هنر دیپلماسی
هنر دیپلماسی در کار و روابط بین فردی مهمترین چیزی است که برای رسیدن به موفقیت، رضایت و صلح و صفا می توانیم بیاموزیم. متاسفانه این هنر با زرنگی و فریبکاری اشتباه گرفته شده و ارزش آن شناخته نشده است. در صورتی که دیپلماسی هنر پیشبرد یک اندیشه است بدون ایجاد خشم و درگیری و فاجعه. این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به هنر دیپلماسی و کاربردهای آن میپردازد.
لینک مطلب در موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
کلمه دیپلماسی را با سفارتخانه ها، روابط بین الملل و سیاست کلان مرتبط می دانیم. ولی دیپلماسی مجموعهای از مهارتهاست که در بسیاری مسائل زندگی به کار میآید مخصوصا در اداره، و پشت در بسته اتاق خواب عزیزان. دیپلماسی هنرپیش بردن یک اندیشه است بدون ایجاد التهاب و خشم و فاجعه.
برایش لازم است جنبه های مختلفی از طبیعت انسان را بشناسیم که توافقات را بهم می زنند و تنش ایجاد می کنند. باید متعد بشویم که تنش را با بینش و آرامش خنثی کنیم. دیپلمات یادش نمیرود که مهمترین دلیل اصرار تند و تیزمان بر محق بودن، این است که حس می کنیم در یک رابطه احترام ندیدیم و شنیده نشدیم. دلیل اینکه با یکدندگی خاص و بی ادبی سر چیزهای کوچک می جنگیم، این است که حس می کنیم طرف مقابل به نیاز عمومی ما به حس درک شدن و عزت نفس، احترام نگذاشته.
پشت مباحثات تند و تیز ما شاید التماس ناامیدانه برای جلب محبت باشد. دیپلماتها می دانند که انسانها چقدر محتاج و خواستار احتراماند، نتیجتا با اینکه ممکن است همیشه با ما موافق نباشند، به خودشان زحمت میدهند که ببینند دنیا از دید ما چه شکلی است. درک می کنند که حس شنیده شدن و درک شدن درست به اندازه برنده شدن در بحث، مهم است. ما حاضریم با خیلی چیزها کنار بیایم به شرطی که طرف مقابل حداقل نشان بدهد که میداند ما چه احساسی داریم.
بنابراین دیپلماتها، تلاش فوق العاده ای می کنند که سلامت کلی رابطه را حفظ کنند تا طرف مقابل به مسائل کوچکتر رضایت بدهد، بدون اینکه بیجهت اساس حقارت بکند. می دانند که چه بسا عامل زمینه ساز دعوا بر سر پول و اختیارات و برنامه ها و کارها، تقاضا برای حفظ عزت نفس است. مواظباند که از نظر عاطفی سخاوتمند باشند در نتیجه خیلی وقتها مجبور نمیشوند از جهات دیگر به خرج بیفتند.
خیلی موقعها در مذاکره با آدمها هدف این است که یک تغییراتی بکنند، یاد بگیرند وقت شناس تر باشند یا بیشتر وظیفه بعهده بگیرند کمتر تدافعی باشند یا دیدشان را وسیع کنند؛ دیپلمات میداند بیان مستقیم این آرزوها بی فایده است. می دانند که چه تفاوت بزرگی هست بین اینکه تشخیص بدهیم یک نفر نیاز دارد رشد کند و اینکه با پیدا کردن یک راه درست واقعا رشد کنند.می دانند که چیزی که جلوی تکامل انسان را می گیرد، ترس است. بنابراین می فهمند چیزی که برای قبولاندن مسائل معذب کننده به دیگران لازم است، بیش از همه عشق و اطمینان بخشی است .
خیلی کمک می کند درک کنیم کسی که دارد پیشنهاد تغییر در فرد مقابل را میدهد، از این موضع حرف نزند که انگار خودش بی عیب و نقص است بلکه خودش هم در مسائل دیگر دارد با شباطین روح و روانش می جنگد. اگر بخواهیم تشخیصمان با ایراد گرفتن اشتباه نشود، باید تشخیص توسط کسی انجام شود که راحت به نقایص خودش اعتراف می کند. در تعلیم و ترتبیت هیچ چیز به این اندازه موثر نیست که آدم از اول اعتراف کند : من خودم از همه دیوانه ترم.
در مذاکرات، دیپلمات عادت ندارد بی حساب و کتاب افشاگری و حقیقت گویی کند. دیپلماتها جایگاه مشروع دروغهای کوچولو برای رسیدن به حقایق بزرگ را درک می کنند. می دانند که اگر روی بعضی حقایق موضعی دست بگذارند، بعضی از مهمترین اصول یک رابطه را برای همیشه از دست می دهند.
بنابراین با ذوق و شوق میگویند که گزارش مالی یا کیک خانگی خیلی هم عالی بوده، هدفشان فریبکاری نیست، بلکه میخواهند روی دلبستگی های کلیای تاکید کنند که از دست میرود اگر بخواهند سفره دلشان را کاملا باز کنند. دیپلماتها می دانند که یک دروغ کوچولو ممکن است حافظ یک حقیقت خیلی بزرگ تر باشد. می دانند که خودشان هم در مقابل حقایق تلطیف نشده مقاومت می کنند و ته دلشان امیدوارند دیگران هم گهگاهی در بعضی موارد به خودشان زحمت بدهند و به آنها دروغ بگویند.
یک صفت دیگر دیپلمات، حفظ آرامش در برابر رفتار واضحا ناشایست است. مثلا از کوره در رفتن، یک اتهام ناعادلانه و بی اساس، یک اظهار نظر زشت. دیپلمات اینها را شخصی نمی کند،حتی وقتی هدف خشم دیگران قرار می گیرد. بطور غریزی دنبال توضیح منطقی می گردد و در ذهنش لحظه های خوب این آدم فعلا عصبانی اما کلا دوست داشتنی را، فراموش نمی کند.
آنقدر خودش را می شناسد که بفهمد، عدم درک شرایط، شایع است و عمدتا نشانه خستگی و ناامیدی های موقتی و گذراست. این آدمها با حق بجانب شدن، شرایط ملتهب را بدتر نمی کنند. حق بجانب بودن خودش علامت خویشتن شناسی ناکافی است و حافظهای که فقط نقاط قوت خودش را بیاد میآورد.
کسی که مشت روی میز می کوبد، یا عقاید خود بزرگ بینانه ابراز می کند، شاید صرفا، نگران است ترسیده، یا زیادی هیجان زده است. این حالتها بیشتر مستحق همدردی اند، نه بیزاری و انزجار. همزمان دیپلمات می داند که گاهی نباید مستقیما شاخ به شاخ بشود سعی نمی کند سربزنگاه و به محض مشاهده اشتباه، تدریس و موعظه کند. صبر می کند تا بهترین فرصت برای شنیده شدن، پیش بیاید. گاهی با رفتار غیر قابل پیش بینی مخاطب را خلع سلاح می کند.
در مواجهه با انتقادهای تند و تیز، بجای موضع تدافعی، شاید طرف را به ناهار دعوت کند، اگر مورد نقد خشن و ناعادلانه قرار بگیرد، ممکن است سر تکان بدهد، تایید کند و بگوید خودش هم اغلب همین نظر را دارد. کلی فضا به خودش میدهد و اجازه نمیدهد توی کنج گیر بیافتد با جر و بحثهایی، که حواس را از مسائل عمیق تر پرت می کنند. یادش نمیرود این آدم بدی که الان روی صحنه است، نسخه ها و لایه های بهتری هم داشته و دارد.
منطق آدم دیپلمات بر پایه بدبینی عمیق بنا شده؛ می داند انسان چه جور جانوری است، می فهمد حتی یک ازوداج، بیزنس ، دوستی یا جامعه عالی هم می تواند هزار تا مشکل برایش پیش بیاید. برخورد توام با خوش خلقی در مواجهه با مشکلات از آنجا میآید که میزان مناسبی از غم و غصه را چشیده باشی. دیپلمات فکر ایده آل ها را کنار گذاشته نه به خاطر ضعف، به خاطر بلوغ و آمادگی برای کنار آمدن با اوضاع که پیش نیاز ضروری زندگی در این دنیای پر عیب و نقص است.
دیپلماتها مودب اند ولی این جلویشان را نمی گیرد که گاهی رک و رو راست خبرهای بد برسانند. خیلی موقع ها ما دنبال این هستیم که دیگران تصویر بدی از ما نداشته باشند، اینجوری که در تصمیمات سخت دست به عصا رفتار می کنیم و شرایط را خیلی بدتر می کنیم. مثلا باید بگوییم که می خواهیم ترکشان کنیم، یا اخراجشان کنیم یا پروژه محبوبشان بجایی نمی رسد. ولی من من می کنیم که؛ فعلا ذهنم درگیر است، یا کارشان عالی است، یا پروژه به رده بالاتر ارجاع شده تا رویش بحث بشود. مهربانی را با امید واهی دادن اشتباه می گیریم. ولی مهربانی واقعی با مهربان بنظر رسیدن یکی نیست. مهربانی یعنی به آنهایی که باید ناامیدشان کنیم، کمک کنیم با حقیقت کنار بیایند.
آدم دیپلمات با یک برش تیز و تمیز، شکنجه امید واهی را تمام می کند. دیپلمات خشم و استیصالی که قرار است متوجه شخص خودش بشود را قبول می کند. آنقدر عاطفه دارد که فبول کند هدف نفرت دیگران بشود. نهایتا دیپلمات موفق میشود، چون واقع بین است، میداند انسانها ذاتا عیب و ایراد دارند، بی منطقاند مضطرباند، بطرز خنده داری عجیباند ، گناهشان را گردن دیگران میاندازند، دردهایشان را اشتباه تشخیص میدهند و در برابر انتقاد رفتار نفرت انگیز بروز میدهند، مخصوصا در برابر انتقاد درست و بجا.
در عین حال دیپلماتها به احتمال پیشرفت امیدوارند، وقتی همه اختلالات و زخمها را در نظر بگیریم، و با اطمینان بخشی کافی پانسمان کنیم. دیپلماسی به ما یاد میدهد چه دستاوردهای بزرگ و مفیدی میشود داشت، وقتی که طبیعت کج و معوج، تاثر انگیز و غیرقابل اعتماد گونه انسان را قبول کنیم و با آن کنار بیاییم.
مدرسه زندگی فارسی