننده­‌ای برای کره­ زمین حرکت کنیم.

3- تفکر آرمانشهری

به طور مثال کشاورزی ارگانیک نتیجه­ تفکرات آرمانشهری فردی به نام وِس جکسون است که کتابی با نام ریشه­‌های نوین کشاورزی را در سال 1980 منتشر کرد و با اشاره به روش­های کشاورزی جهانِ باستان، شیوه­ فعلی کشاورزی و مدیریت از بالا به پایین را رد کرد. اگر تفکر آرمانشهری نداشته باشیم، اسیر جبرگرایی ژن­های خودخواهمان «اشاره به ریچارد داوکینز» باقی خواهیم ماند. لوییز مامفورد در سال 1922 کتابی منتشر کرد با نام تاریخ آرمانشهرها. به سادگی با بررسی در تاریخ در همین نزدیکی­‌ها می‌­توانیم به مدل­های جایگزین کشاورزی برسیم که پایدار و صلح­‌آمیز بوده‌­اند و سیاره را تخریب نمی­‌کردند.

به همین شیوه می­‌توان کاملاً درک کرد که سرمایه‌­داریِ مصرفی کنونی تنها مدل مالکیت خصوصی و سرمایه‌­داری نیست. این وظیفه­ مورخین است که سرمایه‌داری­‌های صلح‌­آمیزتر و عادلانه‌­تر و موافق‌­تر با قوانین محیط ­زیست را از دل تاریخ بیرون بکشند و به ما برای به اجرا در آوردنشان انگیزه بدهند.

ترجمه و خلاصه: دکتر ایمان فانی

بخش قبلی-مقدمه کتاب را اینجا بخوانید

بخش بعدی-فصل دوم کتاب را اینجا بخوانید

متن کامل انگلیسی را اینجا بخوانید

لطفا در نقل مطالب لینک مستقیم وبسایت و نام مترجم را ذکر کنید.

2 دیدگاه

  1. علی گفت:

    مطالب خوبی بود … ممنون از شما !

  2. زینب گفت:

    ممنون برای ترجمه و توضیح ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!