شنیدن یک هنر استراتژیک
مارس 15, 2022مستند مأمور مخفی
مارس 25, 2022
گریه هراکلیتوس و خنده دموکریتوس
این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن با مرور بخشی از تاریخ فلسفه به بررسی دلیل و فلسفه خندیدن از دیدگاه دموکریتوس، فیلسوف یونانی میپردازد.
لینک موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
با توجه به حال و روز خودمان و حال و روز دنیا، یکی از سؤالات بزرگی که مطرح میشود این است که بخندیم یا گریه کنیم. تاریخ فلسفه دربارۀ این انتخاب دیدگاه جالبی دارد.
دو نفر از بزرگترین اندیشمندان یونان باستان دموکریتوس و هراکلیتوس بودند. هر دو عمر طولانی کردند و دانش عمیقی دربارۀ مردم و دنیا داشتند. ولی واکنششان به چیزهایی که میدانستند به طرز جالبی با هم فرق داشت. هراکلیتوس گریهاش بند نمیآمد، دموکریتوس دست از خنده بر نمیداشت. دلیل گریۀ هراکلیتوس واضح است؛ حیرتآور است آدمی که چشمش به حقیقت وجود باز شده بتواند به زندگی ادامه بدهد. دلایل برای غم زیاد است. انسان جانوری است شبزده، متوهم، مهارناپذیر و هیولاصفت که ساخته شده برای خطا کردن، پستی و رنج. سؤال بزرگ این است که چطور ممکن است انسان دلش بخواهد بخندد. البته گزینۀ خندۀ سرد، تمسخرآمیز، ابلهانه و تصنعی وجود دارد ولی دموکریتوس اینگونه نمیخندید. از ته دل و با سخاوت میخندید. نه به این دلیل که موقعیت ممتازش باعث شده باشد با سادهلوحی متوجه نباشد اوضاع چقدر خراب است. خلق خوشش هذیانی نبود، خصلت اتفاقی ذات و سرشتش هم نبود.
دموکریتوس به سبک خاصِ تحسینانگیزی میخندید چون به شکل خاصی دربارۀ دنیا فکر میکرد. عمیقاً واقعبین بود. دربارۀ گرایش بشر به حرص و آز، قتل و شهوت، همه چیز را میدانست. متوجه بود که انسان همیشه در معرض تیر حوادث است. ولی مسئلۀ تاریکی را برای خودش آنقدر خوب حل کرده بود و درکش از رنج و خطر آنقدر کامل بود که لازم نداشت مدام اینها را به خودش یادآوری کند تا حق مطلب ادا شود. اینها برایش حقایق پیشفرض وجود بودند. خوشخلق بود چون دیگر هر چیز خوب، شیرین و خوشایند که برایش اتفاق میافتاد بلافاصله جلوه میکرد و به چشمش میآمد. تبصرهای رضایتبخش بر یک بیانیۀ ابتداءً سیاه.
با یادآوری پسزمینۀ تاریک زندگی، دموکریتوس ذهنش را آماده کرده بود برای قدرشناسی از روشنی. هر اتفاق خوبی که برایش میافتاد دیگر یک جبران مافات نیمگرم بینمک نبود برای نابودی امیدهای بزرگ، بلکه حس میکرد ناغافل یک نقطۀ عطف منحصربهفرد شاد در این تراژدی اتفاق افتاده است. مشهور بود که دموکریتوس اهل بزم و شادنوشی است. نوشت: «زندگی بدون بزم، راهی است دراز بیمنزل و مهمانخانه» اعتقاد نداشت لازم است مدام غمگین باشد تا ثابت کند که غم زندگی را به رسمیت میشناسد. دستافشانی میکرد چون میدانست قبلاً حق مطلب را دربارۀ غم به جا آورده است و در آینده هم باز گرفتار غم روزگار میشود.
دموکریتوس به دنبال نوعی طرب خردمندانه بود. طربی که در ابتدا اعتراف میکند بنیاد زندگی رنج و تلخی است. ولی از این اعتراف به عنوان کاتالیزور استفاده میکند تا آدمها بیشتر با لحظههای زیبا و لطیف زندگیشان درگیر شوند. مثل آدمی در جزیرۀ ابری انگلیس که شیرۀ روزهای آفتابی آخر تابستان را میکشد. یا یک اعدامی که شام آخر را درست مزه میکند قبل از اینکه جلوی جوخۀ آتش بایستد.
دموکریتوس استاد این حالت ذهنی بود: ناامیدی طربناک. زمانی که شادمانه از توقعات غیرواقعی دل بکنیم، شیرینی جنبههای خوشایند زندگی زیر دندان خودش را نشان میدهد. هر روز بی دردسر یک رحمت بیانتهاست. اگر هر از گاهی یک نفر چهار کلمه از حرفهایمان را درک کند، حیرتزده و متأثر میشویم. یا اگر کسی ناغافل محبتی بکند. در واقع از شادمانگی ویژۀ آنهایی بهرهمند میشویم که همۀ گریههایشان را کردهاند و حالا مصمم هستند حداقل برای مدتی از روشنایی دست نکشند.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
ویراستار: الهام نوبخت
1 دیدگاه
انسان اگر بداند که در برترین حالت کیهانی یعنی در نظام احسن آفرینش مبداء یک بار برای همیشه توسط خداوند متعال و از هستی یا وجود بیکران وی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی و بازیگوشی علمی آفریده شده و زندگی یا حیات جاودانه برخوردار گردیده است، همیشه خوش حال خواهد بود و خواهد خندید و پشت سر مردگان راه نخواهد افتاد و خاک بر سر نمی ریخت و مجالس سوگواری آنچنانی راه نمی انداخت و عزاداری نمی کرد ، بخصوص برای پهلوانانی که در اعصار گذشته توسط پهلوانان دیگری کشته شده اند.