اضطراب از دید ژاک لاکان
ژاک لاکان، روانشناس فرانسوی قرن بیستم نگاهی خاص به مفهوم اضطراب دارد که در آن استرس و اضطراب چیزی بیش از یک حالت خود انگیخته، محصول هورمونها و یا خاطره ناخودآگاه جدایی فرزند از والدین است (برخلاف نظر فروید) در این دیدگاه اضطراب به بلاتکلیفی سرنوشتساز ما در مقابل تک تک افراد جامعه بازمیگردد. در این ویدیو با نگاهی به فضای رمان بوف کور صادق هدایت و مفاهیم دیگر تلاش میکنیم این دیدگاه ژاک لاکان و اعتبار آن را در درک شرایط انسانی بررسی کنیم و محک بزنیم…
در دنیای حشرات گاهی رسوم عجیبی وجود دارد، مثلاً آخوندکهای شکارچی ماده بعد از جفتگیری سر جفت خود را از بدن جدا میکنند. تصور کنید نقاب یک آخوندک به صورت زدهاید و در مقابل یک آخوندک شکارچی ماده قرار گرفتهاید. فقط نکته اینجاست که نمیدانید نقاب شما آخوندک نر است یا ماده… و بنابراین نمیدانید سرنوشت شما چیست. این بازی فرضی را ژاک لاکان، روانشناس فرانسوی قرن بیستم، طراحی کرد تا با کمک آن ریشه و مفهوم اضطراب را توضیح دهد. به نظرش اضطراب هنگامی به وجود میآید که فرد دومی داشته باشیم و بلاتکلیفی و دوگانگی در برابر خواسته و انتظارات آن فرد شکل گیرد؛ بنابراین بر خلاف نظر روانشناسان دیگر، اضطراب یک احساس خودانگیخته و بدون عامل بیرونی یا در اثر هراس از دست دادن تعریف نمیشود. ریشه اضطراب این است که نمیتوانید انتظار و رفتار والد یا معلم یا رئیستان را در مقابل خود پیشبینی کنید. ممکن است این تعریف به نظر شما گنگ باشد، ولی مگر خود دلشوره و اضطراب یک احساس گنگ نیست؟
بهطور روزمره ما این بضاعت را داریم که خودمان را گول بزنیم و این نادانی برایمان مشکلی ایجاد نکند، ولی در برابر نگاه یک آخوندک شکارچی ماده، دانستن جنسیتمان مسئله مرگ و زندگی است. از اینجا میتوان فهمید برای غلبه بر اضطراب نیاز به دو چیز داریم:1. ایجاد یک فاصله نمادین و روانی با فردی که اضطراب را ایجاد کرده است؛ 2. تحلیل و درک نوع خواسته آن فرد از ما که به شناخت نوع نقابی برمیگردد که بر صورت داریم.
اما پرسش جالبتر این است که آیا اصلاً میخواهیم اضطراب نداشته باشیم؟ یکی از دلایل درخشش جهانی داستان بوف کور صادق هدایت برونافکنی نمادین این بلاتکلیفی نسبت به معشوق هست. اینکه فرد مقابل قهرمان داستان یک زن اثیری یا لکاته است؟ و اگر قهرمان در اوج تلاطم و آن فضای وهمانگیز حق انتخاب داشت، آیا ترجیح میداد هیچ یک از این دو زن وجود نمیداشتند؟ یا دوگانه وجودی و اضطرابآمیز داستان را خود قهرمان اراده کرده و با کمال میل به بازی وارد شده است؟ همانطور که ژاک لاکان بازی آخوندکها را طراحی کرد؟
از جنبه اجتماعی هم در مقاطعی بلاتکلیفی اعضای جامعه در برابر همدیگر تبدیل به اپیدمی اضطراب میشود و آن زمانی است که دوگانههای معمول و طبیعی در سلیقه، عقیده، نژاد، جنسیت و ملیتها تبدیل به دوقطبیهایی میشوند که مسئله مرگ و زندگی هستند و سؤال اینجاست که چه مقدار از این دو قطبیها اجتنابناپذیر و چه مقدارش حاصل خواست و اراده قهرمان داستان است؟
گفتیم که استراتژی فردی درمان اضطراب از یک سو آگاهی و دانش و از سوی دیگر ایجاد یک فاصله نمادین و روانی بین فرد مضطرب و عامل اضطراب است. آیا میتوان گفت در اپیدمی اضطراب اجتماعی هم فاصلهگذاری یا حداقل ایجاد یک وقفه در پروسه درهمآمیزی میتواند به درمان اضطراب وجلوگیری از فاجعه کمک کند؟
انیمیشن: مجموعه گرافیکی Word Vulcan Media
ویدیویی از مدرسه زندگی فارسی