دیدگاه کلاسیک و رمانتیک درباره ازدواج
21 ژانویه 2019
چرا پسرها خجالت می کشند مادرشان را مامان صدا کنند؟
22 ژانویه 2019
دیدگاه کلاسیک و رمانتیک درباره ازدواج
21 ژانویه 2019
چرا پسرها خجالت می کشند مادرشان را مامان صدا کنند؟
22 ژانویه 2019

چرا نق می‌ زنیم و چه انتخاب دیگری داریم؟

چرا نق می زنیم و چه انتخاب دیگری داریم؟ نق زدن از میل به اصلاح شرایط حاصل می‌شود اما میلی ناامیدانه و توأم با خشم است.
لینک مطلب در موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
نق زدن، حال‌گیر و ناخوشایند و غیرسازنده است ولی از آرزویی شریف و وسوسه انگیز و قابل درک می‌آید: میل به تغییر دادن دیگران!
خیلی چیزها هستد که حق داریم بخواهیم تغییر کنند. نواقص اساسی وجود دارد: می‌خواهیم دیگران بیشتر خودآگاه، وقت‌شناس، دست‌ودل‌باز، قابل‌اعتماد، درون‌نگر، انعطاف‌پذیر، معاشرتی و عمیق باشند! در خانه می‌خواهیم به وضع شیر دستشویی، بچه‌ها، زباله‌ها و امور مالی برسند، موبایل را بگذارند زمین و سرشان را بیاورند بالا. در سطح کلان می‌خواهیم مردم به رنج حیوانات در قفس، نابودی زیستگاه انسان و بی‌عدالتی سرمایه‌داری بین‌المللی فکر کنند. خیلی‌هایمان از آن خودِ آرمانی فاصله داریم.
در سطح گونه، انسان به نوعی یک اشتباه تکاملی است. پس میل به تغییرِ آدمها اصلاً بیمارگونه نیست بلکه دیدی شفّاف نسبت به شرارت انسانی است. نق زدن در ذات خودش تلاشی است برای آموزش؛ این­که یک فکر برای بهتر شدن را از ذهنی به ذهن دیگر منتقل کنیم.
ولی نق زدن، آموزشی ناامیدانه است. فرد به جایی رسیده که داد می‌زند به جای اینکه دعوت کند! قلدری می‌کند، نه دلبری! معلّم آن قدر وحشت کرده از اینکه شاگردِ خرفت گند بزند به زندگی‌اش، که نمی‌تواند کمی داستان را از دید شاگرد ببیند. رنج و استیصالِ معلّم تمام قوّۀ تخیّل و تصوّرش را اشغال کرده است. در نتیجه یکراست می‌رود سر اصل موضوع: «بفرما» و «بنشین» را حذف می‌کند و صاف می‌رود سراغ «بتمرگ»:
 «آشغالها را الان ببر!»، «یاالله بیا سر میز!»، «ای  تنبل از خود راضی!»، «آن­جا نه، این­جا!»
حرفتان ناحق نیست، حق است. در ضمن خیلی خسته‌اید و ته دلتان حسابی غصّه‌دار. ولی در کمال تأسّف این‌طوری کار درست نمی‌شود. موقعی که شروع کردید به تحقیر دانش آموزتان، دیگر کلاس تعطیل است. نق زدن همان و شانه خالی کردن همان! طرف خودش را می‌زند به روزنامه خواندن، می‌رود طبقۀ بالا و حق‌به‌جانب می‌شود. لحنِ تند و تیز بهانه دستشان می‌دهد که مطمئن شوند ما هیچ حرف درست و خیرخواهانه‌ای نداریم به آنها بزنیم. وقتی می‌توانیم مردم را تغییر بدهیم که میل به ایجادِ تغییر هنوز به حد سماجت و وسواس نرسیده باشد؛ وقتی که هنوز می‌شود اگر تغییر هم نکنند، تحمّلشان کرد.
ما وقتی بهتر می‌شویم که غُر به جانمان نزنند و گناهکار و بدهکارمان نکنند. وقتی این حس را داریم که دوستمان دارند و درکمان می‌کنند. تغییر برای این سخت است که می‌دانیم آشغالها باید برده شوند، که باید زودتر بخوابیم، که روابط زناشویی سرد شده، ولی تحمّل نداریم که این درسها را با لحنی بدون همدردی بشنویم. بچه‌های بدقلقی هستیم که می‌خواهیم یک نفر قربان و صدقه‌مان برود که این­قدر برای آدمِ بهتری شدن دودل هستیم!
در سطح سیاسی هم همین ندانم‌کاری‌ها هست: می‌دانیم نباید از سیّاره زمین سوءاستفاده کرد و قانون‌شکن و بی‌رحم بود ولی محال است درست شویم اگر برایمان خط و نشان بکشند و موعظه کنند. برای خوب شدن دوست داریم جادو شویم نه جریمه!
تراژدی نق زدن اینجاست که خاستگاه شریفی دارد ولی کارساز نیست. نق می‌زنیم چون حس می‌کنیم آن‌قدر حق داریم که از قشنگ حرف زدن معاف هستیم. ولی معاف نیستیم! راه حلش این نیست که از ترغیب دیگران به انجام خواستمان ناامید شویم. راهش این است که طوری ترغیب کنیم که آن‌طرف، که بدجوری هم اصلاح لازم دارد، مطلب را بگیرد.

چرا زوجین کُفر هم را درمی‌آورند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!