سلام،
با تشکر از مطالب خوبتان ، لطفا متن کامل این پادکستها را هم در اختیار مخاطبان قرار بدید. برای بسیاری از مردم مطالعه متن راحتتر از گوش دادن پادکست هست.
دیدگاه شما بسیار جالب توجه است ولی به نظر می رسد در این معادلات ، تکنولوژی و دانش های جدید مبتنی بر هوش مصنوعی نادیده گرفته شده است.
همان طور که هراری در کتاب های خودش بیان کرده ، سرمایه داری در دورانی که به تسخیر منابع زمین پرداخته به جایگاهی رسیده و به تکنولوژی ای دست یافته و برنامه های گسترده برای توسعه این تکنولوژی دارد به نحوی که به واسطه آن اتوریته سرمایه داری را حفظ کند و حتی گام های جدیدی خارج از ارزش های لیبرال بردارد ، به زودی هوش مصنوعی تمام زندگی بشر را خواهد گرفت و حتی انسان هم کارکرد خودرا به بهای پیشرفت سرمایه داری از دست خواهد داد و به قول هراری انسان از دموکراسی به دیتائیزم گذر خواهد کرد.
در چنین شرایطی آیا باز هم امیدی هست و آیا جغرافیا می تواند اهمیت داشته باشد ؟
مطابق مثال خودتان احداث کننده بزرگراه جدید آنقدر از احداث این بزرگراه به قدرت و ثروت رسیده است که به هیچ وجه اجازه تخریب یا جابجایی مسیر را نخواهد داد و قطعا برنامه هایی برای استفاده هر چه بیشتر و تخریب تمام رقبا خواهد داشت.
درست مانند کانال سوئز که برنامه انگلیس برای دور زدن بحران احتمالی بود ، قطعا کشور های پیشرفته نخواهند نشست تا شهرهایشان زیر آب رود و پله هاشان خزه ببندد.
بسیار عالی، واقعا صحبت هاتون در مورد سوئد جالب بود و خیلی دوست دارم در مورد کوبا هم و کلا امریکای جنوبی و نقشی که داره هم در اینده پادکستی داشته باشید البته خاورمیانه اولویت داره
سلام و خسته نباشید
واقعا دیدی نو به من دادین برخلاف بقیه منابع که اغلب باعث هماهنگی و پیوستگی دیدگاهم به دنیا میشه شما واقعا آدمو به شک میندازین و دیدی تازه و فراتر میدین
بسیار متشکرم
من شخصا خیلی بعید میدونم که قدرتهای دریایی با این قدرت و تکنولوژی برتر نتونن جلوی قدرتهای خشکی دووم بیارن، نهایتا به یک توازن میرسیم نه مثلا ابرقدرتی چین و روسیه
چون حتی به فرض که چین با احیای راه های زمینی و کنترل اونا بتونه آسیا رو کنترل کنه و به اروپا دسترسی داشته باشه باز هم برای کنترل دنیا باید توی دریاها قدرت اول باشه
با تشکر از مطالب خوبتان
من یا این نکته موافقم که جغرافیای سیاسی میتواند نقشی مهم در ظهور و سقوط و پیشرفت و عقب ماندگی کشورها داشته باشد و این نیز روشن است که برخی عوامل دیگر دخیل درسرنوشت ملتها، دولتها و تمدنها مانند عوامل دینی، فرهنگی، زبانی و غیره خود میتوانند تا حدی معلول جغرافیای سیاسی باشند و عامل مستقل تلقی نگردند.
ولی به گمان نباید از قید تا حدی یا یکی از عوامل مهم درین موارد فراتر رفت در واقع همه چیز قابل تقلیل به جغرافیای سیاسی نیست و باید مراقب بود که اشتباه مارکسیستها و بسیاری دیگر تکرار نگردد که رخدادهای تاریخی را در قالب نظریات مارکسیستی قالب بندی و باز تعریف میکردند به جای انکه پیشبینیهای نظریات را با رخدادها مقایسه بنمایند.
با چند مثال موضوع را روشنتر میکنم فرض بفرمایید بیل کلینتون به منشی خود تمایلی پیدا نمیکرد و ماجرای رسوایی پیش نمی امد خوب با این فرض محتمل بود که در دور دوم هم خود رای می اورد و جرج بوش بر سر کار نمی امد خوب دموکراتها احتمالا به عراق اعلام جنگ نمیدادند و بعد از بهار عربی هم چه بسا صدام روی کار بود. یا فرض کنید هیتلر پس از الحاق چکسلاواکی به المان سکته میکرد و به لهستان حمله نمیکرد در ان صورت ایا الزاما جنک جهانی به همان شکل پیش میرفت و امریکا ابرقدرت میشد؟ ایا اگر المانه زودتر به بمب اتمی دست می یافتند (که امری کاملا ممکن و محتمل بود.) وضعیت فعلی روسیه و امریکا و انگلیس و چین و سایرین چون وضعیت فعلیشان بود.
ضمنا برخی پدیده ها از روابط اشوبناک پیروی میکنند و نه روابطی مشتق پذیر و پیوسته که در انها تغییرات اندک در ورودی به تغییرات بزرگ در خروجی منجر یشود در چنین پدیده هایی با هر دقتی در ورودی دقیق شویم به خروجی قطعی پی نمیبریم و نتایج متفاوتی محتمل میباشد. پیشنهاد میکنم کتاب نظریه پیچیدگی ملانی میچل را برای اشنا شدن با چگونگی این روابط و تاثیرشان و مطالب دیگر کتاب مطالعه بفرمایید.
بنابراین به گمانم ضمن تایید و تاکید بر عوامل جغرافیای سیاسی باید به این نکته نیز توجه نمود که ریشه بسیاری از عوامل دخیل در سرنوشت تمدنها، ملتها و دولتها چیزهای دیگری میتواند باشد.
با تشکر از مطالب خوبتان
من یا این نکته موافقم که جغرافیای سیاسی میتواند نقشی مهم در ظهور و سقوط و پیشرفت و عقب ماندگی کشورها داشته باشد و این نیز روشن است که برخی عوامل دیگر دخیل درسرنوشت ملتها، دولتها و تمدنها مانند عوامل دینی، فرهنگی، زبانی و غیره خود میتوانند تا حدی معلول جغرافیای سیاسی باشند و عامل مستقل تلقی نگردند.
ولی به گمان نباید از قید تا حدی یا یکی از عوامل مهم درین موارد فراتر رفت در واقع همه چیز قابل تقلیل به جغرافیای سیاسی نیست و باید مراقب بود که اشتباه مارکسیستها و بسیاری دیگر تکرار نگردد که رخدادهای تاریخی را در قالب نظریات مارکسیستی قالب بندی و باز تعریف میکردند به جای انکه پیشبینیهای نظریات را با رخدادها مقایسه بنمایند.
با چند مثال موضوع را روشنتر میکنم فرض بفرمایید بیل کلینتون به منشی خود تمایلی پیدا نمیکرد و ماجرای رسوایی پیش نمی امد خوب با این فرض محتمل بود که در دور دوم هم خود رای می اورد و جرج بوش بر سر کار نمی امد خوب دموکراتها احتمالا به عراق اعلام جنگ نمیدادند و بعد از بهار عربی هم چه بسا صدام روی کار بود. یا فرض کنید هیتلر پس از الحاق چکسلاواکی به المان سکته میکرد و به لهستان حمله نمیکرد در ان صورت ایا الزاما جنک جهانی به همان شکل پیش میرفت و امریکا ابرقدرت میشد؟ ایا اگر المانه زودتر به بمب اتمی دست می یافتند (که امری کاملا ممکن و محتمل بود.) وضعیت فعلی روسیه و امریکا و انگلیس و چین و سایرین چون وضعیت فعلیشان بود.
ضمنا برخی پدیده ها از روابط اشوبناک پیروی میکنند و نه روابطی مشتق پذیر و پیوسته که در انها تغییرات اندک در ورودی به تغییرات بزرگ در خروجی منجر یشود در چنین پدیده هایی با هر دقتی در ورودی دقیق شویم به خروجی قطعی پی نمیبریم و نتایج متفاوتی محتمل میباشد. پیشنهاد میکنم کتاب نظریه پیچیدگی ملانی میچل را برای اشنا شدن با چگونگی این روابط و تاثیرشان و مطالب دیگر کتاب مطالعه بفرمایید.
بنابراین به گمانم ضمن تایید و تاکید بر عوامل جغرافیای سیاسی باید به این نکته نیز توجه نمود که ریشه بسیاری از عوامل دخیل در سرنوشت تمدنها، ملتها و دولتها چیزهای دیگری میتواند باشد.
این مطلب را چندی پیش فرستادم نمیدانم چرا حذف شده.
18 دیدگاه
فوق العاده بود .. جوری که من بارها گوش دادم … اگه بخواییم در مورد جغرافیایی سیاسی مطالعاتی داشته باشیم منابع پیشنهادیتون چی هست ؟؟
سلام دوست گرامی پادکست و مطلب مفصلی در این رابطه به زودی تهیه خواهد شد.
سلام،
با تشکر از مطالب خوبتان ، لطفا متن کامل این پادکستها را هم در اختیار مخاطبان قرار بدید. برای بسیاری از مردم مطالعه متن راحتتر از گوش دادن پادکست هست.
سلام. چشم
دیدگاه شما بسیار جالب توجه است ولی به نظر می رسد در این معادلات ، تکنولوژی و دانش های جدید مبتنی بر هوش مصنوعی نادیده گرفته شده است.
همان طور که هراری در کتاب های خودش بیان کرده ، سرمایه داری در دورانی که به تسخیر منابع زمین پرداخته به جایگاهی رسیده و به تکنولوژی ای دست یافته و برنامه های گسترده برای توسعه این تکنولوژی دارد به نحوی که به واسطه آن اتوریته سرمایه داری را حفظ کند و حتی گام های جدیدی خارج از ارزش های لیبرال بردارد ، به زودی هوش مصنوعی تمام زندگی بشر را خواهد گرفت و حتی انسان هم کارکرد خودرا به بهای پیشرفت سرمایه داری از دست خواهد داد و به قول هراری انسان از دموکراسی به دیتائیزم گذر خواهد کرد.
در چنین شرایطی آیا باز هم امیدی هست و آیا جغرافیا می تواند اهمیت داشته باشد ؟
مطابق مثال خودتان احداث کننده بزرگراه جدید آنقدر از احداث این بزرگراه به قدرت و ثروت رسیده است که به هیچ وجه اجازه تخریب یا جابجایی مسیر را نخواهد داد و قطعا برنامه هایی برای استفاده هر چه بیشتر و تخریب تمام رقبا خواهد داشت.
درست مانند کانال سوئز که برنامه انگلیس برای دور زدن بحران احتمالی بود ، قطعا کشور های پیشرفته نخواهند نشست تا شهرهایشان زیر آب رود و پله هاشان خزه ببندد.
سلام دوست گرامی، مطالبی که طرح کردید ارزش این را دارد که موضوع یک پادکست اختصاصی باشد
بسیار عالی، واقعا صحبت هاتون در مورد سوئد جالب بود و خیلی دوست دارم در مورد کوبا هم و کلا امریکای جنوبی و نقشی که داره هم در اینده پادکستی داشته باشید البته خاورمیانه اولویت داره
درود بر شما
ممنون میشم منابعی رو معرفی کنید جهت شناخت و مطالعه جغرافیای سیاسی
سلام دوست گرامی پادکست و مطلب مفصلی در این رابطه به زودی تهیه خواهد شد.
سلام و خسته نباشید
واقعا دیدی نو به من دادین برخلاف بقیه منابع که اغلب باعث هماهنگی و پیوستگی دیدگاهم به دنیا میشه شما واقعا آدمو به شک میندازین و دیدی تازه و فراتر میدین
بسیار متشکرم
من شخصا خیلی بعید میدونم که قدرتهای دریایی با این قدرت و تکنولوژی برتر نتونن جلوی قدرتهای خشکی دووم بیارن، نهایتا به یک توازن میرسیم نه مثلا ابرقدرتی چین و روسیه
چون حتی به فرض که چین با احیای راه های زمینی و کنترل اونا بتونه آسیا رو کنترل کنه و به اروپا دسترسی داشته باشه باز هم برای کنترل دنیا باید توی دریاها قدرت اول باشه
درود بر شما، گفتنی در این باره بسیار هست و باید مطالب جغرافیای سیاسی رو ادامه بدیم
این خواسته ی من هم هست
با تشکر از مطالب خوبتان
من یا این نکته موافقم که جغرافیای سیاسی میتواند نقشی مهم در ظهور و سقوط و پیشرفت و عقب ماندگی کشورها داشته باشد و این نیز روشن است که برخی عوامل دیگر دخیل درسرنوشت ملتها، دولتها و تمدنها مانند عوامل دینی، فرهنگی، زبانی و غیره خود میتوانند تا حدی معلول جغرافیای سیاسی باشند و عامل مستقل تلقی نگردند.
ولی به گمان نباید از قید تا حدی یا یکی از عوامل مهم درین موارد فراتر رفت در واقع همه چیز قابل تقلیل به جغرافیای سیاسی نیست و باید مراقب بود که اشتباه مارکسیستها و بسیاری دیگر تکرار نگردد که رخدادهای تاریخی را در قالب نظریات مارکسیستی قالب بندی و باز تعریف میکردند به جای انکه پیشبینیهای نظریات را با رخدادها مقایسه بنمایند.
با چند مثال موضوع را روشنتر میکنم فرض بفرمایید بیل کلینتون به منشی خود تمایلی پیدا نمیکرد و ماجرای رسوایی پیش نمی امد خوب با این فرض محتمل بود که در دور دوم هم خود رای می اورد و جرج بوش بر سر کار نمی امد خوب دموکراتها احتمالا به عراق اعلام جنگ نمیدادند و بعد از بهار عربی هم چه بسا صدام روی کار بود. یا فرض کنید هیتلر پس از الحاق چکسلاواکی به المان سکته میکرد و به لهستان حمله نمیکرد در ان صورت ایا الزاما جنک جهانی به همان شکل پیش میرفت و امریکا ابرقدرت میشد؟ ایا اگر المانه زودتر به بمب اتمی دست می یافتند (که امری کاملا ممکن و محتمل بود.) وضعیت فعلی روسیه و امریکا و انگلیس و چین و سایرین چون وضعیت فعلیشان بود.
ضمنا برخی پدیده ها از روابط اشوبناک پیروی میکنند و نه روابطی مشتق پذیر و پیوسته که در انها تغییرات اندک در ورودی به تغییرات بزرگ در خروجی منجر یشود در چنین پدیده هایی با هر دقتی در ورودی دقیق شویم به خروجی قطعی پی نمیبریم و نتایج متفاوتی محتمل میباشد. پیشنهاد میکنم کتاب نظریه پیچیدگی ملانی میچل را برای اشنا شدن با چگونگی این روابط و تاثیرشان و مطالب دیگر کتاب مطالعه بفرمایید.
بنابراین به گمانم ضمن تایید و تاکید بر عوامل جغرافیای سیاسی باید به این نکته نیز توجه نمود که ریشه بسیاری از عوامل دخیل در سرنوشت تمدنها، ملتها و دولتها چیزهای دیگری میتواند باشد.
با تشکر از مطالب خوبتان
من یا این نکته موافقم که جغرافیای سیاسی میتواند نقشی مهم در ظهور و سقوط و پیشرفت و عقب ماندگی کشورها داشته باشد و این نیز روشن است که برخی عوامل دیگر دخیل درسرنوشت ملتها، دولتها و تمدنها مانند عوامل دینی، فرهنگی، زبانی و غیره خود میتوانند تا حدی معلول جغرافیای سیاسی باشند و عامل مستقل تلقی نگردند.
ولی به گمان نباید از قید تا حدی یا یکی از عوامل مهم درین موارد فراتر رفت در واقع همه چیز قابل تقلیل به جغرافیای سیاسی نیست و باید مراقب بود که اشتباه مارکسیستها و بسیاری دیگر تکرار نگردد که رخدادهای تاریخی را در قالب نظریات مارکسیستی قالب بندی و باز تعریف میکردند به جای انکه پیشبینیهای نظریات را با رخدادها مقایسه بنمایند.
با چند مثال موضوع را روشنتر میکنم فرض بفرمایید بیل کلینتون به منشی خود تمایلی پیدا نمیکرد و ماجرای رسوایی پیش نمی امد خوب با این فرض محتمل بود که در دور دوم هم خود رای می اورد و جرج بوش بر سر کار نمی امد خوب دموکراتها احتمالا به عراق اعلام جنگ نمیدادند و بعد از بهار عربی هم چه بسا صدام روی کار بود. یا فرض کنید هیتلر پس از الحاق چکسلاواکی به المان سکته میکرد و به لهستان حمله نمیکرد در ان صورت ایا الزاما جنک جهانی به همان شکل پیش میرفت و امریکا ابرقدرت میشد؟ ایا اگر المانه زودتر به بمب اتمی دست می یافتند (که امری کاملا ممکن و محتمل بود.) وضعیت فعلی روسیه و امریکا و انگلیس و چین و سایرین چون وضعیت فعلیشان بود.
ضمنا برخی پدیده ها از روابط اشوبناک پیروی میکنند و نه روابطی مشتق پذیر و پیوسته که در انها تغییرات اندک در ورودی به تغییرات بزرگ در خروجی منجر یشود در چنین پدیده هایی با هر دقتی در ورودی دقیق شویم به خروجی قطعی پی نمیبریم و نتایج متفاوتی محتمل میباشد. پیشنهاد میکنم کتاب نظریه پیچیدگی ملانی میچل را برای اشنا شدن با چگونگی این روابط و تاثیرشان و مطالب دیگر کتاب مطالعه بفرمایید.
بنابراین به گمانم ضمن تایید و تاکید بر عوامل جغرافیای سیاسی باید به این نکته نیز توجه نمود که ریشه بسیاری از عوامل دخیل در سرنوشت تمدنها، ملتها و دولتها چیزهای دیگری میتواند باشد.
این مطلب را چندی پیش فرستادم نمیدانم چرا حذف شده.
چقدر غرب بی رحمه،واقعا نمیشه دو تمدن هم زیستی مسالمت آمیز داشته باشن یعنی این جدال ابدیه؟
تاریخ، نزاع دائمی موجودات زنده بر سر منابع و قدرت است
عالی بود. بارها گوش دادم. بالاخص در شرایط امروز که تضاد منافع تمدن آبی و خاکی که کاملا علنی شده و ماسکها از صورت برداشته شده.