انواع نظامهای کلان اقتصادی
05 مارس 2019
بلز پاسکال
08 مارس 2019
انواع نظامهای کلان اقتصادی
05 مارس 2019
بلز پاسکال
08 مارس 2019

مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی

این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن ضمن مقایسه مارتین هایدگر فیلسوف معاصر آلمانی با دیگر فلاسفه هستی گرا، برخی واژگان ثقیلی را که او بکار می‌برد توضیح می‌دهد.
لینک مطلب در موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
مارتین هایدگر بی شک غیرقابل‌درک‌ترین فیلسوف آلمانی است. هیچ چیز با نثر شاهکارش، «هستی و زمان»، برابری نمی‌کند، با آن کلمات مرکّب پیچیده مثل «زاینسفوگِسِنهایت»، «بودِنشتِندیگایت» و ویزِنسفوفاسونگ». ولی در زیر آن زبان متکلّف و فنّی، هایدگر حقایقِ گاه صاف و ساده‌ای را دربارۀ معنای زندگی‌، گرفتاری‌های زمانه و راههای آزادی بیان می‌کند. باید برایش وقت بگذاریم.
هایدگر در یکی از روستاهای آلمان به دنیا آمد و از جهاتی روستایی ماند: دوست داشت قارچ بچیند، بیرون شهر قدم بزند و زود بخوابد. از تلویزیون و هواپیما، موزیک پاپ و فست فود بدش می­‌آمد. زمانی حامی هیتلر شد ولی اشتباهش را فهمید. بخش بزرگی از عمرش را در کلبه‌ای در جنگل گذراند، دور از تمدّن مدرن. هایدگر چند مرض در بشریّت مدرن تشخیص داد:
 اوّل-از یادمان رفته که زنده‌ایم!
از دید نظری می‌دانیم، ولی به طور روزمرّه زیاد با رمز و رازِ بودن یا به قول هایدگر «داس زاین» یا «هستی» در تماس نیستیم. فقط در لحظه‌های عجیبی، شاید آخر شب یا وقت بیماری و تنهایی یا موقع پیاده‌روی بیرون شهر است که با شگفتی و رازگونگیِ همه چیز رو در رو می‌شویم: چرا چیزها هستند؟ چرا اینجاییم، نه آنجا؟ چرا دنیا این‌طور است؟ چیزی که از آن فرار می‌کنیم نقیض و متضادِ بودن است، یا به قول هایدگر «داس نیشتز»؛ نیستی.
دوم-از یادمان رفته که هستی پیوسته است.
غالباً شغلهایمان و روزمرگی، ما را خودمحور و متمرکز می‌کنند. با دیگران و طبیعت مثل وسیله رفتار می‌کنیم نه هدف. ولی به ندرت (باز هم به‌ویژه پیاده‌روی‌های بیرون شهر به این فهم کمک می‌کند) از این حلقه تنگ بیرون می­‌آییم و دید وسیع‌تری پیدا می‌کنیم. چیزی را حس می‌کنیم: به قول هایدگر وحدت وجود. مثلاً آن پینه‌دوز روی درخت و آن صخره و آن ابر آنجا همه همین حالا در هستی حاضرند و اساساً همه با این حقیقت پایه‌­ایِ وجود داشتن، متّحدیم. هایدگر به این لحظه‌ها خیلی ارزش می‌دهد و از ما می‌خواهد اینها را تختۀ پرشی کنیم به سوی سخاوتی ژرف؛ غلبه بر ازخودبیگانگی و خودمحوری و رسیدن به درک عمیق‌تری از این زمان محدود که در اختیارمان گذاشته شده، قبل از اینکه به صندوقچۀ عدم باز‌گردیم.
سوم-آزاد بودن و برای خودمان زندگی کردن از یادمان رفته است.
خیلی از جنبه‌های زندگی البتّه زیاد آزادانه نیست. ما در فرمول نامعمول هایدگر، در ابتدای زندگی به دنیا پرتاب شده‌ایم. پرت شده‌­ایم به یک محیط تنگ و خاص اجتماعی، محصور در مواضع خشک و پیش‌داوری های کهنه و ضرورتهایی که ما درستشان نکرده‌­ایم. هایدگر کمک می‌کند بر این پرتاب‌شدگی (گیوُفِنهایت) با درک آن، پیروز شویم. ما باید به قبیله‌گرایی روانشناختی، اجتماعی و حرفه‌ای اشراف پیدا کنیم و سپس از آن فراتر برویم و به دید جهانی برسیم. در این سفر کلاسیکِ هایدگری از «اون­آیگِنلیکهایت» به «آیگِنلیکهایت» می‌رسیم؛ از بی اصالتی به اصالت؛ در یک کلام شروع می‌کنیم به زیستن برای خویشتن.
ولی اغلب، به قول هایدگر، به تلخی شکست می‌خوریم. صرفاً تسلیم صورتِ اجتماعیِ بودن و وجود داشتن می‌شویم. هایدگر به آن می‌گفت: «خودشان» در مقابل «خودمان»؛ پیرو ورّاجی‌ها می‌شویم؛ یا به‌قول هایدگر: «داس گِریده»، که در روزنامه یا تلویزیون یا کلاً سطح شهرها می‌شنویم و هایدگر از آن متنفّر بود. چیزی که کمک می‌کند از «خودشان» بیاییم بیرون، مراقبه روی مسئلۀ مرگ محتوم ماست. فقط با فهم اینکه دیگران نمی‌توانند ما را از نیستی نجات بدهند، از زندگی برای مردم و از نگرانی دربارۀ اینکه چه فکری می‌کنند، دست بر می‌داریم. آن‌وقت دیگر بخش اعظم زندگی و انرژی‌مان را برای مردمی که از اوّل هم دوستمان نداشته­‌اند، تلف نمی‌کنیم.
در سخنرانی‌­ای به سال 1961 از هایدگر پرسیدند که چطور بهتر زندگی کنیم. مختصر و مفید گفت: «بیشتر در قبرستان ‌وقت بگذرانید.»
دروغ است اگر بگوییم معناشناسی و اخلاق هایدگری خیلی روشن است، ولی او چیزهایی می‌گوید که گاهی حیرت‌آور، هوشمندانه و به طرز عجیبی مفیدند. از شیوۀ بیانش که بگذریم، در واقع خودمان به نوعی اینها را می‌دانیم. فقط یادآوری و دل و جرأت می‌خواهد تا این دریافتها را جدّی بگیریم که آن نثر فاخر و عجیب این­ جرأت را به ما می‌دهد: در دل می‌دانیم که وقت آن است که بر «پرتاب شدگی» فائق شویم و باید هر روز حواسمان به «نیستی» باشد و این را به خودمان مدیونیم که «ورّاجی» را رها کنیم، به خاطر رسیدن به «اصالت»، با کمک گرفتن از «خِرد قبرستانها».
ترجمه: دکتر ایمان فانی

لینک مطالب درباره سایر فلاسفه اگزیستانسیالیست

ژان پل سارتر
آلبر کامو
نیچه و اندیشه مهر به سرنوشت
سورن کی‌یر کگور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!