مرور کتاب به فرمان فلوکستین
مارس 14, 2021احتمال از مجموعه شعر ضد نور
مارس 20, 2021سورن کی یر کگور
سورن کی یر کگور
در این پادکست از مدرسه زندگی آلن دوباتن به سورن کی یر کگور، بنیانگذار اگزیستانسیالیسم و آثاری مانند ترس و لرز و یا این یا آن میپردازیم.
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
سورن کیر کگور ( یا کی یر کگارد) فیلسوفی بود درخشان، غمزده، مضطرب، در دانمارک قرن نوزدهم اما فیلسوفی است اغلب آدم را سر حال می آورد. بیست و دو کتاب نوشت که سه کتاب از این بین مشهورش کردند. در ۱۸۱۳ در خانواده ای فوق العاده ثروتمند در کپنهاگ بدنیا آمد. کوچکترین از میان هفت بچه بود. مرگ از سن کم مدام بیخ گوشش میگشت و قرار بود در طول عمر نویسندگی، مرگ دغدغه اصلی اش باشد و در واقع تنها مضمون آثارش.
نه تنها از نظر جسمی شدیدا شکننده بود، تا بیست و دو سالگی اش همه برادران و خواهرها مردند بجز خودش و یک برادر. حاصل این شد که در طی پانزده سال دیوانه وار قلمفرسایی کرد. در یک روز سال ۱۸۴۳ سه اثر منتشر کرد. برای پول نمی نوشت، برای نجات ذهن و روحش می نوشت و به باور خودش برای نجات بشریت.
از قضا تا ۴۲ و دو سالگی زنده ماند و بعد از یک بیماری دردناک ستون فقرات مرد. در کتاب «ترس و لرز» و «یا این یا آن»، بیش از همه از ما می خواهد بیدار شویم و توهمات راحت طلبانه و احساساتی مان را رها کنیم. به طور نظاممند به ستونهای زندگی مدرن حمله می کند.
اعتقادمان به خانواده، اعتمادمان به کار، دلبستگی مان به عشق، و این حس کلی که زندگی هدف و معنایی دارد. دشمنانش از خود راضی ها بودند در هر شکل و شمایلی مخصوصا طبقه متکبر و چاق و چله بورژوای دانمارک و اعضای رسمی کلیسا. به ما می گوید: «بزرگ که میشدم چشمانم را باز کردم و دنیای واقعی را دیدم و زدم زیر خنده، و از آن موقع خنده ام بند نیامده»…
«دیدم که معنای زندگی، دست و پا کردن اسباب معاش است، هدف زندکی قاضی دادگاه عالی شدن است و بزرگترین لذت زندگی ازدواج با یک دختر ثروتمند است و خرد همان است که اکثریت می گوید، شور و هیجان سخنرانی کردن است، جرات یعنی خطر کردن برای یک جریمه ده دلاری، ادب یعنی بعد از غذا بگویی خواهش می کنم، و خداترسی یعنی سالی یکبار در عشای ربانی شرکت کردن. اینها چیزیهایی بودند که دیدم و خندیدم.»
کی یر کگور مخصوصا به درک قرن نوزدهمی از عشق کنایه میزد و این ایده جدید که باید با شور و هیجان ازدواج کرد که ازدواج قرار است خواهش نفسانی و دور اندیشی را یکجا جمع کند و می گفت میشود همه شور و هیجان یک ماجرای عشقی و همه ثبات یک رابطه دراز مدت را یکجا و با هم تجربه کرد ولی کی یر کگور اندیشه جوش دادن عشق رمانتیک، و داشتن همزمان تمنای آتشین، بچه، ثبات و روزمرگی را به سخره گرفت. به هر دو احترام میگذاشت ولی نمی توانست باور کند که میشود این دو تا را با هم داشت، در یک ازدواج راحت طلبانه که توسط کشور و در و همسایه تقدیس شده باشد.
باورش از زندگی عشقی دردناک خودش می آمد؛ عاشق یک دختر زیبا و با استعداد ۱۸ ساله شد به نام رژین اولسن اما نامزدی را بهم زد چون به این نتیجه رسید که زندگی با این دختر تا ابد به معنای کشتن عشقی است که او را جذب این دختر کرده بود. به هر سمتی رو کرد نازسارگاری های غیر قابل تحمل دید و انتخابهای ناممکن و این مشاهده در کتاب «یا این یا آن»، به یک فوران ادبی انجامید:
«ازدواج کنی، افسوس میخوری، ازدواج نکنی افسوس میخوری. ازدواج بکنی یا نکنی در هر دو حال افسوس میخوری. اگر به حماقت دنیا بخندی حسرت میخوری. اگر گریه کنی، برای ان هم حسرت میخوری. خودت را دار بزنی حسرت میخوری. خودت را دار نزنی بر ان هم حسرت میخوری. خودت را دار بزنی یا نزنی حسرت میخوری. این آقا لب کلام همه فلسفه است.»
اشاره به خنده، اتفاقی نیست. نکته کلیدی فلسفه کی یر کگور این است که تنها پاسخ هوشمندانه و فنی به وحشت و عذاب زندگی این است که مبارزه جویانه به آن بخندی. به ندرت فلاسفه طنز و خنده را جدی می گیرند. کی یر کگور اغلب به عنوان بنیانگذار جنبش فلسفی ذکر شده که به آن نام اگزیستانسیالیزم یا هستی گرایی می دهند. چون در او همه مضمونهایی را پیدا می کنیم که متفکران بعدی مثل سارتر کامو و هایدگر را علاقمند کرد.
کتابی که اگزیستانسیالیستها را حیرتزده کرد «مفهوم اضطراب» نام داشت که در ۱۸۴۴ منتشر شد که در آن بر کلمه جدیدی تاکید کرد: انگست «angst»؛ شرایطی که در آن متوجه می شویم چه انتخابهای مختلفی داریم و چقدر کم می فهمیم که چطور باید این انتخابها را هوشمندانه به انجام برسانیم.
نوشت:
«زندگی را فقط از آخر به اول می توان فهمید ولی باید از اول به آخر زندگی کرد.» این مخمصه انگست یعنی ناخشنودی انسان در نمایشنامه زندگی، مکتوب شده. هر کس که به موضوع جدی فکر کرده باشد به من حق میدهد وقتی می گویم امکان ندارد کسی کاملا و از هر جهت راضی و خشنود باشد نه حتی برای نیم ساعت در تمام عمر. هیچ کس بی گریه پا به این عالم نگذاشته موقع ورود به دنیا نظرت را نپرسیدند موقع ترک دنیا نظرت را نمی پرسند.»
«زندگی چقدر خالی و بی معنی است، انسانی را در قبر می گذاریم ، سه بیل خاک رویش می ریزیم، با کالسکه به قبرستان میرویم و برمیگردیم و با این فکر خودمان را دلداری می دهیم که هنوز کمی زندگی در پیش رو داریم. ولی مگر هفتاد سال چقدر است چرا یکجا خلاصش نکنیم؟»
اما برای کی یر کگارد یک پاسخ وجود داشت که در آثار بعدی اش با صدای بلند اعلام کرد؛ عیسی مسیح
کی یر کگور از مسیحیت سازمان یافته کلیسای دانمارک بیزار بود ولی حقیقت ساده انجیل را تحسین می کرد. حقیقتی که پدرش در کودکی یادش داده بود؛ برایش مسیحیت مذهب تسلیم محض بود به اندیشه خدایی با صفا و سادگی روستاییها. قرار بود آدمها حاضر باشند به پای اندیشه مسیح بمیرند، دلبستگی به همه چیزهای دنیوی را رها کنند و همه انسانها را مثل برادر و خواهرشان دوست داشته باشند. کی یر کگارد علاقه نداشت این دلبستگی به مسیحیت را با عقل توجیه کند. در عوض چیزی که توصیه کرد و مشهور شد، «پرشی بود از روی عقیده و باور»
اینجا قرار نبود با عقل بیمقدار چرتکه بندازی و بخواهی وجود خدا را ثابت کنی. قرار بود اسباب علیل عقلانی رو تعطیل کنی و شیرجه بزنی در اندیشه خدا بعنوان یک راه حل فراگیر.
گفت: «ایمان داشتن یعنی عقلت را ببازی و خدا را ببری»
شبیه کمونیسم کارل مارکس، راه حل های کی یر کگور برای شرایط انسانی به انذازه تشخیص هایش متقاعد کننده نیست. عده کمی از ما امروز آن پرش از روی عقیده و باور را انجام میدهیم ولی کی یر کگور شایسته توجه است به خاطر نگاه زیبا و تلخ و با شکوهش به شرایط انسانی. یکی از معدود فلاسفه ای است که میشود سراغش رفت وقتی زندگی به سختی ما را ناامید کرده و به دوستی نیاز داریم که خوب بفهمد در چه چاه تاریکی هستیم، آن موقعی که توهمات احساساتیِ مرسومِ زندگی که معمولا ما را سر پا نگه می دارند، همه یکجا فرو می ریزند.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
لینک مطالب درباره سایر فلاسفه اگزیستانسیالیست
ژان پل سارتر
آلبر کامو
مارتین هایدگر
نیچه و اندیشه مهر به سرنوشت