فیلم کوتاه مرگ در میان شکوفه ها
فیلم کوتاه مرگ در میان شکوفه ها
جولای 22, 2020
اضطراب از دید ژاک لاکان
اضطراب از دید ژاک لاکان
جولای 25, 2020
فیلم کوتاه مرگ در میان شکوفه ها
فیلم کوتاه مرگ در میان شکوفه ها
جولای 22, 2020
اضطراب از دید ژاک لاکان
اضطراب از دید ژاک لاکان
جولای 25, 2020

جاده های ابریشم پیتر فرانکوپن

پیتر_فرانکوپن استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد و مدیر مرکز مطالعات بیزانس در این دانشگاه است. او در کتاب پرفروش جاده‌های ابریشم – تاریخ جدیدی از جهان-  توضیح می‌دهد که تاریخ را باید از منظر جاده‌ها و جغرافیا نگریست نه از منظر آدمها و ایدئولوژی.
حکومتها می آیند و می روند اما تمدنهایی که بر سر راه جاده ها نشسته‌اند باقی خواهند ماند.
دوره هایی که طی آن ملتها از بستر خود خارج می شوند و به پیشرفتهای ناگهانی و بزرگ یا فجایع غم بار می رسند، کوتاه است و عاقبت همه چیز به میانگین باز خواهد گشت.  و این میانگین برای مغرب زمین گمنامی و بی اهمیتی در مقایسه با ملل دیگر بوده است.
فرانکوپان معتقد است بهتر می بود غرب با آرامش این مساله را بپذیرد و ریشه های تاریخی آن را درک کند تا بتواند بازیگری منطقی و سازنده در معادلات آینده جهان باقی بماند.
عاملِ تمایزبخشِ فناوری، در انحصار یک ملت نمی ماند. در طول تاریخ همیشه تکنولوژی‌ها از ملتی به ملت دیگر سرایت کرده‌اند. وقتی برتری موقتی حذف شد، نهایتا  جمعیت، جاده‌ها و جغرافیا حکم می‌کند.همه ابرقدرتها کارشان را با کپی کردن فناوری شروع می کنند. در کره زمین هیچ چیز بدیع نیست و کسی نمی تواند ادعای مالکیت و انحصار فکری و معنوی داشته باشد مگر به پشتوانه زور و قدرت فیزیکی.
در این بین فلسفه هیچ نقشی ندارد. فلسفه زینت و تاجی است که در آخرِ کار، بر سر ملتِ پیروز می نشیند و همه استخوان‌بندی فیزیکی، خوش‌اشتهایی، خوش بنیگی وخلاصه برتری‌های تجاری و نظامی را در پرنیانی از لطافت می‌پوشاند نه آنکه فلسفه باعث شکست و پیروزی ملتها شود. درواقع فلسفه مانند گلف و بیلیارد سرگرمی لوکس ملتهای برخوردار است!
در طول تاریخ، همه جور تمدن با همه جور فلسفه به عزت و عظمت رسیده است. روند کار به صورت خیلی کلی و کلان، اغلب چنین است:
1-اقوام ساده و بدوی جاده‌ها و مسیرهای تجاری را در اختیار می‌گیرند ( به زور- با راهزنی، دزدی دریایی و نهایتا جنگ تمام عیار)
مثال: مقدونیه، اعراب، مغولها، هونها، وایکینگها، عثمانی، انگلستان و آمریکا (کار خود را با دزدی دریایی و گاوچرانی شروع کردند)
این قدرت نظامی معمولا این چنین تولید شده:
ساده‌زیستی و شعارهای ساده، وحدتبخش،
نظامی‌گری و نظام فرماندهی غیرپیچیده و کارآمد
جمع‌گرایی (در مقابل فردگرایی)،
سپس ناگهان یک عامل بیرونی انگیزه فتح و جهانگشایی ایجاد می کند این عامل معمولا یک بی ثباتی اقلیمی مثل سیل یا خشکسالی است که ایجاب می کند قبایل بدوی برای جستجوی منابع جدید از زیستگاه طبیعی خود خارج شوند و یا در مورد آمریکا جنگ دوم جهانی که در خاک تمدن مستقر (اورااسیا) باعث ویرانی و ضعف شد.
2-پیروزی اقوام بدوی بر تمدنی فرسوده و سپس امن کردن جاده‌ها و مسیرهای بازرگانی با حذف تمام رقبا (راهزنان و دزدان دریایی دیگر)
3-استقرار یک نظام مالی و پولی واحد (ضرب سکه، جهانی سازی شبکه بانکی، تحمیل ارز خود به دیگر ملتها)
4-تولید و مصادره ثروت که در آن ملت شما بطور نامتناسب سود بیشتری از ممالک مفتوحه می برد.
5-تولید فرهنگ، فلسفه، هنر و وضع قوانین روادارانه و متمدنانه (دربار پادشاهی شما محل رفت و آمد شعرا و فلاسفه و هنرمندان می شود، سینمای کشور شما عالمگیر می‌شود، دانشگاههای شما مقصد همه استادان و شاگردان می‌شود. زبان ملت شما تبدیل به زبان بین‌المللی می شود و..) – به تدریج به پشتوانه قدرت ملی، فردگرایی شکل می گیرد. فردگرایی تنها با حذف تهدیدات تمدنی وایجاد ثروت و امنیت ممکن است.
6-بازنویسی تاریخ به نحوی که آیندگان تصور کنند شما با فلسفه، دستور زبان، فرهنگ، هنر و قانونگذاریِ خوب، به قدرت رسیده‌اید! پولدارها همه نهایتا شجره‌نامه و اصل و نصَب می‌خرند…
تاریخ رسمی و غیرانتقادی که توسط ملت پیروز نوشته شده باشد تقریبا همیشه غیرقابل اعتماد و حتی برای خود تمدن پیروز گمراه‌کننده و سستی آور است.
7-نسلهای بعدیِ ملت خودِ شما که یادشان رفته برای عظمت به قدرت فیزیکی نیاز است، فریفته فرهنگ، فلسفه، هنر و دستور زبان می شوند و کم کم خودِ ملت پیروز دچار این توهم می شود که با فلسفه، فرهنگ و هنر ابرقدرت شده و یا سرنوشت تاریخی‌اش برتری و پیروزی بوده!  در این مرحله به مرام ساده و خشونت‌بار پدران خود پشت می کنند. نیاکانِ ملت‌ساز، دیگر زیادی ضمخت و بی‌فرهنگ به نظر می رسند. (در عثمانی، نهضت ترکان جوان شکل می گیرد در آمریکا مجسمه‌های برده‌داران و پدران ملت را به آب می‌اندازند، در انگلستان به مجسمه چرچیل حمله می کنند، در فرانسه روشنفکران و مردم به نفع استقلال مستعمرات تظاهرات می کنند و …)
8-فروپاشی و فرسایش آغاز می‌شود. مستعمرات مستقل می‌شوند، راهها از کنترل خارج می شود. رقبا با راهزنی و دزدی دریایی کار خود را دوباره آغاز می کنند. قوانین، نفوذ خود را در سرحدات از دست می‌دهند…سیاستمداران تمدن مستقر اینها را جدی نمی‌گیرند. تمدن رقیب را دزد، وحشی، نوکیسه و کپی کار تلقی می‌کنند.
9-تمدن رقیب که اشتهای رشد و شکوفایی و فروتنی بیشتری دارد و دچار توهم فلسفه، فرهنگ و هنر نیست و برای کپی کردن عواملِ اصلی و واقعیِ قدرت، عذاب وجدان ندارد، حاکم می‌شود و این چرخه با تا قیامت ادامه پیدا می کند.
پایه‌های تمدن همیشه قدرت فیزیکی (جمعیت، سرزمین پهناورو یکپارچه، قدرت نظامی، مزیت ژئوپولتیک و مساعدت اقلیم) بوده و هست و خواهد بود. قدرت اقتصادی، فرهنگ، فلسفه، روشنفکری، هنر همه به تبع حاصل شده و خود طی زمان زمینه‌ساز واگذار کردن زمینِ بازی به تمدنهای رقیب می‌شود زیرا اراده و انگیزه کاربرد مستقیم قوای فیزیکی را کاهش می دهد.
می بینید که دلایلی که کتاب «چرا ملتها شکست می‌خورند» از دارون عجم اغلو در مورد عظمت و انحطاط ملتها می آورد متعلق به مرحله 6 (جعل تاریخ) و مرحله 7 (توهم قانونگذاری و فلسفۀ خوب) است و بنابراین عمدا یا سهواً گمراه‌کننده است.
متن این ویدیو:
‫ترجمه شده در مدرسه زندگی فارسی
‫آرمان‌های غربی ما زیر فشار شدید است ‫و هیچ کاری از دست ما برنمی‌آید. ‫احساس ما در مورد اینکه چه چیزی ‫مهم است، بسیار تک بعدی و محدود شده است. ‫ما به زندگی روزمرۀ خود پناه می‌بریم ‫و پشت مرزهای تازه پنهان می‌شویم، ‫گویا نمی‌توانیم با جهانی سازگار شویم ‫که هر روز، بیش از پیش، به نظر می‌رسد در آن جایی نداریم. ‫مورخ بریتانیایی، پیتر فرنکوپن (فرانکوپن/ فرانکوپان)، ‫نویسندۀ کتاب پرفروش جاده‌های ابریشم، می‌گوید، ما محصول تاریخی هستیم که در آن همیشه ‫به خود نقش رهبر داده‌ایم؛ ‫در نتیجه ‫نمی‌توانیم ارتباط بین فعالیت‌های خود و تغییرات پیرامون خود را درک کنیم. ‫نکتۀ مهم این است که سازگار شویم ‫و درک کنیم در جهان پیرامون ما چه می‌گذرد ‫و نباید در مقابل این مسئله مقاومت ‫یا با آن مبارزه کنیم ‫یا نباید فکر کنیم که می‌توانیم‫ آن را متوقف کنیم، ‫بلکه باید بتوانیم اتفاقات آینده را پیش‌بینی ‫و به عواقب درازمدت آن فکر کنیم. ‫قبل از اینکه بفهمیم جهان ‫به چه سمتی پیش می‌رود، ‫باید به گذشته بنگریم. ‫فرنکوپن آینه‌ای مقابل ما می‌گیرد ‫که به وضوح نشان می‌دهد باید سازگار شویم. ‫این برنامه «بک‌لایت» است. ‫به چهارراه تاریخ خوش آمدید: ‫جاده جدید ابریشم.
‫یک نظم جدید جهانی ‫در حال شکل‌گیری است ‫که هدف آن حذف غرب نیست، ‫بلکه به نظر می‌رسد غرب به انتخاب خود ‫از آن خارج شده است. ‫ما (در غرب) دچار خودبینی شدیم ‫و درگیر مشکلات و مسائل خود هستیم ‫و متوجه نیستیم چه جهانی ‫در حال شکل‌گیری است، ‫چون هیچ توجهی نداریم ‫که در جهان اوضاع به چه سویی پیش می‌رود. ‫فکر می‌کنم این برداشت درستی است اگر بگوییم ما در غرب فکر می‌کنیم اغلب مردم باید مثل ما رفتار کنند.
‫ما با احتیاط به دیگر دولت‌ها و حکومت‌ها می‌گوییم ‫که باید ما را الگوی خود قرار دهند ‫و از نظر رفتار حکومتی و حقوقی که در اختیار شهروندان خود می‌گذارند، مشابه ما رفتار کنند. ‫این خودبینی و غرور فرهنگی ‫یک انتخاب عامدانه نیست، ‫بلکه حداقل تا حدی به این دلیل است ‫که این ایده حتی به فکر ما نرسیده ‫که مهم یا سودمند یا حتی جالب است ‫که سعی کنیم دیگران را بهتر درک کنیم.
‫پیتر فرنکوپن (فرانکوپن/ فرانکوپان) از نوادگان اشراف کروات ‫و رئیس مرکز مطالعات بیزانس ‫در دانشگاه آکسفورد است. ‫زمانی که او به تاریخ می‌نگرد، مجموعه‌ای از نقاط اوج توسعه و پیشرفت نمی‌بیند، ‫بلکه رشته‌های دور و دراز از توسعه را می‌بیند ‫که در سراسر کره زمین کشیده شده‌اند. ‫
فرانکوپن: معمولاً در بحث‌های تاریخی ‫دوران کوتاه تاریخی را بررسی می‌کنیم، ‫مثل دوران کوتاه حکومت‌ها و حاکمان به صورت انفرادی ‫و فرمانده‌هان و مواردی از این دست ‫و به نظرم خیلی به ندرت سعی می‌کنیم ‫نگاهی کلی و بزرگ‌تر به تاریخ داشته باشیم، ‫بخصوص دوران تاریخی که شامل چندین قاره ‫در دوره زمانی طولانی شود که من به این موارد رسیدگی می‌کنم.
‫این‌ موارد جاده‌های جدید ابریشم فرنکوپن هستند: ‫مسیر برده‌داری؛ ‫جادۀ طلا؛ ‫جادۀ نفت؛ جادۀ خشونت و غیره.
‫وقایع متنوع بسیار و دورانهای توسعۀ مختلفی ‫در گسترۀ چندین قاره و هزاره رخ داده است ‫و این‌ها همه به نوعی با هم مرتبط هستند ‫و روی یکدیگر تأثیر می‌گذارند. ‫فرنکوپن استدلال می‌کند ایده‌ها و رفتارهای ما ‫بیشتر از حدی که فکر می‌کنیم ‫حاصل فعالیت‌های اجداد ماست.
‫فرانکوپن: خب… ‫اینجا بخشی از دنیاست که من در دوران تحصیل خودم ‫در مورد آن گذرانده‌ام (اروپا)، ‫اما اینجا وسط دنیاست (غرب آسیا و ایران). ‫وقتی بخواهم تعریف کنم که من چه کسی هستم، ‫می‌گویم من از نژاد قفقازی هستم، یعنی این رشته‌کوه‌هایی که اینجاست؛ ‫بین دریای سیاه و دریای خزر. ناحیۀ قفقاز معنای خاصی برای ما دارد ‫و هیچکس هم واقعاً نمی‌داند چرا. ‫هنگام صحبت در مورد زبان‌های هندواروپایی ‫به نوعی فرض می‌کنیم و می‌دانیم ‫که همه از این راه آمده ‫و زبان‌های‌مان را با خود آوردیم ‫که به نوعی به زبان سانسکریت مرتبط می‌شود. ‫حتی اگر زبان‌شناس نباشید ‫باز هم این جملات را شنیده‌اید. ‫به نظر می‌رسد هر چیزی که من می‌خواهم بدانم ‫به این بخش مرتبط می‌شود؛ ‫مثل قفقاز ‫و همچنین دین‌های ما، یعنی مسیحیت و یهودیت، هم از همینجا آمده است؛ ‫اسلام از مکه و مدینه شروع شده ‫و در جهات مختلفی گسترش پیدا کرده است. ‫معمولاً اروپا را قاره‌ای مسیحی می‌دانیم، زیرا پاپ ‫یا رهبران مذاهب مختلف مسیحی اینجا هستند ‫که مثلاً در لهستان یا شهر کنتربری (انگلستان) هستند ‫یا هر جای دیگری ممکن است. ‫اما در مجموع، دین اروپا ‫از اینجا آمده است. ‫
می‌توان چنین گفت که فرنکوپن از دیدگاه شخصی ‫در عصری دیگر به تاریخ می‌نگرد؛ ‫از دیدگاه تاجرانی که از اروپای نوظهور آمده بودند ‫و قدم به جاده‌های کهن ابریشم گذاشتند تا به ثروت برسند. ‫فرنکوپن می‌گوید این جاده‌ها هنوز وجود دارند ‫و نیاز ما به آن‌ها رو به افزایش است، چرا که ‫آسیا و خاورمیانه (غرب آسیا) هم‌اکنون در شرف این هستند ‫که آیندۀ ما را تعیین کنند. او می‌گوید باید اهمیت این بخش از جهان را بدانیم ‫و آن را با چیزی مقایسه کنیم که او «دیدگاه یک‌جانبۀ ما به جهان» می‌نامد. ‫کتاب فرنکوپن در آسیا و همچنین در اروپا ‫از پرفروش‌ترین‌ها شد، ‫زیرعنوان کتاب این است: تاریخ جدیدی از جهان.
فرانکوپن: ما مطلقا متقاعد شده‌ایم ‫که خوبی و نیکی منحصراً ‫در اختیار ماست (غرب) ‫و فکر می‌کنیم ما اروپاییان تنها افرادی هستیم ‫که می‌توانیم جهان را از تاریکی و رنج نجات دهیم ‫و من هر چقدر بیشتر ‫به بخش‌های مختلف جهان می‌نگرم، ‫صدایی می‌شنوم که به نظرم می‌گوید غرب پاشنه‌های آشیل زیادی دارد ‫و باید تأثیرات خود در امور جهانی و همچنین مداخلات خود در این بخش‌های جهان ‫و حتی در قارۀ‌ خود را مجدداً ارزیابی کند ‫تا ببینیم چرا در نیمه اول قرن بیستم ‫ اوضاع تا این حد خراب شد ‫و چطور چنین مسائلی روی داد. ‫(دو جنگ جهانی) به نظرم ما در غرب، در مورد تاریخ دیگر کشورها ‫کاملاً نابینا و ناآگاه هستیم ‫و متوجه نیستیم از بیرون ‫در نظر دیگران چطور هستیم. ‫این‌ها نتیجۀ شیوۀ آموزشی ‫و پیش‌فرض‌های ماست ‫که به نظر من ریشۀ آن‌ها به افسانه‌ها ‫و داستان‌های زیبا و غیرواقعی ما برمی‌گردد ‫و باعث می‌شوند احساس خوبی در مورد خودمان داشته باشیم؛ ‫بدون اینکه هیچوقت متوجه میزان تأثیر بر دیگران باشیم. ما‫ متوجه نیستیم داشتن اطلاعات و دانش بیشتر در مورد دیگران ‫در این جهان چقدر مهم است. ‫
یک سرباز هلندی در افغانستان: وظیفۀ من در این گروه گشت‌زنی و ‫ارائه خدمات مراقبت پزشکی است؛ ‫اول از همه به افراد خودمان ‫و همچنین به مردم محلی، ‫مثلاً رسیدگی سریع به زخم‌ها و جراحات ‫و اینگونه در بین مردم محلی ‫حسن نیت خود را نشان می‌دهیم؛ ‫چه در زمینه‌ آرام کردن تنش‌ها و درگیری‌ها یا کمک به توسعه و مبادلۀ کالاهای ارزان. ‫
هرجا که با اسلحه، کمک ‫یا قراردادهای خود را می‌بریم، قوانین و ارزش‌های خودمان را ‫اعمال می‌کنیم ‫و هر بار شگفت‌زده می‌شویم که اهداف ما ‫از نتایجی که دنبال آن بودیم، فاصله می‌گیرند.
‫فرانکوپن: ما مرکز جهان هستیم، ‫واقعاً پوچ و مضحک است که بخواهیم کل جهان را ‫با دیدگاهی اروپایی و غربی ببینیم. ‫از ابتدای تاریخِ ما‫ همیشه آسیا مرکز جهان بوده است. ‫این خیلی کار سختی نیست که بخواهیم ارتباط بین این‌ها را متوجه شویم. ‫مثلاً وقتی در مورد یونان باستان ‫می‌خوانید؛ ‫یونانیان واقعاً دغدغه و دل‌مشغولی مردم ایتالیا، ‫فرانسه یا اسپانیا را نداشتند. ‫یونانیان بیشتر روی خودشان و البته روی شهر آتن و اسپارت متمرکز بودند ‫و رقیب اصلی یونان ‫ایران باستان بوده است. ‫روم باستان هم شرایط مشابهی داشته است. ‫آن‌ها مردم قبیله‌ای از جنگل‌های اروپا را ‫جذب کردند، ‫ولی محوریت و مرکز ثقل و اعتبار رومیان ‫به فعالیت بیشتر در این جاده‌های تجاری از طریق دریای سرخ و خلیج فارس ‫و همچنین مسیرهای زمینی ‫به سمت آسیا متمرکز بوده است، ‫زیرا اروپا در سمت و سوی اشتباه ‫این مسیرهای جهانی تجارت قرار دارد. ‫همه ما به طور واضحی می‌دانیم که گهوارۀ تمدن ما نه ‫در اروپا، ‫بلکه در خاورمیانه (غرب آسیا) بوده است، ‫اما طبق نظرات فرنکوپن، ما متوجه نیستیم ‫که این منطقه به علاوۀ سایر بخش‌های آسیا ‫در حال بازگشتی بی‌سابقه است. ‫ما نباید این توسعه را دست کم بگیریم، ‫چون از کنترل ما خارج است. ‫معمولاً ظاهر قضیه ما را فریب می‌دهد، زیرا گستاخانه و عجیب به نظر می‌رسد. ‫ما فکر می‌کنیم این‌ها همه سطحی و عامیانه ا‌ست، ‫فکر می‌کنیم این آقایان (اعراب حاشیه خلیج فارس) با این خودروهای روکش طلا‫و ساختمان‌های غول‌پیکر ‫و شیر آب طلا و… در این قضایا ‫افراط به خرج می‌دهند ‫و هیچوقت این مسئله به ذهن نمی‌رسد ‫که ما هم زمانی قصرهای بزرگ ساختیم ‫و از مرداب‌های ونیز بیرون آمدیم.
‫علف باید به دهن بزی مزه کند ‫و نوکیسه ثروتمند بودن، ‫بهتر از نوکیسۀ فقیر بودن است ‫و این چیزی است که به نظرم به زودی ‫در اروپا خواهیم فهمید. این خیلی ساده است که به مردم بخندیم، تنها به این دلیل که می‌خواهند پول خود را به هر شکلی که می‌خواهند، خرج کنند ‫و این منطقی است که اگر این چیزها را تأیید نکنیم یا ارزشی برای آن‌ها قائل نباشیم؛ ‫چیزهایی که در غرب، یعنی در دنیای ما، ‫به نظر خیلی مرفه و خوب به نظر می‌رسد، ‫به تدریج از نظر اطرافیان ما ‫نشانه غرور و از خودراضی بودن تلقی شود ‫و شاید در ادامه به کمک بسیاری از این مردم و کشورها ‫نیاز داشته باشیم؛ ‫شاید برای ساختن نیروگاهی اتمی ما در این مکان‌ها ‫یا سرمایه‌گذاری روی کسب و کارهایی ‫که باعث شود کارگران هلندی و بریتانیایی ‫شغل خود را از دست ندهند ‫و همچنین از نظر رسیدگی به مشکلات استراتژیک ‫و بزرگ جهانی نیازمند آن‌ها شویم.
اینکه بتوانیم با هم‌رده‌های خود در مسکو، تهران، ‫دوبی یا ریاض و سایر شهرها صحبت کنیم، ‫بسیار حیاتی‌ است ‫و معمولاً این مسائل را ‫بر عهدۀ چندین سفیر می‌گذاریم ‫و وزیر امور خارجه که در این کشورها ناپدید می‌شود.
‫اما به نظرم ما به شکلی پیش می‌رویم ‫که ‫در درک جهان فعلی و آتی کاملاً ‫دچار سوء تفاهم شده‌ایم ‫و همچنین جهان گذشته را نیز ‫اشتباه فهمیده‌ایم.
‫آن‌هایی که فقیر بوده‌اند، هر روز ثروتمندتر می‌شوند ‫و ثروتشان بسیار زیاد شده است. ‫آن‌ها، علاوه بر تأمین فروشگاه‌ها و انبارهای ما، هم‌اکنون در کسب و کارها همراه ما هستند ‫و بودجه بدهی‌های ما را تأمین می‌کنند، ‫آن‌ها کارفرمایان آینده خواهند شد ‫و ما در کناری ایستاده‌ایم ‫و منفعلانه نگاه می‌کنیم؛ ‫دقیقاً همان روندی که در گذشته‌های دور ‫اتخاذ کرده بودیم. ‫اروپا در هزار سال پیش ‫چیز چندانی برای ارائه نداشت، ‫یعنی کالاهایی که قابل فروش ‫و مبادله مدام باشند‫- شواهد باستان‌شناسی هم برای این سخن داریم- ‫چیزهایی مثل کهربا و شمشیرهای سنگین ‫و پرندگان شکاری و مانند آن، اروپا در آن زمان هیچ چیزی تولید نمی‌کرد ‫که ارزش معدنی یا علمی داشته باشد. ‫هزاران سال قبل، جغرافیدان‌ها ‫و نویسندگان عربی داشتیم ‫که می‌گفتند چرا در یونان باستان ‫این تعداد زیاد ریاضیدان وجود داشت؟ ‫پاسخشان این بود که آن‌ها جهان را بهتر درک می‌کردند و قادر بودند ‫در زمینه فیزیک، نجوم و پزشکی سؤالاتی مطرح کنند. ‫آن‌ها می‌گفتند چرا هیچکس در غرب اروپا به این مسائل علاقمند نیست ‫یا توانایی و صلاحیت چنین کارهایی را ندارد؟ ‫و بهترین جوابی که آن زمان ‫به نظر آن‌ها رسیده، این بود ‫که شاید به این دلیل است ‫که اروپا مسیحی شده است ‫و مسیحیان هیچ علاقه‌ای به کاوش، ‫جستجو و نوآوری ندارند. ‫در دوره‌ای که دنیای اسلام ‫به دنبال نوآوری، پیشرفت و ایده‌های جدید بود، ‫اکثر اروپای مسیحی در تاریکی پژمرد ‫و به دلیل نبود منابع و کمبود کنجکاوی ‫به زانو درآمد.
‫این تاریخچه تقریباً 180 درجه با وضعیت کنونی جهان‫ تفاوت دارد. ‫آن موقع بنیادگرایان افراطی ‫مسلمانان نبودند، بلکه مسیحیان بودند. ‫آن‌هایی که ذهنی باز، کنجکاو ‫و بخشنده داشتند در شرق بودند ‫و بدون شک در اروپا نبودند. ‫همانطور که یک نویسنده مسلمان می‌گوید: ‫«در مورد نوشته‌ها در سرزمین‌های غیراسلامی؛ ‫ما اصلاً آن‌ها را وارد کتاب خود نکردیم، ‫چون به نظر ما، توصیف آنان هیچ فایده‌ای ندارد. ‫آنان (اروپایی‌ها) مرداب‌های اندیشه بودند». ‫با در نظر گرفتن شرایط فعلیِ جهان ‫تصور آن سخت است، ‫اما در حدود سال 800 میلادی، ‫جایی که الان دو کشور عراق و ایران ‫در آن قرار دارند، ‫یکی از ثروتمندترین مناطق جهان بود ‫و بغداد مرکز این ثروت بود؛ ‫پاریسِ خاورمیانه. ‫فرنکوپن (فرانکوپن/ فرانکوپان) می‌گوید این تمثیل اشتباه است، ‫این پاریس است که بغدادِ اروپاست. ‫در هر صورت، ‫خاورمیانه (غرب آسیا) مرکز پیشرفت بود ‫و اروپا تنها جایی برای استثمار بود ‫و مردم اروپا ‫بهترین کالای اروپا بودند. ‫این شهر (بغداد) در حوالی سال 800 میلادی ‫ظهور کرد ‫و تا چند قرن بعد، دانشمندان و دانشجویان ‫و صنعتگران را به خود جذب کرد، زیرا اینجا ثروتمندترین بخش دنیا بود ‫و هزار سال پیش اینجا ‫کتاب‌ها و متونی نوشته می‌شدند ‫که کتاب‌هایی راهنما برای ثروتمندان بود که ‫چگونه پول خود را خرج کنند، ‫مثلاً بهترین زین‌ها را کجا می‌توان یافت ‫یا خوشمزه‌ترین انار در کجا تولید می‌شود؟
‫می‌دانید که! اگر ثروتمند باشید، ‫می‌خواهید بهترین‌ها را بخرید ‫که شامل خیلی چیزها مثل میوه، اسب، ‫زین اسب، رکاب و ظروف سرامیکی می‌شود. ‫یکی از کالاهایی که ما در اروپا به وفور داشتیم ‫و می‌توانستیم بفروشیم ‫زنان و کودکان بودند. ‫هزار سال پیش ‫بزرگ‌ترین دوران برده‌داری تاریخ بوده و ‫تقاضا برای مردان جوان و زنان و کودکان ‫در جهان ثروتمند و زندۀ اسلام بسیار بالا بود، ‫تقاضای بسیار وجود داشت. ‫شهرهایی مثل دوبلین، ماینتس و اوترخت ‫و از همه بیشتر ونیز ‫کار خود را به‌عنوان مراکز تجارت برده شروع کردند. ‫پاپ بارها به مردم ونیز هشدار داده بود ‫که برده به مسلمانان نفروشند. ‫این‌ها بذر یک استاندارد دوگانه بود ‫(یک بام و دو هوا) ‫که به وجه مشخصه ماجراجویی‌های جهانیِ ما غربی‌ها ‫تبدیل شد ‫و در سراسر جهان در همه جهات ریشه دواند. ‫
اخلاقیات مسیحی چنین می‌طلبد که به شکلی کامل در برابر خداوند تسلیم شویم؛ ‫بنابراین جهان به دو نیم شد. ‫اما وقتی که موضوع پول درآوردن مطرح باشد، ‫چه از راه درست یا راه نادرست، ‫خدا را خیلی در کارهای خود ‫دخیل نمی‌کردند. ‫شوالیه‌ها و نویسندگان و مورخان آنان (غرب) ‫در تواریخ و سالنامه‌ها در مورد قهرمانی و شجاعت و خدا ‫و جنگ‌های صلیبی زیاد نوشتند، ‫ولی آن‌هایی که هشیارتر بودند ‫در مورد امکان کسب پول و سود صحبت می‌کردند ‫و به خصوص ونیزی‌ها و اهالی جنوآ ‫به موقعیت تجارت قابل توجهی ‫با تاجران مسلمان دست یافتند. ‫در یک سو، کارهایی می‌کردند ‫و وعده می‌دادند که به خداوند خدمت می‌کنند، ‫اما در سوی دیگر، پول حرف اول را می‌زد.
‫اتصال این نقاط تاریخی به یکدیگر ‫و حل معماهای مرتبط نیروی محرک فرنکوپن است ‫و او به راحتی هزاران سال تاریخ را ‫در یک جمله به یکدیگر متصل می‌کند. ‫این نقاط تاریخی که او کشف کرده ‫از جنگ‌های صلیبی تا امپریالیسم پیش می‌آید و برمی‌گردد ‫و الان هم مثل گذشته در جهانی که اروپا ‫بیش از همیشه صنعتی است، ‫به شکلی روزافزون، اثر خود را روی جهان می‌گذارد ‫و آنچنان نگران عواقب این مسئله نیست؛ ‫گویی که این حقیقت که «گفتن» با «عمل کردن» ‫کاملاً متفاوت است، دیگر اهمیتی ندارد. ‫اروپا در آن دوره دیگر با هند، ‫پرتغال و هلند ‫یا جزایر ادویه تجارت نمی‌کند، ‫بلکه آن‌ها را استعمار و فتح می‌کند ‫و با همین فرآیند کالاها و پول ‫را استخراج می‌کنند و به اروپا می‌رسانند. ‫در ازای آن هم هیچ چیز به این کشورها نمی‌دهد. ‫این‌ها در دورانی رخ می‌دهد که انسان‌ها را قاچاق کرده ‫و از عرض اقیانوس اطلس عبور می‌دهند. ‫آن‌ها را از آفریقا می‌ربودند ‫تا به‌عنوان برده از کار رایگان آن‌ها بهره ببرند، ‫چون هیچ کاری سودآورتر ‫از کار رایگان و بردگی نیست. ‫کار رایگان و بردگی ‫در دورۀ حاضر وجود ندارد، ‫اما این حقیقت که ما غربی‌ها ‫تولید محصولات خود را برون‌سپاری می‌کنیم ‫نشان می‌دهد که این اصل ‫کاملاً ناپدید نشده است. ‫کارگر ارزان‌قیمت، تقریباً نزدیک به رایگان، است ‫و شرایط نامساعد کاری افرادی که برای بازارهای ما ‫محصول تولید می‌کنند ‫به نظر نمی‌رسد مشکلی جدی باشد؛ ‫حداقل برای ما. عموماً در غرب، به صورت پیش‌فرض، اینطور فکر می‌کنیم ‫که تا وقتی کاری غیرقانونی نباشد، ‫مردم حق دارند هر کاری می‌خواهند انجام دهند ‫و به هر کس که می‌خواهند بفروشند ‫و بدون توجه به عواقب این کار، مثلاً از هم پاشیدن خانواده، اعتیاد، ‫سرطان و خدمات مرتبط با سلامتی یا تسلیحاتی که در بخش‌های دیگر جهان ‫به درگیری و جنگ منجر شود یا حتی به طور بالقوه امکان از سرگیری جنگ در اروپا را در پی دارد.
ما معمولاً فکر نمی‌کنیم که نیاز به انجام کاری در این مورد باشد، ‫چون «پول از همه چیز مهم‌تر است». بعد از اینکه کریستف کلمب از اقیانوس اطلس عبور کرد ‫همین مسئله پیش آمد. ‫او، به یاد صلیب عیسی، با بادبان‌های قرمز رنگ ‫از اقیانوس عبور کرد؛ ‫کریستف کلمب، تعصبی تقریباً افراطی ‫به فتح دوباره اورشلیم ‫و خارج کردن آن از دست مسلمانان داشت، ‫ولی خیلی سریع فرآیندی که در آمریکا رخ داد ‫به استخراج نقره و شمش فلز از مردم محلی آمریکا تبدیل شد ‫و این پول در سطحی اروپا را ثروتمند کرد ‫که به جرقه‌های اولیه رنسانس منتهی شد. زمانی که کلمب از اقیانوس اطلس گذشت، ‫اولین گام‌ها برای اتصال این دو قاره ‫در قالب تجارتی جهانی پیش آمد ‫و این باعث شد مردمی که در آمریکا زندگی می‌کردند ‫به اروپا، آفریقا و آسیا متصل شوند، به این معنی که از نظر جغرافیایی ‫اروپا تبدیل به قارۀ مرکزی شد، ‫در حالی که برای هزاران سال قبل از این ‫قارۀ آمریکا از آفریقا، اروپا و آسیا جدا بود؛ ‫البته به جز ارتباط خیلی جزئی ‫با دنیای وایکینگ‌ها. ‫در مجموع قرار گرفتن اروپا در مرکز ‫بسیار حیاتی و مهم بود ‫و باعث شد اروپا ‫مسیرهایی را در عرض اقیانوس اطلس پیدا کند ‫و تقریباً در همین زمان مسیرهایی را ‫در جنوب آفریقا برای رسیدن به هند پیدا کرد. پیشرفت‌های تکنولوژیکی که اروپا ‫در این مدت تلاش کرده بود برای خود بسازد ‫به این دلیل بود که ‫نمی‌توانست به روش‌ها و اشکال دیگر با بقیه رقابت کند؛ ‫بنابراین توانایی اروپا برای پرورش ‫و نظام‌مند ساختن قدرت و خشونت ‫بخش مهمی از موفقیت ‫و همچنین بخشی از میل اروپایی‌ها ‫به ابتکارِ پیوسته بود؛ ‫به ویژه طلا و نقره ‫و جواهراتی که از قارۀ آمریکا ‫در حجم‌های بسیار بالا ‫به اروپا آورده می‌شد.
‫در برخی اسناد تاریخی نوشته شده ‫که طلا را مانند گندم انبار می‌کردند، چرا که ‫خیلی زیاد داشتند ‫و توزیع دارایی‌های قارۀ آمریکا ‫که عموماً هم به اروپا آورده می‌شد ‫و البته بعد به سمت آسیا می‌رفت، زیرا اروپایی‌ها با این موج جدید ثروت ‫از آسیا کالاهای بسیاری همچون ‫پارچه، ادویه، ظروف سرامیکی… می‌خریدند؛ ‫در نتیجه این پول از طریق الگوهای کاملاً جهانی تجارت راه خود را به سراسر جهان باز کرد‫. ‫مبارزه، خشونت و خون و خونریزی ‫ستوده می‌شد، ‫البته تا زمانی که می‌شد آن را عادلانه برشمرد و احتمالاً یکی از دلایلی بود که دین مهم شد، ‫زیرا برای توجیه جنگ، هیچ بهانه‌ای ‫بهتر از مبارزه برای خداوند نبود. ‫در نمایی کلی، به نظر می‌رسد که ترکیب دین با کشورگشایی پیوند محکم و نزدیک دارد، ‫حتی روی کشتی‌های کلمب هم ‫نشان صلیب‌های بزرگ وجود داشت، ‫گویی که این خواست خدا بوده که غرب وارث زمین باشد؛ ‫بنابراین ارادۀ الهی به خوبی ‫محقق شده است.
‫فرنکوپن در کتاب خود، چند صد صفحه ‫در مورد استیلای اروپا بر جهان ‫و خشونت همراه آن ‫نوشته است. ‫در قرن بیستم هم اوضاع فرق چندانی نداشت؛ ‫بخصوص بعد از کشف نفت. ‫تقریباً 500 سال بین این دو فاصله است: ‫یکی سرقت طلا از قاره‌ی آمریکا ‫توسط اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها ‫و دیگری طلای سیاه در خاورمیانه، ‫اما ساز و کارهای فتح و مصادره ‫چندان تغییری نکرده است. ‫این خارق‌العاده ا‌ست و مستقیماً ‫به جهان مدرن مرتبط است.
‫اینجا محل تولد و خاستگاه نفت بریتانیاست؛ ‫نفت در ایران کشف شد ‫و بعد هم در بین النهرین (عراق) ‫که اهمیتی هم‌سطح کشف ‫مسیرهای عبور از اقیانوس اطلس توسط کلمب دارد. ‫صنعت اروپا به سرعت در حال رشد بود ‫و این میل وجود داشت که بهره‌وری به دلیل نوع سوخت مصرفی بالاتر برود ‫و تقاضا برای نفت ‫به شدت بالا رفت. ‫در جنگ جهانی اول، ‫حکومت بریتانیا میدان‌های نفتی را ‫با عبارت «هدف درجه یک جنگ» توصیف کرد. ‫وقتی به جنگ جهانی اول فکر می‌کنیم، ‫جنگ و جنگاوری در سنگرها (شمال اروپا) و درگیری‌ها ‫و غم و رنج و درد ‫در جبهۀ شرقی یادمان می‌آید، ‫اما حتی در این دوران ‫اتفاقاتی که در مرکز جهان (خاورمیانه) رخ داد، ‫باعث اتخاذ تصمیماتی شد ‫که تا امروز هنوز نتایج آن‌ها ادامه دارد، ‫همچون شکل‌گیری کشور عراق، ‫تعیین مرزهایی که امروزه ‫مرز سوریه است ‫و در نهایت شکل‌گیری حکومت اسرائیل ‫و تمام این‌ موارد در این باره است ‫که باید از منابع تأمین نفت ‫محافظت و امنیت آن‌ها تامین شود ‫و همچنین محافظت از شریان‌هایی ‫که نفت را به اروپا می‌آوردند(کانال سوئز). ‫مرزهای بین کشورها در خاورمیانه ‫بر اساس منافع و توجه ما به نفت کشیده شد. ‫با وجود اینکه در این منطقه ‫حکومت‌هایی مستقل از هم وجود دارد، ‫میزان استیلای غربی ‫بی‌رقیب است. ‫نفت طلای جدید بوده ‫و هنوز هم به همین شکل است ‫و مردمانی را به خود جذب می‌کند که می‌خواهند فوراً به موفقیت دست یابند. کرکس‌های تجارت جهانی ‫بر این سرزمین کوچک فرود آمده‌اند. ‫(عراق) اینان کرکس‌هایی آراسته هستند؛ ‫بانکدارها و تاجرانی ‫که کارشان این است.
‫- صد میلیون دلار در سال ‫بازار صادراتی خوبی است ‫که به آن وارد شوید؛ ‫به خصوص وقتی که این سرزمین (عربستان سعودی) ‫به وضوح به کمک شما نیاز دارد.
‫- قبلاً اینجا آمده بودید؟
-‫از چهار سال پیش که اینجا بودم، ‫خیلی پیشرفته کرده است.
‫- واقعاً انتظار دارم قبل از اینکه وارد شهر شودم، ‫نمایش‌های جالبی را ببینم.
– ‫به همراه رقص برهنه؟
– ‫نه فکر نکنم، این مسئله برای اینجا زیاده‌روی است.
‫- دنیای مدرن، دنیای ما، ‫کم‌کم به همه جا وارد می‌شود. ‫به خاطر دارم تا همین چند وقت پیش ‫در کل ابوظبی یک بانک وجود نداشت، ‫اما الان تمام این ساختمان‌ها بانک هستند. ‫
کنترل این منابع ‫همیشه به مجموعه‌ای پیچیده ‫از موازنه منجر شده است، ‫یعنی از طرفی به نفع استخراج‌کنندۀ غربی نفت است ‫که برای استخراج سوخت از زمین کمترین هزینه را بپردازد ‫و تا حد ممکن، بیشترین میزان سود و پول را ‫برای خود نگه دارد ‫و همچنین تا حد امکان کمترین پرداختی را ‫به مردم محلی داشته باشد.
گوینده رادیوی غربی در زمان مصدق: همچون بیشتر مردم خاورمیانه، ‫مصدق نیز به دنبال مزایای تمدن مکانیزه است. ‫تغییر در راه است، ‫چون بزرگ‌ترین منابع طبیعی ایران ‫در حال توسعه است. ‫مهم‌ترین منبع نفت است ‫و آبادان یکی از بزرگ‌ترین پالایشگاه‌های نفت جهان است که با این هدف ساخته شده ‫که به مشتریان در سراسر جهان خدمت‌رسانی کند. ‫این مرکز با توجه به منافع بریتانیایی ‫تأسیس شده است. ‫
نفت ایران موضوع بحثی تلخ است و ‫این درگیری و بحث با ایران ‫یک مثال ممتاز از این مسئله است ‫که متحدان در غرب به چه شکلی سعی می‌کنند بر منطقه چیره شوند؛ ‫توافق‌نامه‌های قدیمی، ‫به طور مثال امتیازنامه‌ای ‫که بر اساس آن دولت بریتانیا ‫حق انحصاری اکتشاف و استخراج نفت در ایران را ‫به مدت 60 سال به دست آورد. ‫این امتیازنامه باعث بروز ناامیدی ‫و مقاومت بسیاری در بین ایرانیان شد. ‫تقریباً به محض اینکه نفت وارد خطوط لوله شد و با تانکرها به اروپا آورده شد ‫فریاد و اعتراض مردم محلی بالا گرفت. ‫اعتراض‌ها به این بود که سهم آنان ‫از سود این طلای سیاه، عادلانه و درست نیست ‫و زمان زیادی طول نکشید که مردم ایران ‫ناراحتی خود را از این مسئله به شدت نشان دادند ‫که غرب تمام مزایا و سود متعلق به ایران را برای خود برداشته ‫و چیز زیادی برای مردم ایران باقی نگذاشته است. ‫وقتی این پول با اکراه ‫به حاکمان محلی ایران، یعنی شاه، برگردانده شد، به دست افراد اندکی رسید ‫و در اختیار عموم مردم نبود ‫و هر چقدر فساد و رشوه بیشتر شد و ‫ثروتمندان ثروتمندتر شدند، ‫همکاری و خرید از کسب و کارهای خارجی ‫برای آن‌ها ساده‌تر شد ‫و خیلی زود پول نفت، ‫دوباره وارد یک چرخه شد. ‫پولی که به جاهایی مثل ایران ‫برگردانده شده بود ‫برای خرید اسلحه ‫و سپس تکنولوژی هسته‌ای هزینه شد؛ ‫آن هم در مقیاسی باورنکردنی ‫و این فرآیند که همیشه یک چرخه‌ای ‫در آن رخ بدهد ‫که اروپا همیشه در مرکز نشسته ‫و هر چه می‌خواهد برمی‌دارد ‫و چیزی که پس می‌دهد همیشه زهرآلود است. ‫تا از ثبات جهانی اطمینان حاصل کند، ثباتی که مدام کمتر از قبل می‌شود و ‫این سؤالات بسیار مهمی را در مورد ظهور، حضور ‫و آیندۀ اروپا مطرح می‌کند.
‫این بازی هنوز تمام نشده است، با ادامۀ جنگ سرد ‫خلاقیتی که برای فریب دادن شرکای استراتژیک ‫در خاورمیانه به کار گرفته شد، ‫به سطوح جدیدی رسید؛ ‫تخفیف در فروش اسلحه ‫و بله، حتی انرژی هسته‌ای نیز ‫به سادگی به آن‌ها فروخته شد. ‫(ایران) هر کاری برای راضی نگه داشتن ‫شرکای استراتژیک انجام دادند.
صدای رییس جمهور وقت امریکا: ‫ایالات متحده آمریکا کاملاً آماده است ‫و افتخار می‌کند ‫که با همکاری دیگر شرکای مرتبط ‫نیروگاه‌هایی را توسعه دهد ‫که استفادۀ صلح‌آمیز از نیروی هسته‌ای را ممکن می‌سازد. (ایران)
‫اتم برای صلح؛ ‫پاسخ آمریکا در برابر ترس از نفوذ شوروی ‫در منطقه بود. ‫نیروگاه هسته‌ای برق و دانش فنی ‫برای تحکیم و تأیید دوستی ‫تأمین و ارائه شد ‫و رهبران مستبدی همچون شاه ایران ‫از این همکاری استقبال کردند. ‫در ازای وفاداری و نفت بدون توجه به عواقب این مسئله ‫که اگر این وفاداری به پایان برسد، چه می‌شود، ‫ایران همچون محوری بود که سیاست آمریکا ‫بر آن سوار شده بود؛ ‫در نتیجه کالاها و مزایا را به شکلی سخاوتمندانه ‫به شاه ایران نشان می‌دادند ‫و خب با تغییر رژیم ایران ‫این اوضاع هم عوض شد ‫و ایرانی‌ها که قبلاً در زمینه داشتن تکنولوژی هسته‌ای ‫مورد اعتماد بودند، ‫حالا تنها اگر به داشتن تکنولوژی هسته‌ای فکر می‌کردند، ‫برای غرب تبدیل به یک دیو می‌شدند. ‫با اینکه تمام برنامه‌های هسته‌ای ‫بر اساس تکنولوژی‌های آمریکایی ساخته شده بود، ‫شیوه‌ای که برنامۀ هسته‌ای عملی شد ‫کاملاً نشان می‌دهد که ما چقدر نادان بودیم ‫که متوجه نشدیم مردم هیچوقت… ‫که فکر کردیم هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد ‫و کم‌کم باید با این مشکلات روبرو شویم.
ما مراقبیم ‫تا بقیۀ دنیا را درک کنیم. ‫طرح تجاری غرب برای خاورمیانه ‫مانند یک بومرنگ عمل کرد و هم‌اکنون برگشته و به صورت ما خورده است. ‫کشورهایی که در گذشته متحد غرب بودند، ‌اکنون در این فکر هستند که برای خود سلاح هسته‌ای بسازند، ‫چه این تلاش واقعی باشد یا نباشد، ‫همچنان نشان می‌دهد که در حوزۀ اتخاذ سیاست خارجه ‫باید نگرش جدیدی داشته باشیم. ‫تحول صدام حسین به این سو ‫که به دنبال سلاح هسته‌ای باشد، حاصل تجربۀ او ‫از دهه 1980 میلادی است، ‫زیرا در آن زمان متوجه شد که آمریکایی‌ها ‫به دشمن مهلک او، یعنی ایران، سلاح می‌فروشند؛ ‫آن هم در زمان جنگ ایران- عراق ‫که قرار بود آمریکا حامی عراق باشد. ‫فرآیندی که در آن متوجه عواقب کارها نشویم ‫به این منجر شد که بعد از جنگ (اول) خلیج فارس ‫که صدام در قدرت باقی گذاشته شد، ‫ایده‌ای مطرح شد که آن را از ‫نوارهای صوتی ضبط شده در زیر کاخ صدام در بغداد کشف کردیم. ‫هزاران ساعت نوار صوتی‫ بود، ‫صدام همه چیز را ضبط کرده بود؛ ‫دقیقاً همان کاری که از هر دیکتاتور متوهم ‫و دارای شیزوفرنی انتظار می‌رود. نتیجه‌گیری صدام به این شکل بود ‫که اگر فقط یک کلاهک هسته‌ای داشته باشد، ‫مسئولان غربی فکر می‌کنند که او به حدی ‫دیوانه است که از آن استفاده کند؛ ‫در نتیجه او را به حال خود رها می‌کنند. ‫بنابراین، نوعی تلاش ‫یا منطقی کلی وجود داشت که عراق از این غربِ خودمحور، فاجعه‌ساز ‫و فریبکار فاصله بگیرد و خلاص شود.
– ‫(ستاد مرکزی حزب بعث) کجاست؟
– احتمالاً…
‫مقام آمریکایی:  ما الان عملاً دولت قانونی عراق هستیم، ‫در عمل، من دومین مسئول ‫در حکومت ائتلاف موقت عراق هستم، ‫یعنی می‌توان چنین گفت که من ‫معاون رئیس جمهور عراق هستم.
‫- الان به کاخ صدام حسین رسیدیم، ‫به این ساختمان «گنبد دوّار» می‌گویند. ‫نمی‌دانم می‌توانید از این گنبد بالای سر ‫فیلم بگیرید یا نه. خیره‌کننده ا‌ست. ‫تمام کتیبه‌ها و نوشته‌هایی که روی دیوارها نوشته شده ‫باقیمانده از دوران صدام حسین ‫و در مدح او هستند
‫- اینجا دفتر کار سابق صدام است. در مورد این اتاق زیاد شنیدم، ‫ولی تا حالا داخلش نیامده بودم. می‌بینید که اینجا کلی شیشۀ شراب باز نشده ‫و ویسکی جانی واکر بلو لیبل هست. ‫یک جعبه هم کونیاک رمی مارتن اینجاست. ‫اینها وقتی حکومت می‌کردند، بسیار خوش‌گذران بودند.
‫ما واقعاً متوجه نشدیم که این بخش از پازل ‫چطور به باقی بخش‌ها متصل می‌شود. ‫ما با حاکمان و مناطق و کشورهای مختلف ‫به شکلی جدا جدا رفتار می‌کنیم، ‫به جای اینکه یک نگاه جامع ‫به آن‌ها داشته باشیم. ما در جهانی در حال تغییر زندگی می‌کنیم، به خصوص در سوریه و عراق کاملاً واضح است ‫که اکثر چیزهایی که شاهد آن‌ها هستیم ‫معضلات و مشکلات و مسائلی هستند ‫که غرب در قرن گذشته بذر آن‌ها را پاشیده است.
‫این‌ها بخش‌هایی از داستانی بزرگ هستند ‫که غرب در آن نقش اصلی را ایفا می‌کند، ‫اما بسته به دیدگاه شما، نقش غرب ‫همیشه نقش قهرمان قصه نبوده است. ‫ما تنها می‌توانیم نتیجه بگیریم که چیره شدن ما ‫بر این جهان از خود آثاری را باقی گذاشته ‫که عمیق‌تر و گسترده‌تر از حدی هستند که دوست داریم باور کنیم. ‫این رفتار پست رشوه‌خواری که شما فقط می‌خواهید ‫جیب خود را پر کنید، ‫همیشه عواقبی خواهد داشت؛ ‫مثلاً در قارۀ آمریکا هم عواقبی داشته ‫و بعد از استعمار آمریکا توسط اروپا ‫افرادی مثل کورتز به مردم محلی آمریکا ‫حرف‌هایی زدند. او می‌گفت ‫که یک مرضی دارد که فقط با طلا درمان می‌شود. ‫در سیستم بانکداری هم عواقبی بر جای خواهد گذاشت ‫که یکبار اقتصاد جهانی را ‫به زانو درآورد و همچنین به مداخلۀ اروپا و غرب در خاورمیانه منجر شد. ‫این مسئله مستقیماً به شکل‌گیری حکومت‌ها ‫و ایده‌های بینیادگرایانۀ افراطی منتهی شد ‫و خب… هر عملی عواقبی دارد. ‫وقتی تصمیماتی ناپایدار بگیرید؛ ‫تصمیماتی که زیادی «خوب»، ولی غیرواقعی هستند! ‫یک روز عواقب آن‌ها با نیرویی نابودگر ‫به سمت شما برمی‌گردد.
-صدای جرج بوش پسر: این جنگ صلیبی، ‫جنگ با تروریسم ‫مقداری زمان می‌برد…
– ‫اسامه بن لادن: این جنگ، جنگی بین القاعده ‫و جنگجویان صلیبی بین‌المللی نیست، جنگ اسلام و مسلمانان ‫با جنگجویان صلیبی جهانی ا‌ست.
‫فرانکوپن: ادبیات این ویدیو به ما نشان می‌دهد ‫که غرب کاملاً در درک شرق شکست خورده است؛ ‫همین که در مورد جنگ صلیبی صحبت می‌کند…
‫بن لادن از کلمه‌ای استفاده می‌کند که دارای معانی کاملاً خاصی ‫در جهان عرب و جهان اسلام است. ‫در جهان عرب، جنگ صلیبی ‫یعنی دورویی و ریا، ‫یعنی مردان از باورها سواستفاده کنند ‫تا به آنچه می‌خواهند، دست پیدا کنند؛ ‫در حوزۀ ثروت و تجارت و مواردی از این دست، ‫اما در غرب، ما به جنگ‌های صلیبی ‫به چشم دورانی پرافتخار نگاه می‌کنیم، دورانی که مردم به خاطر اعتقاد خود ‫به خداوند دست به خشونت زده‌اند ‫و حتی امروز هم در زبان ما ‫جنگ صلیبی واژه‌ای کاملاً مثبت است. ‫در خاورمیانه، جنگ‌های صلیبی جای زخم خیلی ویژه‌ای ‫از خود بر جای گذاشته است، ‫از نظر اینکه… ‫اینطور به نظر رسیده که آن‌ها می‌خواهند مداخله و استعمار کنند ‫و نمی‌خواهند دارایی‌ها را به اشتراک گذاشته ‫و همکاری و همراهی داشته باشند ‫و…
بعد از یازدهم سپتامبر، ‫بوش هم دقیقاً از عبارت «جنگ صلیبی» استفاده کرد ‫و گفت آمریکا دست به کار خواهد شد ‫و یک جنگ صلیبی راه می‌اندازد ‫تا آنچه را که می‌خواهد به دست آورد ‫و در ازای یازدهم سپتامبر ‫عدالت و انتقام را محقق خواهد کرد ‫و این بدترین واژۀ ممکن بود که بوش از آن استفاده کرد؛ از این بدتر نمی‌شد. ‫حتی غربی‌ها نیز فکر می‌کنند که دوران جنگ صلیبی ‫به پایان رسیده و این تمثیل جالبی نیست، ‫اما گفتن این کلمه تحریک‌برانگیز ‫و نابخردانه بود ‫و به نظرم کاملاً نشان می‌دهد که غرب نه تنها ‫منافع خود را اولویت جهانی می‌داند، همچنین نشان می‌دهد که غرب اصلاً نمی‌داند ‫به چه جهانی قدم می‌گذارد.
‫از مرداب‌های اروپا (خاستگاه ونیز)، ‫تجارت بردگان، جنگ‌های صلیبی، ‫کشف قاره آمریکا ‫و مسابقه برای به دست آوردن نفت ‫تا جنگ در افغانستان… ‫سفری باورنکردنی در گذر زمان ‫در جاده‌های کهن ابریشم است، ‫اما اگر ما قبول نکنیم که بین تمام این رویدادها و وقایع تاریخی مابین آن‌ها ارتباطی وجود دارد، ‫نمی‌توانیم تعیین کنیم که هم‌اکنون چه جایگاهی داریم. ‫نظر جهان در مورد ما چیست ‫و به چه سمت و سویی می‌رویم. ‫
فرانکوپن: اگر شما روس یا ایرانی هستید ‫یا اهل جنوب شرقی آسیا یا هندی، ‫پاکستانی یا چینی هستید ‫و بخواهید نقش غرب در جهان، از نظر قدرت تعدیل سیاسی در جهان و تجارت اروپا و موارد مشابه، را بدانید،‫ ‫با توجه به نتایج ‫به نظر نمی‌رسد غرب الان خیلی مؤثر باشد. ‫به نظر می‌رسد هر جا مداخله کردیم، ‫مرتکب اشتباه شدیم. ‫ما در پیدا کردن دوستان جدید ‫عملکرد خیلی بدی داشتیم. ‫همیشه خودمان را اول و برتر می‌دانیم ‫و همه قراردادهای تجاری جدید ‫همیشه با پیمان‌شکنی و به نفع ما بوده ‫و الان می‌توانیم ببینیم که جهان ‫به چه سمت و سویی می‌رود. ‫
به نظر می‌رسد الگویی مطرح شده (ترامپ) که انزواطلبی و منفعت شخصی را از همه چیز مهم‌تر می‌داند. ‫جملاتی که در کمپین انتخاباتی ترامپ ‫و بعد از انتخاب شدن او بارها شنیدیم ‫این بود که آمریکا اولویت ماست. ‫باید دیگران را به حال خود رها کنیم ‫تا اگر لازم است همدیگر را بکشند. ‫حاشیه و سر و صدای فزاینده‌ای که من ‫از سراسر آسیا می‌شنوم، ‫این است که آسیا حیاط خلوت خودش است ‫و مسائل و مشکلاتی که باید به آن‌ها رسیدگی شود، ‫باید به شکل محلی مورد توجه قرار گیرد ‫و این شامل بحث و گفتگوی فعلی در قزاقستان در مورد سوریه ‫با حضور نمایندگانی از روسیه، ایران و چین می‌شود، ‫ولی هیچکس از غرب آنجا حضور ندارد. ‫این دنیایی است که ایالات متحده و اروپا ‫خربزه خورده و باید پای لرز آن بنشینند ‫و از طرفی با چه هدفی، غرب در این مسائل وارد شود ‫و سعی کند مشکلاتی را حل کند ‫که منطقه‌ای و محلی است؟
‫بنابراین این گروه‌های جدید کنار هم گرد آمده ‫و سعی می‌کنند راه‌های جدیدی برای همکاری پیدا کنند ‫و با مذاکره و صحبت تلاش می‌کنند راه‌هایی مشترک ‫برای حل مشکلات بیابند. ‫انتقال ثروت از غرب به شرق ‫در سه دهۀ گذشته ‫بسیار بزرگ و مهم است. ‫میزان توزیع تولید ناخالص داخلی ‫در سراسر جهان و خروج آن از آمریکا و اروپا ‫بسیار گسترده بوده ‫تا حدی … ترامپ درست می‌گوید ‫که چین در ازای از دست رفتن شغل کارگران آمریکایی ‫در صنایع پارچه و فلز پیشرفت کرده است. ‫خط لوله احداث کردند، ‫راه‌آهن احداث شده است، انقلاب دیجیتال ‫در بخش‌هایی از جهان ‫تأثیری عظیم داشته است؛ ‫بخش‌هایی که 60 درصد از جمعیت جهان ‫در آن‌ها زندگی می‌کنند (آسیا). ‫ما باید به این مسئله عادت کنیم. ‫هر چه می‌گذرد، نیاز دیگران به ما غربی‌ها ‫کمتر و کمتر می‌شود؛ چه خوشمان بیاید، چه نیاید. ‫باید انتخاب کنیم که در بازی بمانیم ‫یا خارج شویم.
‫اما اینکه، به قول فرنکوپن، دور خودمان سنگر بکشیم هیچ نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت. ‫احتمالاً… خبر خوب این است که دورانهای‌ طلایی هیچوقت با انفجار به پایان نمی‌رسند، ‫یعنی معمولاً با یک اتفاق نمایشی ‫همه چیز سقوط نمی‌کند. ‫اروپا به آهستگی با گذر زمان ‫دچار افول می‌شود ‫و کم کم به زانو درمی‌آید ‫و این خجالت‌آور هم نیست. ‫شبیه خانواده‌ای است که زمانی ثروتمند بوده ‫و کاخ و قصری زیبا داشته، ‫اما بعد زندگی سخت‌تر شد. ‫قبلاً موقع شام خوردن ‫پنجاه تا خدمتکار و کارگر داشتید، ‫بعد کم‌کم متوجه می‌شوید که افراد کمتری ‫به شما خدمت و در را برای شما باز می‌کنند. ‫بعد می‌بینید که خانم خانه ‫خودش آشپزی می‌کند ‫و کم‌کم گچ‌های دیوار خانه ‫زمین می‌ریزد، ‫اما هنوز هم یادآور گذشته ‫و عمارتی زیباست. به نظرم اروپا الان ‫به همین شکل است. ‫ما خیلی به دستاوردهای فرهنگی و علمی خود، ‫به خصوص در قرن‌های اخیر، افتخار می‌کنیم ‫و گذشتۀ فاخری هم داریم. ‫این مهم است که تنها روی مداخله‌های منفی ‫در گذشته تمرکز نکنیم، ‫ولی در نهایت کم‌کم پول و ثروت ما کمتر می‌شود. ‫همین الان هم فاصله دارایی وسیعی ‫بین ثروتمندان و فقرا داریم ‫که به نظر من بیشتر شبیه قرون وسطی‌ است. ‫ اروپا زمانی به این شکل بوده است، ‫بارون‌های قرون وسطی، ‫مدیران صندوق‌های سرمایه‌گذاری پوشش ریسک فعلی هستند. ‫هزاران سال پیش اربابان در کاخ‌هایشان بودند، ‫الان هم مدیران این مؤسسات هستند؛ ‫با انبارهای زیرزمینی‌شان ‫یا مجموعۀ گستردۀ لامبورگینی ‫و فراری ‫و از طرف دیگر زندگی (عموم مردم) را داریم که هر روز ‫سخت‌تر از قبل می‌شود.
‫آن‌ها (چینی ها) توریست‌های زیادی دارند ‫که برای بازدید و گردش به غرب می‌آیند ‫یا دانشجویان خارجی زیادی برای تحصیل‫به اینجا می‌آیند، مثلاً به دانشگاه من (آکسفورد) ‫و این موج تقریباً فقط یک طرفه ا‌ست. ‫ما دانشجویان زیادی را برای تحصیل ‫به هند یا به چین یا روسیه نمی‌فرستیم، ‫بچه‌های ثروتمندان ‫یا طبقه متوسط در این کشورهای شرقی ‫می‌دانند که ساندویچ خیار چیست ‫و ما چه آهنگ‌هایی گوش می‌کنیم ‫و می‌دانند که بهترین روش برای خوش‌گذرانی ‫در پارک‌های لندن در آخر هفته‌ها چیست. ‫این چیزها را می‌دانند، ‫چون سفر می‌کنند. ‫مسافرانی که از دیگر بخش‌های جهان ‫و از بخش‌های ثروتمند جهان به اینجا می‌آیند، ‫تعدادشان زیاد و رو به افزایش است ‫و برای من شبیه سفر کردن اروپایی‌ها یا بریتانیایی‌ها یا هلندی‌هاست ‫که دویست سال پیش ونیز یا روم یا فلورانس می‌رفتند و این شهرهایی را می‌دیدند که زمانی ‫زیبا و شکوهمند بودند، اما الان رو به افول هستند ‫و بعد جلوی تماشاخانۀ کلوسیوم ‫عکس می‌گرفتند ‫و می‌گفتند که یک زمانی اینجا مرکز قدرت جهانی بوده است. ‫یک روزی هم مردم در کنار کایزرگراختن (آبراهه‌های آمستردام) ‫قدم خواهند زد و با اشاره به آن ساختمان‌ها خواهند گفت: ‫«واقعاً مردم میلیون‌ها دلار هزینه می‌کردند ‫تا همچین املاکی را بخرند؟ ‫متوجه نبودند که جهان در حال عوض شدن است؟ ‫متوجه نبودند که آسیا و جنوب شرقی آسیا ‫از نظر اقتصادی رو به پیشرفت هستند؟ ‫و به این فکر نبودند ‫که آماده این تغییرات باشند؟» ‫
و خب می‌توانم به شما بگویم که شهروندان ونیز ‫هم به فکر آماده شدن نبودند؛ تا زمانی که دیگر دیر شده بود. ‫شما می‌توانید زمان و پول خود را هدر کنید ‫تا منابع شما تمام شود ‫و هر عصر کم‌کم به شکلی تقریباً محترمانه ‫به پایان می‌رسد ‫و وضع فعلی در غرب نیز ‫به همین شکل است. ‫الان در اروپای غربی و ایالات متحده آمریکا ‫بر اساس شاخص جینی ‫که توسط بانک جهانی انداره‌گیری می‌شود، ‫شما از نظر آماری، احتمالاً ‫در همان موقعیتی که هستید، خواهید ماند (پیشرفت نخواهید کرد) و ‫این احتمال نسبت به نیجر یا قزاقستان ‫یا سیرالئون بیشتر است، یعنی اوضاع به ضرر شماست ‫و این‌ها علائم و نشانه‌هایی مشهور ‫از جوامعی رو به افول هستند. ‫این اتفاقی هست که در قرن چهارم ‫در روم افتاد، زمانی که هون‌ها حمله کردند، ‫انتقادهای رایج در آن زمان این بود ‫که پسران ثروتمندان ‫که تمام مدت در حمام‌ها وقت گذرانی می‌کردند ‫و خب البته آن زمان در مورد مدل‌ها ‫و ستاره‌های سینما صحبت نمی‌کردند، ‫ولی به جای اینکه وقت خود را ‫صرف مدیریت کشور و رسیدگی به امپراتوری بکنند، در مورد این صحبت می‌کردند ‫که با کدام خانم‌ها رابطه دارند ‫یا اینکه کدام خانم‌ها در روم ‫از همه زیباتر هستند، ‫یعنی در زمان نیاز، این افراد ‫باز هم منافع شخصی خود را اولویت قرار دادند. ‫
در جنگ‌های صلیبی هم وقتی که اورشلیم فتح شد، ‫اوضاع همین‌گونه بود. ‫البته مسیحیان یک تلاش نصفه و نیمه‌ای ‫برای پس گرفتن آن انجام دادند ‫که به سادگی شکست خورد. ‫مشابه همین، وقتی به قسطنطنیه حمله شد، ‫هیچکس دفاع نکرد، ‫چون در نگاه عرفی و رایج‫ گویی که بهتر است به نفع خودت عمل کنی ‫تا اینکه به فکر کل جامعه باشی. ‫کل قضیه این است که شما ‫چطور با جهان پیرامون خود سازگار می‌شوید. ‫یکی از گفته‌هایی که در کتابم نقل قول کردم ‫و خیلی این گفته را دوست دارم ‫در مقدمه آمده است. ‫این حرف توسط شاه ژائو، ‫از شمال غربی چین، گفته شده است. ‫حدود 300 قبل از میلاد مسیح ‫او گفته: «راه‌ و رسم گذشته ‫برای درک دنیای امروز کافی نیست». ‫پس نکته کلیدی، توانایی سازگار شدن است. ‫اینکه متوجه شوید در دنیای پیرامون شما چه می‌گذرد ‫و با آن مقابله نکنید و سعی نکنید ‫که با آن مبارزه کنید ‫یا فکر نکنید که می‌توانید ‫جلوی آن را بگیرید، ‫بلکه باید سعی کنیم پیش‌بینی کنیم ‫که بعد از این چه می‌شود ‫و اینکه عواقب درازمدت کارهای ما چیست. ‫مثلاً ‫اگر شما در ونیز بودید، ‫وقتی که خبر ‌آمد واسکو دو گاما (از غرب اروپا) ‫راهی به هند پیدا کرده (از مسیر غرب) است، چه می‌کردید؟ ‫آن زمان یک نفر سرش را از بالای کاخ بیرون آورد ‫و فریاد زد: «اینجا در ونیز، دیگر فقط بدبختی در انتظار ماست!» ‫و خب… تقریباً حق با این فرد بود، ‫البته یک قرن طول کشید تا این بدبختی ‫و افول محقق شود.
‫اما شما باید چه کنید؟ ‫و این چهارراهی‌ است ‫که الان در آن هستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!