اثرات پندمی بر روان
آوریل 25, 2021اختلال وسواسی جبری
آوریل 27, 2021
تاریخ اندیشه شکست
این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به واکاوی تاریخ در جستجوی اندیشه های گوناگون نسبت به مساله شکست و ناکامی میپردازد.
آدمها همیشه در زندگی هایشان خرابکاریهای بزرگ کردهاند. ولی نگاه انسان به شکست، تاریخ طولانی و جالبی دارد که دانستنش مفید است:
۱–آتن 429 پیش از میلاد
نخستین اجرای تراژدی بنام ادیپ شهریار، اثر نمایشنامه نویس بزرگ سوفوکل؛ قصه یک مرد شریف، توانا و باهوش که با همه اینها به طرز فاجعه باری گند میزند به زندگیاش ولی بیننده ها سالن تئاتر را با این حس که اودیپ یک بازنده است ترک نمی کنند. تراژدی یونان طراحی شده بود تا به مخاطب نشان بدهد که اتفاقهای وحشتناک خیلی وقتها برای آدمهای خوب هم رخ میدهد، بنابراین برخورد ما با شکست باید دلسوزانه و توام با مهربانی باشد.
یونانی ها مدام این پیام را در جشنهای سالانه مهمشان تکرار می کنند. یونانی ها از این قصه هم خوششان میآید که ارتش اسپارت در ترموپیل متشکل از چند تا سرباز تا آخرین نفر در برابر ارتش بسیار قوی تر ایران مقاومت کرد. اسپارتی ها شکست قاطعی خوردند ولی شکستشان به چشم یونان عمیقا شریف آمد. نتیجه اخلاقی: می توانی ببازی و در عین حال خوب باشی.
2-رم سال 46 میلادی
جولیوس سزار پیروزی دیگری بر دشمن رم را جشن گرفته است. رمی ها پیروزی را می پرستند. باور دارندکه موفقیت در اینجا و اکنون تنها چیزی است که مهم است. پیروزی یعنی سه چیز: پول، شهرت، عظمت نظامی. این فکر اضطراب شکست زیادی ایجاد می کند.
3-آلمان سال نهم میلادی
فرمانده رمی، واروس در نبرد جنگل توتبرگ شکست می خورد و خودکشی می کند. مکانش از هانور امروزی در شمال آلمان دور نیست. موقع پیاده سازی نیروها چند تا خطای استراتژیک جدی کرده، در نتیجه از او انتظار میرود خودکشی کند. شکست چنان خوار و رسوا کننده است که نشان میدهد آدم بعد از شکست حق زندگی ندارد. رمی ها نماد جامعه ای هستند که شکست همراه طبیعی شرم و خجالت است. وقتی مسائل بزرگ خراب بشوند، باید خودکشی کنی. بهانه ای هم در کار نیست.
4-سال 30 میلادی تپه کوچکی مشرف به دریای جلیلیه
یک نجار سابق و حالا واعظ دوره گرد، نطق احساسی و جذابی می کند که در تاریخ مشهور میشود به موعظه بالای کوه: عیسی مسیح به پیروانش میگوید: «رحمت بر ضعیف نگاه داشته شدگان، چرا که اینان وارثان زمین خواهند بود.» به بیان دیگر، آدمهای ناموفق به چشم خدا از آدمای موفق، موفق ترند، چون شکستشان غرور را زائل می کند و باعث میشود به خدا تکیه کنند. برای صدها سال مسیحیت به شکست خوردگان آبرو و حیثیت میدهد و ارزشهای دنیوی رم را به چالش می کشد: فقر، گمنامی و ضعف را از ثروت، شهرت و قدرت برتر میشمارد. شکست نه تنها به معنی خودکشی نیست، بلکه شکست نشانه ای از رحمت است.
5-شرق هند: زمانی در قرن پنجم میلادی
یک شاهزاده جوان و ثروتمند هندی به نام سیذارتا گاتاما، که بعدا میشود بودا، یعنی روشنی یافته، به این درک کلیدی درباره انسان میرسد: همه ما عمیقا نامتعادل و غمگینیم. پیروزی دنیوی، قدرت، پول و عشق بی معنی است و هرگز راضی مان نمی کند. باید خواهش ها را طرد کنیم و از این چرخه ابدی خواستن و دل ضعفه گرفتن بیرون بیاییم. از دید بودیسم پیروزی چیزی است که برای سرباز رمی و آمریکایی های امروزی یعنی شکست مطلق.
پیروزی یعنی زندگی زیر درخت میوه، چیزی جز یک دلق نداشتن و تکدی از رهگذرها.
6-پاریس 1799
ناپلئون پناپارت از نظم اجتماعی جدیدی پرده بر میدارد که اسمش میشود شایسته سالاری. دیگر موفقیت سهم اعضای خاندانهای پیر اشرافی نیست.
میخواهد شایسته سالاری ای طراحی کند با این شعار: «در فرصتهای شغلی بروی آدمهای مستعد باز است» نه فقط صاحبان امتیاز خانوادگی.
فرانسه یک نظام ارزش گذاری جدید بر مبنای عُرضه افراد حاکم می کند. نشان لژیون دونور به افراد همه طبقات داده میشود، نه بر اساس نیاکان و ثروت بلکه، توان نظامی، علمی یا هنری. ناگهان پیروزی خیلی عادلانه و استحقاقی بنظر رسید که از بسیاری جهات خیلی هم خوب بود، ولی یک معنی اش هم این بود که شکست هم دیگر تصادفی و از نظر اخلاقی خنثی تلقی نمی شد، بر خلاف مسیحیت حالا دیگر هر کس شکست می خورد، حقش بود.
7-پاریس 1863
دولت فرانسه نمایشگاه سالانه هنری برگزار می کند، جایی که بیشتر مشهورترین و موفق ترین نقاشها کارهایشان را نمایش میدهند. هیات داوران به ریاست کنت دو نویورککه، رییس آکادمی هنرهای زیبا در این سال خاص حسابی محافظه کار شده و دو سوم نقاشی ها را رد کرده است، از جمله کارهای کوربه، ادوارد مانه، کامی پیسارو و ویسلر. هنرمندان رد شده و دوستانشان عصبانی میشوند و اعتراض می کنند. امپراطور ناپلئون سوم نهایتا اجازه میدهد هنرمندان رد شده، نمایشگاه خودشان را بطور موازی دایر کنند. به مرور مردم و منتقدان می فهمند که آن هنرمندان که رسما موفق شدهاند، مثل الکساندر کابانل و فرانتس وینترهالتر، نقاشان ضعیفی هستند، و آنهایی که راه داده نشدهاند نوابغ واقعی اند و این مضمونی میشود در هنر قرن نوزدهم و بیستم و در کل جامعه به معنای گسترده؛ دنیای کور و احمق اول نابغه را طرد می کند ولی نهایتا پذیرفته میشوند و بزرگداشت برایشان میگیرند. این چیزی است که بعنوان مثال برای جان کیتس، ونسان ونگوک، مارسل پروست، جنیس جاپلین و استیو جابز اتفاق افتاد. این روایت اینجوری پیش میرود که موفقیت واقعی، پیروزی فوری نیست و این افراد باید مدت طولانی صبر کنند شاید تا بعد از مرگشان. این داستان تسلی بخشی است که رگه هایی از اندیشه مسیحی رستگاری در آن دیده میشود.
8-نیویورک ۵ اکتبر ۱۹۸۷
مجله اقتصادی دست راستی، فوربز، اولین لیست ثروتمندترین آدمهای دنیا را منتشر می کند. ثروتمندترین یوهیاکی سوتسومی است که در آن زمان بیست میلیارد دلار ثروت دارد، لحن مجله نشان از بزرگداشت و تجلیل دارد و بازتابی است از پذیرش دربست اندیشه رویای آمریکایی؛ پولدارها بر همه مقدم هستند. طنز ریز قضیه اینجاست که دو هفته بعد بازار سهام سقوط می کند و ثروت هنگفتی از بین میرود و اعتماد همه به شایستگی و سلامت نظام اقتصادی از هم میپاشد.
9-نیویورک، سپتامبر ۲۰۱۱
بدنبال یک سقوط جهانی دیگر در بازار سهام، یک گروه از معترضین پارک زوکاتی در محله مالی منهتن را اشغال می کنند. اعتراضشان در معنای خاص درباره فساد و کوری موسسات مالی آمریکاست اما در معنای عام و جهانی معترضین میگویند یک گروه معدود از خواص یا طبقه یک درصد، اندیشه موفقیت و زندگی خوب را استحاله کردهاند. این قهرمانان کذایی مثل جیمی دایمون، رییس شرکت جِی پی مورگان که سالی بیست میلیون دلار حقوق می گیرند، در واقع شخصیت منفی داستان هستند. آدم شریفی بودن الزاما به معنی زیاد پول در آوردن نیست به معنی خرد و مهربانی در رفتار با دیگران و سیاره زمین است. چند ماهی اجازه میدهند معترضین حرفشان را بزنند که خیلی به موعظه بالای کوه عیسی مسیح شباهت دارد. ولی بعدش نیروهای سرمایه داری معاصر معترضین را قلع و قمع و جمع و جور می کنند. رکود اقتصاد یواش یواش رفع میشود که یعنی رویای شکسته آمریکایی و شرافت به معنی موفقیت مالی، دوباره غالب میشود.
بسیاری از ما شکستهای وحشتناک را در حداقل یک زمینه در زندگی تجربه می کنیم. در دنیایی هستیم که بشدت بر موفقیت متمرکز است و معیارش برای پیروزی هم خیلی سختگیرانه و اغلب پولی و مالی است. حرف زدن تمامی ندارد درباره فرصتها و تلاش توام با حسن نیت برای رسیدن به عدالت اجتماعی. ولی درباره اینکه چه اتفاقی می افتد اگر موفق نشوید، یک سکوت مرگبار داریم. برای گرفتن زهر روایت موفقیت، زمانی مذهب و هنر وجود داشت الان هر دو کمرنگ شدهاند. این اندیشه که شرافت ممکن است در فقر باشد کاملا نابود شده است.
باید برگردیم به تاریخ و بعضی اندیشه ها را وام بگیریم و تا حد مرگ درباره خودمان سختگیر نباشیم وقتی که با معیار مجله فوربس و رویای آمریکایی، شکست می خوریم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
مطالب مرتبط:
درباره احساس کرختی و بیانگیزگی
شهرت شکست و رسوایی