سلامت و سواد بهداشتی
04 مارس 2019
مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی
07 مارس 2019
سلامت و سواد بهداشتی
04 مارس 2019
مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی
07 مارس 2019

انواع نظامهای کلان اقتصادی

امروز می‌خواهیم بر اقتصاد کلان تمرکز کنیم و در مورد سیستم های اقتصادی و ملتها حرف بزنیم.

بنابراین موضوع مقالۀ پیشین را ادامه می‌دهیم: همه ما خواسته‌هایی داریم؛ غذا، تلفنهای همراه، آموزش خوب و یک ساعت اپل طلای 10هزار دلاری. اما نمی توانیم همیشه چیزهایی را که می خواهیم به دست آوریم. ما منابع نامتناهی از جمله مواد خام، کارگر و زمان نداریم، بنابراین باید انتخاب کنیم.

به عنوان بخشی از جامعه، باید سه چیز را بفهمیم:

 اولی: چه چیزی تولید کنیم؟

 دومی: چگونه  تولید کنیم؟

 و سومی: چه کسی به آن می رسد؟

 با پاسخ به این سه سوال، به سیستم اقتصادی می رسید! کلی سابقه و پیش زمینه در مورد تاریخ و تکامل تفکرات اقتصادی وجود دارد؛ ما به آنها در آینده خواهیم پرداخت. امروز در مورد دنیا صحبت خواهیم کرد.

بیایید به دو سیستم اقتصادی متفاوت، نگاهی بیندازیم: اقتصادهای مبتنی بر بازار و اقتصاد برنامه ریزی شده. 

Image of pile of coins with plant on top for business, saving, growth, economic concept

اینها همه به اینجا ختم می شوند که عامل های تولید در دست چه کسی است و چه کسی آنها را کنترل می کند. اینها، ورودی های اساسی مورد نیاز برای  تولید هستند و کارل مارکس آنها را با عناوین زمین، نیروی کار، و سرمایه طبقه بندی کرده است. کتاب «سرمایه» او Das Kapital در این مورد نوشته شده است.

در یک اقتصاد برنامه ریزی شده، دولت، عاملهای تولید را کنترل می کند و تصور اینکه این چیزی شبیه به کمونیسم یا سوسیالیسم باشد، ساده است، اما درست نیست. بر اساس  گفته های کارل مارکس، “نظریه کمونیسم می تواند در یک جمله خلاصه شود: «لغو مالکیت خصوصی ». بنابراین کمونیسم واقعی، یک جامعه بدون طبقه است. وقتی می‌گویم بدون طبقه، در مورد سلسله مراتب اجتماعی ای صحبت می کنم که در آن هر فردی دارای عامل های تولید است، و خروجی به صورتی برابر توزیع شده است. چیزی شبیه چین و کوبا و شوروی سابق. ولی در عمل، هیچ کشوری تاکنون واقعاً کمونیست نبوده است.

کشورهای زیادی وجود دارند که سوسیالیست هستند.

اغلب، سوسیالیسم هم ویژگی خصوصی  دارد و هم مالکیت عمومی و کنترل صنعت.

هدف، برآورده سازی اهداف جمعی ویژه و فراهم آوری دسترسی ساده و آزاد به چیزهایی همچون آموزش و بهداشت است.

در هر دوی کمونیسم و سوسیالیسم، برنامه ریزی اقتصادی وجود دارد و دولت، معمولاً به شکل برخی عامل های بوروکراتیک، کمک می کند تا تصمیم بگیرند که چه چیزی تولید کنند، چگونه آن را تولید کنند و به دست چه کسی برسانند.

حالا اگر یک اقتصاد، کاملا توسط دولت کنترل شود و حتی به تعداد کفشهایی که باید تولید شود، برسد، این را اقتصاد فرمایشی می نامیم.

در سوی دیگر این طیف، ما اقتصادهای بازار آزاد را داریم. در بازار آزاد یا اقتصادهای سرمایه داری، افراد دارای عامل های تولید هستند و دولت کاری با کالاها ندارد و یک فضای آزاد یا رویکردی بی تفاوت و بی طرف در مورد تولید، اقتصاد و تجارت دارد.

در اقتصادهای بازار آزاد، کسب وکار چیزهایی همچون ماشین تولید می کند، نه برای خیر رساندن ، بلکه فقط برای سود. از آنجا که مصرف کننده ها، که من و شما هستیم، می توانند انتخاب کنند که چه ماشینی می خواهند، تولید کننده های خودروباید خودرویی  را با دقیقا ویژگی های مناسب و قیمت مناسب تولید کنند. اقتصاددان ها این را دست نامرئی می نامند. اگر مصرف کننده ها خودروی یک شرکت را ترجیح دهند، این کسب و کار سود بیشتری خواهد کرد و انگیزه ای برای تولید خودروی بیشتر خواهد داشت. شرکت های خودرویی، که خودروهایی می سازند که با خواسته های مردم تطبیق ندارند، نابود می شوند. شاید در مورد کمپانی دِلورن چیزهایی شنیده باشید؟ یک شرکت خودروسازی با ظاهری زیبا بود، اما ماشین هایش چیزهایی نبودند که افراد زیادی تمایل به خرید آنها داشته باشند. ظاهراً، گران، با قدرت کم و ساختی ضعیف.

به هر حال، این مفهوم در همه بازارهای دیگر نیز استفاده می شود، از جمله تلفن های موبایل یا کفش. منابع کمیاب، کم و بیش به بهترین روش استفاده خواهند شد.

در کل، اگر یک کسب وکار ناکارآمد باشد یا ضایعات زیادی داشته باشد یا چیزی بسازد که هیچ کسی نخواهد آن را بخرد، آنگاه برخی از سایر کسب وکارها محصولی مشابه تولید خواهند کرد که یا بهتراست، یا ارزان تر یا هر دو. اگر تقاضای مصرف کننده برای یک محصول وجود نداشته باشد، منابعی برای تولید آن اختصاص داده نخواهد شد.

ما معمولاً بازارها را بدیهی در نظر می گیریم، اما به جایگزین آن فکر کنید. فرض کنید که یک دولت مسئول تصمیم گیری دقیق این باشد که چه نوع خودرو و تلفن همراهی و کفشی تولید کند. فکر می کنید آنها می توانستند سریع به تغییرات در خواستها و ذائقه ها پاسخ دهند؟

 اگر فقط یک انحصار دولتی وجود داشت که به تنهایی ماشین تولید می کرد، فکر می کنید به صورتی کارآمد تولید می شدند؟

بنابراین دست نامرئی بازار آزاد، ایده ای است که افراد و کسب وکارها با آن نیازهای جامعه را برآورده می کنند اما به این دلیل که دنبال سود فردی خود هستند. بازارهای کسب وکاری که به دنبال سود هستند، برای تولید محصولات با کیفیت بالا تا حد ممکن انگیزه دارند. به عبارت دیگر از زبان آدام اسمیت، “این از سخاوتمندی قصاب، آبجو فروش یا نانوا نیست که شام شب ما فراهم می شود، بلکه به خاطر سود خودشان است”.

 حالا، ممکن است به نظر برسد که این بازار آزاد کامل است و ما حتی نیاز به دولت نداریم، اما این درست نیست. چیزهایی وجود دارند که دولت باید انجامشان دهد، چیزهایی که بازارهای آزاد انجام نمی دهند. نیازمند قوانین و سیاست ها و قراردادها و دادگاه هایی برای سامان بخشیدن به همه چیز هستیم. دوم، نیاز به  خدمات عمومی داریم، از جمله  پل ها و جاده ها و آموزش و دفاع، چرا که کالاها در صورت خرابی پل ها نمی توانند به مصرف کننده ها برسند و مصرف کننده ها نمی توانند کالاها را بدون تحصیل و آموزش دیدن انتخاب کنند و هیچ فردی در شرایطی که بمب بر سرش می افتد،  واقعاً توجهی به خرید یک آیفون جدید نمی کند.

سوم، دولت اغلب نیازمند آن است که وقتی در بازار اوضاع ناجور می شود، وارد کار شود، اما این به چه معناست؟

خوب، بیایید به تولید خودرو برگردیم. این بازار آزاد، چیزی را تولید می کند که مشتریان ما می خواهند بخرند، و وقتی می خریم، در مورد اینکه خودرو چه شکلی یا چه رنگی است فکر می کنیم و نهایتاً به امنیت فکر می کنیم. بیشتر ما، برایمان آلایندگی مهم نیست.

زیاد به اینکه چه کسی ماشین ما را ساخته، فکرنمی کنیم، اینکه چگونه به کارگران پول پرداخت کرده، یا کارخانه در چه شرایطی بوده، فکر نمی کنیم؛ اینجاست که  دولت وارد مقررات تولید می شود. در یک اقتصاد با بازار آزاد، همانند ایالات متحده، ممکن است فکر کنید که دولت به تولید کننده های ماشین نمی گوید که چه نوع ماشینی را تولید کنند و چگونه آنها را تولید کنند، اما میگوید.

نیاز است که خودروها مقررات سخت آلایندگی و استانداردهای ایمنی محکمی را برآورده کنند، و قوانینی وجود دارند که دیکته می کنند که تولید کننده ها چقدر می توانند آلایندگی داشته باشند و چگونه باید با کارگران رفتار کنند و اینجا یک درس مهم هست: اقتصادهای مدرن نه کاملاً بازارهای آزاد هستند و نه کاملاً برنامه ریزی شده. طیفی از مشارکت دولت وجود دارد. برای مثال، در یک سمت کره شمالی را داریم. آنها اقتصادی فرمایشی دارند که در آن تولید کاملاً توسط دولت کنترل شده است. از سوی دیگر، ما کشورهایی همچون نیوزیلند را داریم؛ آنها مالکیت خصوصی دارند ، مالیات اندک، و مقرراتی اندک.

در این میان، ما سایر کشورهای دنیا را داریم. بنابراین، بیشتر اقتصادهای مدرن واقعاً اقتصادهایی ترکیبی با هر دو بازار آزاد و مداخله دولت دارند.

و راهی عالی برای توصیف یک اقتصاد ترکیبی، نگاه کردن به چیزی با عنوان “مدل جریان گردشی” می باشد. یک اقتصاد مدرن، از خانه وارها تشکیل شده، کسانی که افرادی مثل من و شما هستند، و کسب وکارها. کسب وکارها در بازارِ تولید، کالاها و خدمات، به خانه وارها می فروشند—این جایی است که کالاها و خدمات خرید و فروش می شوند. خانه وارها باید برای این خدمات و کالاها پول پرداخت کنند، اما این پول را ازکجا می آورند؟ خانه وارها، پول را با فروش منابعی همچون نیروی کار به کسب وکارها به دست می آورند. این کار در «بازار منابع» انجام می شود. کسب وکارها از پولی که از فروش  محصولات در «بازار تولیدات» به دست می آورند، برای  پرداخت بابت منابع در بازار منابع استفاده می کنند وخانه وارها از پولی که در «بازار منابع» به دست می آورند برای خرید محصولات در «بازار تولیدات» استفاده می کنند.

اما یک بازیگر کلیدی دیگر در اقتصاد وجود دارد: دولت. دولت هم محصولات و منابع را می خرد. برای مثال، آنها ماشین را از کسب وکارها خواهند خرید و مستخدمان دولتی ای همچون پلیس ها را برای  هدایت آنها، استخدام می کنند. دولت، برای کالاهای عمومی همچون جاده ها و پل ها و خدمات عمومی همانند آتش نشانها و معلمان پول پرداخت می‌کند . آنها همچنین پرداخت های انتقالی ای را برای افرادی که در فقر هستند انجام می‌دهند و به کسب  وکارها برای  تولید چیزهایی همچون ماشینهای با سوخت بهینه، یارانه تخصیص می دهند. اما دولت پول را از کجا به دست می آورد؟

آنها بخشی را از مالیات دهنده و کسب وکار به دست می آورند و بیشتر آن را از قرض، اما در مورد این موضوع بعداً صحبت خواهیم کرد. این جریان گردشی محصولات، منابع و پول و تعاملات بین کسب وکارها، افراد و دولت است. حالا، وقتی تجارت بین المللی یا بخش مالی را می افزایید، پیچیده تر می شود، اما الان، جریان چرخه ساده سازی شده نشان می دهد که چگونه اقتصاد مدرن کار می کند.

گفتیم که اقتصادها بر اساس مقدار مشارکت دولتی با هم متفاوت اند. اما مهم است که به خاطر داشته باشیم که اقتصادها می توانند تغییر کنند.

Wallet clamped shut

در طول زمان، دانمارک و کانادا، عناصر بیشتری را از اقتصاد برنامه ریزی شده به کار گرفته اند، از جمله بهداشت رایگان. از سوی دیگر هم چین، عناصر بازار آزاد بیشتری را به اقتصاد خود افزوده و حالا مالکیت دولتی وکنترل تولید کمتری را دارد، بنابراین چین کمونیست واقعاً اقتصاد ترکیبی بازار و سوسیالیستی دارد. اما چه نوع اقتصادی بهتر است و دولت باید چقدر مشارکت داشته باشد؟

از کره شمالی که بگذریم، دفاع از اقتصادهای فرمایشی، مشکل است و ممکن است روسیه و چین قدیم، نمونه های خوبی باشند. آنهایی که از سوسیالیسم پشتیبانی می کنند، به استانداردهای بالای زندگی در دانمارک و نرخ نابرابری پایین اشاره می کنند، اما طرفداران بازار آزاد ممکن است به رشد اقتصادی زیاد چین و رشد طبقه متوسط پس از دور شدن از برنامه ریزی مرکزی اشاره کنند.

در نهایت، مقدار بهینه مشارکت دولت بستگی به ارزش های شخصی شما دارد.

برای مثال، فکر می کنید دولت باید برای کمک به فقرا، چه کاری انجام دهد؟ آیا فکر می کنید که به عهده افراد است که نان خودشان را در بیاورند، یا دولت باید به عنوان یک ضربه‌گیر وارد کار شود و برای غذا و بهداشت پول پرداخت کند؟ چه اتفاقی می افتد اگر فرد انتخاب هایی داشته باشد که وی را از لحاظ اقتصادی دچار مشکل کند، از جمله شرط بندی یا چیزی که او را مریض می کند، مثل سیگار کشیدن؟ آیا جامعه باید به آنها کمک کند؟

خوب، اقتصاددان ها واقعاً در پاسخ دهی به این نوع سوالات، خوب عمل نمی کنند. ببخشید، مساله این نیست که اقتصاددانها بی رحم اند، بلکه اساساً اقتصاد برای پاسخ به این سوالات مجهز نیست.

به عبارت دیگر، اقتصاددان توماس سووِل می گوید: «هیچ راه حلی وجود ندارد، تنها بده بستان وجود دارد». مطمئنا، اگر بتوانیم فقررا پایان دهیم یا برای همه بهداشت فراهم کنیم، عالی می شود، اما برای انجام آن، باید چیزی را از دست بدهیم. مجبورکردن تولید کننده های خودرو، برای پیروی از مقررات ایمنی و استاندارد عدم آلودگی، هزینه های تولید را افزایش خواهد داد و احتمالاً قیمت خودروها را افزایش می دهد، اما همچنین مصرف سوخت فسیلی و آلایندگی را کاهش می دهد که امید داریم سلامت عمومی را افزایش دهد و در طولانی مدت پول بیشتری ذخیره شود. همیشه یک هزینه برای فرصت وجود دارد، و باید تصمیم گرفت که آیا ارزشش را دارد یا خیر- خوب، این به شما و مقامات انتخابی شما و مجموعه لابیها بستگی دارد.

دنگ ژیائوپینگ، چین را از کشوری با فقر کمرشکن و قحطی، به یک قدرت اقتصادی تبدیل نمود. ، او گفت: «مهم نیست که آیا گربه سیاه است یا سفید، اگر موش بگیرد، گربه خوبی است.» در عمل، تقریباً همه کشورها در جایی بین اقتصادهای فرمایشی و اقتصاد بازار آزاد کامل قراردارند. این بدین دلیل است که به نظرمی رسد اقتصادهای ترکیبی در مدیریت کمبودهای چرخش کالا، پول و منابع، بهترین ها باشند.

اما این نزاع در مورد بازارهای آزاد، و کنترل دولت هیچوقت پایان نمی پذیرد.

این امر دلیلی این است که چرا آگاهی در مورد محدودیت ها و مزایای سیستم های اقتصادی مهم است. می خواهیم راه حل هایی داشته باشیم که کار راه بیندازند به جای اینکه در یک ایدئولوژی گیر کنیم. نظریه های اقتصادی و مدل ها می‌توانند به صورت تئوری، عالی به نظر برسند، اما وقتی وارد دنیای واقعی می شوند و باید امور میلیاردها نفر را مدیریت کنند، معلوم می شود که انعطاف پذیری، مهم ترین چیز است.

برگرفته از کانال یوتیوب CrashCourse

لطفا در نقل مطلب لینک مستقیم وبسایت  را ذکر کنید

بخش اول مقالات اقتصادی را اینجا بخوانید

بخش دوم مقالات اقتصادی را اینجا بخوانید

 

4 دیدگاه

  1. شایان گفت:

    خیلی خوب و در عین حال مختصر ، نظام های کلان اقتصادی رو توضیح داد. ممنون از زحمات شما

  2. سید محمد نصیری گفت:

    با سلام و اهدای سپاس خدمت شما بزرگواران؛
    برازنده‌ی نام خویش به فعالیت می‌پردازید.
    مدرسه‌ی زندگی، فرصتی برای آموختن مهارت‌های زندگی است.
    خداقوت
    روزگارتان خوش و خجسته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!