بخت و اقبال و شانس
دسامبر 21, 2018قضیه غم غروب جمعهها
دسامبر 23, 2018آدام اسمیت نظریهپرداز سرمایهداری
آدام اسمیت نظریهپرداز سرمایهداری
در این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به نظرات و راهکارهای آدام اسمیت، فیلسوف و اقتصاددان مشهور سرمایهداری در اثر معروف او، ثروت ملل میپردازیم.
لینک مطلب در موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
«آدام اسمیت» راهنمای ماست در یکی از جدّیترین مخمصههای این دوران؛ اینکه چطور سرمایهداری را انسانیتر و معنادارتر کنیم. او در سال 1723در اسکاتلند در شهر کارگری کوچکی نزدیک اِدینبورگ به دنیا آمد. محصّل سختکوشی بود و با مادرش خیلی صمیمی. بعدها فیلسوف دانشگاهی شد، کتاب مهمّی در اهمیّت همدلی نوشت و دربارۀ منطق و زیباییشناسی درس میداد. در عین حال، از بزرگترین متفکّران تاریخ اقتصاد است، از جهتی چون دغدغههای فراتر از اقتصاد داشت؛ میخواست نظام پولی را بفهمد، چون آرزویش خوشحالتر کردن مردم و ملّتها بود. اسمیت در چهار زمینه راهنمای ارزشمندی باقی مانده است.
نخست: تخصّصگرایی
وقتی مشاغل دنیای امروزی را در نظر بگیریم، دو چیز به چشم میآید: اوّل اینکه اقتصاد مدرن به طرز بیسابقهای ثروت تولید میکند و دوم اینکه خیلی از مردم شغلهایشان را خسته کننده و بی معنی میدانند و از آنها شاکیاند. آنطور که اسمیت در نظریۀ تخصّصها فهمید، این دو پدیده به هم مربوطاند: مشاهده کرد که در مشاغل امروزی، کارِ یک روزِ فرد را میشود با بازده بیشتر تقسیم کرد و به طور تماموقت به آدمهای متعدّدی سپرد. اسمیت این را که اقتصادهای ملّی با تخصّصی کردن نیروی کار خیلی ثروتمندتر میشوند، به عنوان دستاوردی بزرگ پیشبینی و تحسین کرد.
یکی از علامتهای تخصصگرایی و تولید ثروت در دنیای امروز این است که هر وقت فردی را میبینی، بعید است عنوان شغلیاش را بفهمی. نامهای دیوانه کنندهای مثل «مدیر لُجِستیکی تدارکات»، «هماهنگ کنندۀ بستهبندی»، «متصدّی ارتباطات و آموزش»، بینش اقتصادی اسمیت را ثابت میکنند. ولی مشکل بزرگی اینجا هست: معنا. وقتی کسب و کارها کوچکاند و روند محدودی دارند، حس کمک کردن و خیر رساندن مشهود است؛ وقتی همه چیز صنعتی میشود، همه میشوند مهرهای کوچک در ماشینی عظیم که در آن معنا و مفهوم کلیِ کار برای کارمندانِ رده پایین در سازمان غایب است. شرکتی چند ملیّتی با صد و پنجاه هزار کارمند که کارش از ایده تا محصول پنج سال طول می کشد، باید خیلی تلاش کند که حس هدف و پیوستگی را حفظ کند. اسمیت فهمید که رؤسای شرکتهای تخصّصی این مسئولیت اضافه را در برابر کارگران دارند که نقش مهم و شأن و هدف نهایی کار را یادآوری کنند.
دوم: سرمایهداری مصرفی
در دوران اسمیت چیزی به نام سرمایهداریِ مصرفی آغاز شد. تولیدکننده، کالای تجمّلی را برای طبقۀ متوسّطی تولید میکرد که مدام بر تعدادشان افزوده میشد. بعضی از مفسّران حالشان از این شرایط بد میشد؛ «ژان ژاک روسو[1]» دوست داشت تجمّل در شهر ژنو ممنوع شود؛ مخصوصاً طرفدار مدلِ باستانی اسپارت بود. میخواست از سبک زندگی ریاضتی-نظامی تقلید کند. اسمیت در مخالفتی شدید به این فیلسوف سوییسی میگفت تجمّل و مصرفگرایی در یک جامعۀ خوب نقش مهمیدارد، چون مازاد ثروتی را تولید میکند که میشود آن را خرج ضعفا کرد. جوامع مصرفی علیرغم خوشگذرانیها، کودکان و سالمندان گرسنه ندارند چون پول ساخت نوانخانه و بیمارستان را دارند. اسمیت از سرمایهداری مصرفی دفاع میکرد به این دلیل که اینها بیشتر از جوامع آرمانگرا به فقرا میرسند. این درست، اما اسمیت امیدهای جالبی هم برای آیندۀ سرمایهداری داشت و نمیخواست که تا ابد در سطح ریخت و پاش بماند.
دیده بود که انسان نیازهای والاتری هم دارد که خارج از حوزۀ سرمایهداری ماندهاند؛ مثل نیاز به آموزش، درک خویشتن، شهرهای زیبا و زندگیهای اجتماعیِ اقناعکننده. امید آینده این است که از راه کمک به مردم در اهداف مهم و بلندپروازانه پول در بیاوریم. سرمایهداری اگر درست اجرا شود، نباید با تهییج ما در خدمت نیازهای ابتدایی مادی باشد؛ باید از کالا و خدماتِ واقعاً اقناع کننده پول در بیاورد.
سوم: با ثروتمندان چطور رفتار کنیم؟
آنموقع هم مثل الان سؤال بزرگ این بود که چطور پولدارها را وادار کنیم به فکر بقیّۀ جامعه باشند. پاسخ مسیحی این است که کاری کنید احساس گناه کنند. پاسخ تندروهای چپ این بود که مالیات سنگین ببندید. اسمیت با هر دو مخالف بود. چون پولدارها دلشان به رحم نمیآید و مالیات هم باعث میشود از کشور فرار کنند. او میگفت که، بر خلاف انتظار، پولدارها در فکر پول نیستند، بلکه به دنبال افتخار و احترام هستند. علّت ثروتاندوزی حرص مادی نیست، بلکه میخواهند محبّت و تأیید و تحسین بخرند. پس به جای مالیات بستن، دولتها باید تکبّر و انگیزههای دیگر پولدارها را حدس بزنند. باید به آنها شأن و منزلت و مدال بدهند، و این خودشیفتهها را به دنبال کارهایی بفرستند که نمیکنند، مثل تأمین بودجه مدارس و بیمارستانها و خوشرفتاری با کارگران. اسمیت میگفت راز بزرگ آموزش، هدایت تکبّر به سمت اهداف خوب است.
چهارم: باید مصرفکننده را آموزش داد.
در دوران ما شرکتهای بزرگ خیلی خبیث به نظر میآیند. همینها هستند که عامل حقوقهای پایین، آلودگی محیط و پسماندهای مخرّب شناخته میشوند. ولی آدام اسمیت میدانست که این افتضاحات دلیلی مهمتر و غیر منتظره دارد: سلیقههای ما. کمپانیها نیستند که دنیا را خراب کردهاند. آنها اشتها و سلیقۀ ما را برآورده میکنند. در نتیجه اصلاح سرمایهداری به این وظیفۀ عجیب وابسته است: آموزش مصرف کننده. باید به ما یاد بدهند که چیزهای با کیفیتتری بخواهیم و حاضر باشیم پولش را بپردازیم، چیزهایی که حلّال مشکلات کارگران و محیط زیست باشد. سرمایهداریِ خوب فقط به مشتری حق انتخاب نمیدهد؛ بلکه به مردم یاد میدهد چطور از این حق عاقلانه استفاده کنند. اسمیت میگوید سرمایهداری را با تعالی تقاضاهای مصرفکننده میشود نجات داد.
اوضاع اقتصادی دنیا آنقدر پیچیده و ناجور به نظر میآید که شاید آدم بخواهد ناامید و منفعل شود. در این مواقع آدام اسمیت به ما جرأت و امید میدهد. کارهای او پر است از ایده برای سازش دادن ارزشهای انسانی با نیاز بازار. جا دارد به او توجّه کنیم چون به موضوعی علاقمند بود که اولویّت اوّل روزگار ماست: چطور اقتصاد را سودآور و همزمان انسانی کنیم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
[1] فیلسوف و نویسنده قرن هجدهم، اهل ژنوکه در گسترش نظرات عصر روشنگری، سیاست نوین و رمانتیسیزم قرن هجدهم اروپا سهم بزرگی داشت-م
3 دیدگاه
عالییی بود عااالی
عالی بود
سپاس