مرگ مانند ماهی لیز است. نمی توان مرگ را در دست گرفت و چشم در چشم نگریست و خواند. رنج اما مثل خار می ماند، می توان نگهش داشت و نگاهش کرد و سوال پیچش کرد و در آغوشش فشرد. رنج، از مرگ و از ترس، بدپیله تر است. از این رو پاسخی که یک فلسفه(اعم از منسوب به آسمان یا زمین) به مساله ی رنج میدهد، مهم تراست از پاسخ آن مکتب به مساله مبدا و معاد!!
بسیاری از مکاتب شبیه لباس مهمانی هستند، بدرد جشن و شادخواری و جلسات مناظره می خورند، با دوبار نشستن و برخاستن پاره می شوند.
در موسم گل و در جمع دوستان و در زمان صلح، “از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود”، البته سوال جالب و عمیقی است اما یک دندان درد، یک دل پیچه، مرگ یک عزیز، ظلم یک قوی دست، یورش یک داعش، پرسش های زمان صلح را بی اهمیت می کند. پیش از آن که برهان نظمت را دیده باشم، بگو این درد را چگونه معنا کنم؟
اگر فلسفه های “بَزم” را از فهرست معانی محتمل برای زندگی انسان خط بزنیم، چند تایی می ماند:
از شرق دور “بودا” …
از غرب دور “فلسفه رَواقی” و آیین “عیسای مصلوب” …
از ایران آیین “حسین شهید” و پیش از آن داستان جمشید و ایرج و سیاوش و سهراب و اسفندیار…
بر مردم رنجور، فرستادگانی از جنس رنج می باید…سلسله ای از شهریاران شهید…
زندگی را در برهنه ترین حالت نمی توان آذین بست. باید برای روبرو شدن با تشنگی و خون و خفقان و خیانت و آتش و صلیب چاره جست.
از این روست که منزلت این معانی تنها در زمان اصابت آشوب و آشفتگی ودرد روشن می شود. وقتی راهها و قانون رُم از میان رفت، مثال مسیحی “چوپان و گله رمیده” معنا یافت…
سرزمینهای بلاخیز به آیین رنجشان دلبسته تراند اما آسیابِ تاریخ، استخوان همه اقلیم ها را به نوبت خُرد خواهد کرد، از این رو هیچ ملتی، از داشتن یک دست “لباس رزم” بی نیاز نیست.
سخت است بر جریده عالم دوام ملتی، که نداند چگونه از پارچه سیاه تاریخ، جامه ای درخور ِپرسشهای دردآور بدوزد.
چقدر قشنگ بیان شده,بود. رنج رو لابه لای کلمات بیان شده میشه حس کرد. انگار ادمیزاد,و زندگیش با رنج عجین شده و خداوند لقد خلقنا الانسان فی کبد.
خیلی لذت بردم شاید چون لحظه لحظه زندگیم بارنج امیخته شده.
مرسی بابت بیان و متن قشنگتون
سلام ، سپاس بسیار. من این پادکست ها خیلی دیر کشف کردم. گرچه که گذر زمان و اتفاقات سالهای اخیر مطالب ارائه شده را معتبرتر و قابل اتکا تر کرده. سعی کردم با خیلی ها سهیم کنم تا از ساده لوحی حاکم در جامعه کمی کاسته شود.
7 دیدگاه
چقدر قشنگ بیان شده,بود. رنج رو لابه لای کلمات بیان شده میشه حس کرد. انگار ادمیزاد,و زندگیش با رنج عجین شده و خداوند لقد خلقنا الانسان فی کبد.
خیلی لذت بردم شاید چون لحظه لحظه زندگیم بارنج امیخته شده.
مرسی بابت بیان و متن قشنگتون
شیفته نگاه گشاده شما به تمام فلسفه ها و باور هام.
و دلایل ژرفی که از پس همه با گشاده رویی و پذیرش به چشم می آورید …
سپاس از حسن نظر شما
عالی!!!!!
لطفا این دکلمه روی یک ویدئو قرار بدین، خیلی قشنگ میشه برای استوری کردن
مرسی دکتر زندگی من رو دگرگون کردید حالا میدانم راه چیست
سلام ، سپاس بسیار. من این پادکست ها خیلی دیر کشف کردم. گرچه که گذر زمان و اتفاقات سالهای اخیر مطالب ارائه شده را معتبرتر و قابل اتکا تر کرده. سعی کردم با خیلی ها سهیم کنم تا از ساده لوحی حاکم در جامعه کمی کاسته شود.