در ستایش وطندوستیهای مبالغهآمیز
دسامبر 23, 2018کنفسیوس
دسامبر 25, 2018
بودا و فلسفه رنج
این ویدیو به زندگی بودا، پیامبر/ فیلسوف باستانی شرق می پردازد و دیدگاه او درباره فلسفه رنج را و زندگی خوب را بررسی می کند.
داستان زندگی بودا همچون آیین او یکسره دربارۀ برخورد با رنج است. او بین سدۀ ششم و چهارم قبل از میلاد متولّد شد و فرزند پادشاهی ثروتمند در دامنههای هیمالیاییِ نپال بود.
پیشگویی شده بود که بودای جوان که آن زمان «سیذارتا گاتاما» خوانده میشد یا امپراطور هند میشود و یا مردی بسیار مقدّس.
از آنجا که پدرش به هر قیمتی میخواست او امپراطور شود، او را منزوی در قصر نگاه داشتند. گاتامای جوان هر تجمّل قابل تصوّری داشت: گوهر، بندگان، برکههای گل نیلوفر و حتّی رقصندگان زیبا.
به مدّت بیست و نه سال گاتاما در ناز و نعمت زیست و از کوچکترین بداقبالیهای جهان بیرون محافظت شد. اما پس از آن قصر را برای گردشهایی کوتاه ترک کرد. از آنچه دید حیرت کرد: نخست مردی بیمار، سپس آدمی سالخورده و سپس فردی در حال مرگ.
بودا از این کشف بهت زده شد که این تیرهبختان نمادی از شرایط معمول و در واقع اجتنابناپذیر انسانیاند که روزی به سراغ او هم خواهند آمد. وحشتزده و مات و مبهوت، سفر چهارمی به بیرون از دیوارهای کاخ کرد و آنجا مردی مقدّس را دید که آموخته بود در میانۀ رنجِ گستردۀ انسان، زندگی معنوی را بجوید. با الهام از این مرد روحانی، گاتاما قصر را برای همیشه ترک گفت و تلاش کرد از دیگر مقدّسان بیاموزد. به پیروی از آنان در دوری از خوشی و رفاهِ طبیعی از گرسنگی تقریباً به حال مرگ افتاد.
شگفتآور نیست که این روش رنجِ زیستنش را تسکین نداد.
سپس به یاد آورد که وقتی پسر کوچکی بود و در کنار رود مینشست، توجّه کرده بود وقتی علفها را میزنند، حشرات و تخمشان لگدمال و نابود میشوند. دلسوزی عمیق کودکانهای برای آن حشرات ریز حس کرده بود. با اندیشه دربارۀ شفقت کودکی، گاتاما آرامشی عمیق حس کرد، غذا خورد، مراقبه کرد و سرانجام به اعلیترین مرتبۀ روشنی یافتگی رسید:
نیروانا (رهایی)
این اشارهای است به خاموشیِ آتش خواهشها و این گونه گاتاما «بودا» شد، یعنی بیدار.
بودا با دریافت این حقیقت بیدار شد که آفرینش، یکسره از مورِ تار و مار تا انسان محتضر، با رنج و در رنج مشترکاند و یگانه. با به رسمیت شناختن آن، بودا بهترین رویکرد به رنج را کشف کرد.
اوّل: آدم نه باید در ناز و نعمت غرق شود و نه یکسره از خوراک و راحت دوری کند. در عوض، باید با میانهروی زندگی کند. و بودا این را «راهِ میانه» نام نهاد. این راه اجازه میدهد بیشترین توجّه، مصروف پرورشِ دلسوزی برای دیگران و جستنِ روشنییافتگی شود. سپس بودا راهی را توصیف کرد تا رنج و سختی را تعالی دهد و آن را «چهار حقیقتِ با فضیلت» نامید (راستی های والا).
نخستین حقیقت، درک آن چیزی است که سفر بودا را باعث شد: اینکه در این جهان رنج هست و ناخرسندیِ مدام.
دوم آنکه رنج، حاصلِ خواهشها و تمنیّات ماست. آنطور که بودا میگفت: «دلبستگی ریشۀ تمام رنجهاست.»
سومین حقیقت آنکه میتوان با میراندن خواهشها و یا مدیریتشان آنها را تعالی بخشید.
و اینگونه بودا این ادّعای جالب توجّه را کرد که میباید دیدمان را عوض کنیم و نه شرایط را. ما غمگینیم نه از آنکه بی پولیم یا بی معشوقیم یا بی منصب و مقام، بلکه چون حریصیم و پوچیم و احساس ناامنی میکنیم. با جهت بخشیدن دوباره به ذهنمان میتوانیم به رضا و رضایت برسیم.
با رفتار صحیح و آنچه اکنون «حضور قلب» مینامیم ما همچنین میتوانیم آدمهای بهتری شویم. میتوانیم احساسات منفی و حالات منفی ذهن را برگردانیم؛ نادانی را به خرد، خشم را به مهربانی و حرص را به بخشندگی تبدیل کنیم.
چهارمین حقیقت و راستیِ نهایی که بودا آشکار کرد آن است که میتوان، با آنچه او راه والای هشت گانه نامید، به ورای رنج سفر کرد. این راه هشتگانه عبارت است از تعدادی رفتارهای نیک و خردمندانه: نگاه نیک؛ پندار نیک؛ گفتار نیک؛ کردار نیک؛ معاش نیک؛ تلاش نیک؛ حضور قلب نیک؛ تمرکز نیک.
آنچه برای مشاهدهگر غربی جالب است، این است که خرد یک عادت است نه یک درک عقلانیِ صِرف. فرد باید تکانههای شریفتر وجودش را طبق یک روال منظّم به کار بگیرد، همانگونه کهاندام را پرورش میدهند. لحظۀ درک و اشراق فقط یک بخش از آدم بهتری شدن است. پس از مرگِ بودا، پیروانش سوترا یا سرودهها و گفتههایش را گرد آوردند و نوشتند و دفترهایی ساختند برای راهنمایی پیروان در مراقبه و اخلاق و زندگی با حضور قلب.
دِیرهایی که در زمان زندگیاش ایجاد شده بودند رشد کردند و در چین و آسیای خاوری زیاد شدند. تا مدّتی آیین بودا در خود هند نامعمول بود و تنها گروه معدودی از راهبان و راهبههای بیسروصدا با ردای زرد در بیرون شهرها پرسه میزدند و در سکوت در طبیعت مراقبه میکردند. ولی سپس در قرن سوم پیش از میلاد، پادشاهی هندی به نام آشوکا از جنگها به تنگ آمد. او جنگیده بود و آنگاه به دین بودایی گرویده بود. وی راهبان و راهبههایی به اقصی نقاط سرزمینش فرستاد تا این آیین را گسترش دهند. به این ترتیب سنّت معنوی بودیسم در سراسر آسیا و نهایتاً تمام جهان گسترش یافت.
پیروان بودا به دو مکتب اصلی تقسیم میشوند: شاخۀ تِراوادا که آسیای جنوب شرقی را در نوردید و شاخۀ ماهایانا که در چین و آسیای شمال شرق ریشه دواند.
امروزه بین نیم تا یک و نیم میلیارد بودایی در شرق و غرب عالم هستند که به پیروی از آموزههای بودا جویای ذهنی وارستهتر و مهربانترند. شگفت آنکه آموزههای بودا صرفنظر از نام و هویّت معنوی اهمیّت دارند. ما هم مانند بودا قدم به جهانی گذاشتهایم که نمیدانستیم چقدر رنج در آن هست و درک نمیکنیم که تیرهروزی، بیماری و مرگ سراغ ما هم میآیند. هر چه پیرتر میشویم حقیقت رنج قاهرتر و فراگیرتر میشود. چه بسا بخواهیم یکسره از آن فرار کنیم. ولی تعالیم بودا یادآور میشود که باید با رنج رو در رو و چشم در چشم شویم و همۀ تلاشمان را مصروف داریم تا بندۀ خواهشهایمان نباشیم و درک کنیم که به رنج میتوان چون رشته پیوندی با دیگران نگاه کرد که ما را به سوی مهربانی، دلسوزی، گذشت و مدارا پیش میراند.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
3 دیدگاه
سلام.حالم خوب نبود اصلا.حالم با دیدن این فیلم خوب شد.ممنون
سلام خوشحالیم که مفید بوده