تاریخ سینما-نخستین دوربین
دسامبر 29, 2018درسی از آرتور شوپنهاور
دسامبر 30, 2018کینزوگی فلسفه مرمّت زندگی شکسته
کینزوگی فلسفه مرمّت زندگی های شکسته
در عصر جوانگرایی و نوپرستی کینزوگی خردی را از دوره باستان به یاد میآورد که در آن مرمت شکستهها و حفظ داشتهها ستایش و تشویق میشود. این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به این اندیشه از شرق دور میپردازد.
لینک مطلب در موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
هر چند ما مخصوصاً در جوانی زیاد در مورد این موضوع حرف نمیزنیم، ولی ته دلمان امیدواریم که نهایتاً در چند زمینه به شرایط بی عیب و نقص برسیم؛ خوابش را میبینیم که روزی برسیم به رابطهای آرمانی و سازگار، شغلی عمیقاً اقناع کننده، خانوادهای خوشحال و احترام خاص و عام… ولی عادتِ زندگی این است که ما را با توفانهایی طرف کند که هیچ چیز از آن آرزوها باقی نگذارد، مگر مشتی آوار و تکّههای شکسته.
در چنین لحظههای سرخوردگی و ناامیدی، شاید بشود به مفهومی از فلسفۀ ژاپنی فکر کرد، مخصوصاً رویکرد «ذِن» نسبت به ظروف سفالی در آیین بودا: طی قرنها اساتید ذن دیدگاهی را گسترش دادهاند مبنی بر اینکه کوزهها، فنجانها و کاسههای شکسته را نباید دور ریخت و بیارزش دانست، بلکه باید باز مرکز توجّه و احترام باشند و با نهایت دقّت مرمّت شوند. این نمادی است از کنار آمدن با آسیبها و حوادث روزگار، که میخواهد روی بعضی مفاهیم زمینهای در فلسفۀ ذن تأکید کند.
اسمی که به این سنّت مرمّت سفال دادهاند «کینزوگی» است؛ کین به معنی طلا و سوگی یعنی بند زدن. کینزوگی یعنی «ترمیم با طلا». در زیباییشناسیِ ذن، باید تکّههای یک ظرفِ تصادفاً شکسته شده را برداری و با لاک و موم مخلوط با برادههای قیمتی طلا به هم بچسبانی. اصلاً نباید سعی کنی آسیب را بپوشانی. هدف این است که خطوط ترک را قرص و زیبا نشان دهی. رگههای طلای قیمتی در آنجا میخواهند بگویند شکستها ارزش فلسفی خودشان را دارند.
گفته شده ریشههای کینزوگی به عهد «موراماچی» میرسد وقتی شوگان ژاپن، «آشیکاگا یوشی میتزو»، جام محبوب چایاش را شکست و سراسیمه فرستادش به چین تا درستش کنند. وقتی جام برگشت، آشیکاگا از دیدن آن بندها و وصلههای زشت فلزی وحشت کرد. استادکارهایش را مأمور کرد تا راهی مناسبتر پیدا کنند. راه حلشان آسیب را مخفی نمیکرد ولی چیزی هنرمندانه از آن میساخت.
کینزوگی به آرمانهای ذن در تفکّر «وابی سابی» بر میگردد که سادگی، کهنگی و بی ریایی را ستایش میکند، چیزهای رنگ و رو رفته، باد و باران دیده را.
داستانی میگویند دربارۀ یکی از مبلّغان بزرگ وابی سابی، «سِن نوریکیُو»، که طی سفری در جنوب ژاپن به شامی مهمان شد. میزبان خیال میکرد میتواند با یک کوزۀ ظریف و گران و قدیمیِ چای خشک که از چین آورده بود او را تحت تأثیر قرار دهد. ولی ریکیو حتّی نگاهی هم نکرد. در عوض، شروع کرد به گپ زدن و تحسین شاخهای که با بادِ بیرون تاب میخورد. میزبان در ناامیدی از عدم التفاتِ نوریکیو بعد از رفتنش ظرف را شکست و به اتاقش برگشت. ولی سایر مهمانان عاقلانه شکستهها را جمع کردند و به روش کینزوگی بند زدند. در ملاقات بعدی، این فیلسوف نگاهی به ظرف ترمیم شده کرد و با لبخندی عاقلانه گفت: «حالا محشر است!»
در عصر نوپرستی و جوانگرایی و کمالطلبی، هنر کینزوگی خرد خاصی را با خودش دارد که هم برای جامها خوب است و هم برای جان آدمها. عشق و توجّهی که صرف تکّههای شکسته میشود باید تشویقمان کند به اینکه به زخم، آسیب، افتادگی و نواقص احترام بگذاریم.
از خودمان و اطرافیانمان شروع کنیم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
مطالب مرتبط: