تاریخ سینما: ژرژ ملییس و نخستین جلوههای ویژه
ژانویه 13, 2019تاریخ جهان- عصر شکار و انقلاب کشاورزی
ژانویه 19, 2019آلبر کامو و اگزیستانسیالیسم
آلبر کامو و اگزیستانسیالیسم
آلبر کامو اگزیستانسیالیست میانۀ قرن بیستم است که زندگی را پوچ میدانست اما ناامیدی را جایز نمیشمرد. ,ویدیویی از مدرسه زندگی آلن دوباتن.
لینک مطلب در موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
آلبر کامو فیلسوف و نویسندۀ خوشقیافۀ فرانسوی ـ الجزایریِ میانۀ قرن بیستم بود که به خاطر سه رمان بیگانه، طاعون و سقوط و دو مقالۀ فلسفی افسانۀ سیزیف و انسان طاغی موردِ توجه است. در 1957 نوبل ادبیات گرفت و در 46 سالگی تصادفاً به وسیلۀ ناشرش میشل گالیمار کشته شد؛ با ماشین اسپرتِ ناشر به درخت برخورد کردند. در جیبش یک بلیت قطار بود که لحظۀ آخر تصمیم گرفته بود استفاده نکند.
شهرت کامو با رمان بیگانه در 1942 شروع شد. هنوز هم بیشتر شهرتش بر این اساس است. رمان در الجزایر زادگاه کامو میگذرد. قهرمان داستان، مرسو، کمحرف و بیعلاقه و اهل گوشه و کنایه است؛ هدفِ عشق یا کار یا دوستی را درک نمیکند و یک روز بهطور تصادفی یک مرد عرب را میکشد، بی اینکه انگیزۀ خودش را بداند. محکوم به مرگ میشود. بیشتر چون هیچ نشانهای از پشیمانی بروز نمیدهد، ولی فرقی هم برایش نمیکند که چه به سرش میآید. رمان شرایط ذهنیای را توصیف میکند که امیل دورکیم جامعهشناس آن را بیهنجاری وصف کرده است. نوعی بیحوصلگی، بیعاطفگی و بیگانگی که فرد حس میکند. بهطور کامل از بقیه بریده است و هیچ راهی برای شرکت در احساسات و ارزشهای دیگران پیدا نمیکند.
بی آنکه بخواهیم ارزش کتاب را پایین بیاوریم باید بدانیم که خواندن رمان بیگانه بین نوجوانهای فرانسوی و حتی غیرفرانسوی تقریباً به صورت رسم و سنت درآمده است. خیلیها بهترین مضامین ادبی را اولین بار در حدود هفدهسالگی کشف میکنند. قهرمان بیگانه، مرسو، نمیتواند جوابهای معمول دربارۀ چرایی چیزها را بپذیرد. همهجا دورویی و اغراق میبیند و نمیتواند اینها را نبیند. آدمی است که نمیتواند توضیح نرمال مسائلی چون نظام آموزشی و قوانین کار را بپذیرد. با حکمت و سازوکار دولت نمیتواند کنار بیاید. بیرون از دایرۀ زندگی بورژوا قرار گرفته است و به اخلاقیات حقیر و دغدغههای تنگنظرانۀ بورژوازی دربارۀ پول و خانواده نقد و اعتراض دارد.
کامو برای نسخۀ آمریکایی کتاب یادداشتی نوشت: «مرسو در بازی شرکت نمیکند، نمیپذیرد که دروغ بگوید، میگوید که کیست، احساسش را پنهان نمیکند، و درنتیجه جامعه بلافاصله احساس تهدید میکند.» کیفیت سحرآمیز کتاب بیشتر ناشی از این است که لحن مرسو با خوانندهها کاملاً دور و خونسرد است: «امروز مامان مرد، شاید هم دیروز، نمیدانم.» پایان کتاب بیتعارف خشن و ستیزهجویانه است. مرسو به مرگ محکوم میشود، به دلیل قتلی که تصادفاً مرتکب شده است، چون فکر کرده جالب است ببیند کشیدن ماشه چه حالی دارد. همۀ تسلیها را پس میزند و قهرمانانه بیتفاوتی کامل دنیا را نسبت به انسان قبول میکند. «آخرین خواستهام این است که برای اعدامم تماشاچیهای زیادی بیایند و فریاد نفرت از من برایم سر دهند.»
هرچند ما قاتل نیستیم و درگذشت مادر حسابی غمگینمان میکند، حال و هوای کتاب بیگانه طوری است که همه مستعدیم تجربهای ازش داشته باشیم. آنقدر آزادی داریم که بفهمیم در قفسیم ولی نه آنقدر که فرار کنیم. در مواقعی که کسی حالمان را نمیفهمد و همهچیز کمی ناامیدکننده به نظر میآید، مثلاً تابستان قبل از رفتن به دانشگاه.
جدای از بیگانه، شهرت کامو به مقالهای مربوط میشود که در همان سالِ انتشار رمان منتشر کرد. افسانۀ سیزیف. این کتاب هم شروع جسورانهای دارد: «تنها یک پرسش جدی فلسفی وجود دارد و آن خودکشی است. داوری اینکه زندگی به زیستن میارزد یا نه، این است پرسش اساسی فلسفه.» علت این انتخاب تلخ از دید کامو این است که معتقد است به محض اینکه بخواهیم مانند فلاسفه جدی فکر کنیم، میبینیم زندگی هیچ معنایی ندارد و بنابراین ناچاریم از خودمان بپرسیم آیا باید تمامش کرد یا نه. برای اینکه سر از این ادعای افراطی دربیاوریم، باید جای کامو را در تاریخ اندیشه مشخص کنیم. این اعلان نمایشی که باید به خودکشی فکر کرد چون زندگی ممکن است بیمعنا باشد، بر پایۀ یک فکر دیگر شکل گرفته است، اینکه معنای خداداد زندگی را غنی میکند. این مفهوم برای خیلیها الان دور از ذهن به حساب میآید، ولی این حس که زندگی معنایی دارد قرنها بدیهی بود. بالاتر از همه کلیسای مسیحی این موضع را داشت. کامو هم در صف دراز متفکرینی چون کییرکگور، نیچه و هایدگر و سارتر قرار میگیرد. اینها با این دریافت درگیر بودند که زندگی هیچ معنی از پیش مقدری ندارد. ما فقط مواد زیستی هستیم که بیجهت روی یک صخرۀ کوچک میچرخیم. در گوشهای از این دنیای بیتفاوت. یک خدای خیرخواه ما را اینجا نگذاشته که بگوید ده فرمان را اجرا کنید تا رستگار شوید. نه نقشۀ راهی هست، نه هدف برتری. این دریافت است که دلیل خیلی از بحرانهای هستیشناختی متفکرینی است که به آنها میگویند اگزیستانسیالیست.
فرزند ناامید مدرنیته، آلبر کامو، میپذیرد که زندگیهای ما در مقیاس کلان پوچ و بیمعنی است. اما او بر خلاف بعضی فلاسفه در برابر ناامیدی مطلق مقاومت میکند. میگوید باید با علم به اینکه تلاشهایمان عمدتاً به جایی نمیرسد زندگی کنیم. اینکه به زودی فراموش میشویم و بهطور لاعلاجی فاسد و خشن هستیم. باید همۀ این حقایق را قبول کنیم. مثل سیزیف هستیم، یونانیای که خدایان محکومش کردند تختهسنگی را از کوه بالا ببرد و ناظر باشد که تختهسنگ تا ابد میغلتد به ته دره. کامو میگوید باید تلاش کنیم با این وضع کنار بیاییم. باید پوچی حیرتانگیز وجود را درک کنیم، و بعد با امکان ناامیدی کنار بیاییم و بر آن غلبه کنیم. رهنمود مشهورش این است که باید سیزیف را خوشحال تصور کنیم. و این ما را میرساند به وجه جذاب و اغواگر آلبر کامو. همان کامویی که میخواهد یادمان بیاورد چرا زندگی ارزش تحمل کردن دارد. در این راه کامو با هوش و حدت استثنایی دربارۀ روابط، طبیعت، تابستان، غذاها و دوستیها قلمفرسایی میکند.
کامو به عنوان راهنمایی برای دلایل زیستن خیلی خوشایند است. به بیماری پاسکال فکر کنید و لئوپاردی افلیج، و شوپنهاور ناکام در عشق، و نیچۀ عجیب و غریبِ بیچاره. کامو برخلاف اینها خیلی خوشقیافه بود و در ارتباط با زنان در ده سال آخر عمرش بسیار کامروا. هیچ وقت کمتر از سه معشوقه و همسرانش دور و برش نبودند. بسیار خوشپوش بود و تحت تأثیر جیمز دین و هامفری بوگارت. مجلۀ مد وُگ ازش خواسته بود مدل بشود. اینها فقط بهانههای مدگرایانه نبودند. میگفت وقتی درست بفهمی زندگی پوچ و بیمعنی است، احتمالاً ناامید میشوی ولی از طرفی هم وادار میشوی با شور بیشتری زندگی کنی. بر این اساس کامو با جدیت به خوشیهای زندگی معمولی متعهد شد. میگفت فلسفهاش دعوتی آگاهانه است به زیستن و خلق کردن، درست وسط بیابان. قهرمانِ آدممعمولیها بود، آدمهایی که معمولاً بین فلاسفه دنبال قهرمانشان نمیگردند. بعد از صفحهها مطلب فلسفی پیچیده، آدم احساس آسودگی میکند وقتی کامو به سادگی در ستایش آفتاب، بوسهها و رقص مینویسد.
در جوانی قهرمان فوقالعادهای بود. یک بار دوستش شارل پونسه ازش پرسید فوتبال را ترجیح میدهد یا تئاتر را. میگویند کامو جواب داد: «بیتردید فوتبال.» دروازهبان تیم جوانان الجزایر بود و اونیورسیته دالجر که جام قهرمانی شمال آفریقا و جام آفریقای شمالی را در دهۀ 1930 برد. روحیۀ کار تیمی و برادری و هدف مشترک بینهایت برایش جذاب بود. وقتی در دهۀ پنجاه یک مجلۀ ورزشی ازش خواست چند کلمهای دربارۀ فوتبال بگوید، گفت: «بعد از سالهای دراز و دیدن خیلی چیزها، هر چه را که دربارۀ اخلاق و وظیفۀ انسانی میدانم به ورزش مدیونم.»
کامو همینطور طرفدار آفتاب بود. مقالۀ زیبایش تابستان الجزیره گرمای آب و تنهای برنزه را ستایش میکند. مینویسد: «برای اولین بار طی دوهزار سال، تنهای عریان در ساحل دیده میشود. بیست قرن است که آدمها تلاش کردند به گستاخی معصومانۀ یونانی لباس حجب و حیا بپوشانند، جسم را تحقیر کنند و لباسها را پیچیده. ولی امروز مردان جوان در سواحل مدیترانه، مثل پهلوانهای یونانی ژست میگیرند.»
از نئوپاگانیسم دفاع کرد، بر اساس خوشیهای کاملاً جسمانی. در تابستان الجزیره مینویسد: «دختر قدبلند فوقالعادهای را به خاطر میآورم که تمام بعدازظهر رقصید. یک تاج گل یاسمن سرش بود و پیراهن تنگ آبی تنش. قطرات عرق از سر و رویش جاری بود. میخندید و میرقصید و دستافشانی میکرد. از بین میزها که رد میشد مخلوطی از بوی گل و بدن انسان به جا میگذاشت.»
کامو از دست کسانی که این چیزها را بیارزش میدانستند و دنبال چیزی والاتر و بهتر و پاکتر بودند عصبانی میشد. نوشت: «اگر گناهی بر ضد زندگی وجود داشته باشد، آن آزاد زندگی کردن نیست، امید به یک زندگی دیگر است و به خاطر نیاوردن عظمت خاموش همین زندگی.» در نامهای نوشت: «آدمهایی من را جذب میکنند که شور زندگی دارند و میل به شادی. بعضی آرمانها ارزش دارند برایشان بمیری ولی هیچکدام ارزش آدم کشتن ندارند.»
کامو در دوران حیاتش به شهرت عظیمی رسید ولی متفکرین پاریسی عمیقاً به او مشکوک بودند. هیچ وقت یک نخبۀ پیچیدۀ پاریسی نبود؛ یک پاسیاه بود از طبقۀ کارگر، یعنی اروپاییتبارهایی که در الجزایر دنیا آمده بودند. وقتی شیرخوار بود پدرش از زخمهای جنگ مرده بود و مادرش کلفتی میکرد. تصادفی نیست که فیلسوف محبوبِ کامو مونتن بود. یک فرانسوی فروتن و خاکی دیگر. آدمی که نه فقط برای نوشتههایش بلکه به خاطر خودش میشد دوستش داشت. انگار که یک دوست خوب و عاقل باشد که زندگی آدم را پربار میکند. این هم خودش یکی از کارهای فلسفه است.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
ویراستار: الهام نوبخت
ویدیوهای ما دربارۀ دیگر فلاسفه اگزیستانسیالیست:
7 دیدگاه
سرعت لود ویدیو بسیار بسیار پایینه! ایکاش مثل قبل ویدیوها رو در کانال تلگرام هم آپلود میکردید.
سلام ممنون که اطلاع دادید.
ایا در ایران هستید؟
ویدیو با یک فاصله زمانی همچنان در تلگرام آپلود میشه.
سلام. من ایران هستم و با آی پی ایران هم که وصل میشم سرعت دانلود خیلی پایین هست. ممنون که پیگیری میکنید. همیشه عالی هستید. با قوت ادامه بدید
سلام. میزبان ویدیوها رو به آپارات تغییر دادیم. امیدواریم که مشکل حل بشه. هرچند هر زمان که آپارات قطع باشه طبیعتا اینجا هم اشکال پیدا میکنه.
درود آقای دکتر فانی
ممنونم از این کار خوبی که انجام میدهید، گاهی حسرت این موفقیت شما را میخورم!
جناب فانی من از برخی ویدیوهای شما و البته با ذکر منبع در کانال تلگرامی خودم استفاده میکردم.
متاسفانه امکان دخیرهکردن ویدئوی کامو نبود! آیا این جزء اساسنامهی جدید شما است یا نه؟
خواستم از شما بپرسم بارگزاری این ویدئو در کانال تلگرامی با چه مقدار تاخیر زمانی انجام خواهد شد؟
با نهایت امتنان
سلام و سپاس
با دو سه روز تاخیر در تلگرام قرار داده خواهد شد.
بستگی به وقت و حجم کارها داره.
مطلب خوبی بود