اقتصاد دان خود باشیم
ژانویه 5, 2019در ستایش شوخیهای دوستانه
ژانویه 11, 2019یادداشتی بر نمایش ترومن
[مترجم: فیلم دربارۀ یک شوی تلویزیونی خیالی و بحثانگیز در آمریکاست که در آن فردى بىخبر (ترومن) که در یک استودیوى تلویزیونى، یک شهر مصنوعى زاده شده، شبانهروز و هر لحظه از زندگى هدف و شکار دوربینهاى مخفى و سناریوى کارگردان است. همه اطرافیان و عزیزان او در حقیقت هنرپیشه هستند. این نمایش مادامالعمرِ دردناک بطور زنده بیش از سى سال است که از تلویزیون در سراسر دنیا پخش مى شود. در ابتداى فیلم خبرنگارى از کارگردان مى پرسد:]
چطور ترومن تا این سن متوجه نشده که محیط و وقایع زندگى او همه جعلى و از پیش طراحى شده است؟
کارگردان پاسخ مى دهد: « ما واقعیت را همانطور که به ما عرضه شده مى پذیریم. به همین سادگى! »
در ابتداى فیلم ستارهاى از آسمان مىافتد. پروژکتورى از سقف استودیویی که آسمانِ شبِ این شهر را مى سازد. زندگى مصنوعیاى براى یک مرد و سرگرمى تمام دنیا. نام این پروژکتورsirius 9 canis major است. اشارهاى به یکى از ستارگان شب:
در سرود ٢٢ ایلیاد هومر به این ستاره اشاره مىشود: پریام [پادشاه تروا]اول ستاره را دید، با آن چشمان کهنسال، نخستین نقطۀ نور بر فراز دشت خاک آلود تروا، سیریوس بسى دیر در تاریکى دمید:
در دریاى آسمان،
در شب تابستان، ستارۀ ستارگان،
سگ صورت فلکى اوریون نامش دادهاند.
درخشانترینشان،
طالع نحس، فال بد در میانشان،
افزون کننده شکست و خروش و تب،
بر رنجهاى آدمیان.
در فیلم، سقوط این ستاره اولین نمونه از فهرستى از شکافها و ترکها در واقعیت جعلى ترومن است. فهرستى که با رسیدنِ قایقِ ترومن به آخر دریاى مصنوعى و پاره شدن گنبد پارچهای آسمان مصنوعی استودیو به پایان میرسد. پیتر ویر کارگردان (نمایش ترومن) هم مانند هومر، دری را به سوی واقعیت به تصویر میکشد ولی تلختر از آن چه ممکن است تصور کنید. نمادهایی که معمولاً با رهایی و رسیدن به حقیقت ارتباط داده میشوند، مانند خوبی و حس مثبت، حالا در پشت سر ترومن هستند: آسمان ونور پشت سر ترومن است و پهنۀ دریای امکانات و ممکنات!
حقیقت و واقعیتِ معتبر از سوی دیگر به دری مستطیلی و کوچک و تاریک ارتباط داده شده است. نور در پایان یک تونل که معمولاً به آزادی ارتباط داده میشود وجود ندارد. در تمام طول فیلم رهایی برای ترومن به ضربه و آسیب پیوند خورده است. هر نگاه دزدانه به پشت پرده با نوعی درد همراه است: درد دیدن عزیزی که فوت کرده، درد قطع ناگهانی یک رابطۀ عاشقانه، درد خاطرات یا درد ساده عدم قطعیت و درد ندانستن.
این آخری دردی است که همه با آن آشنا هستیم. همه ما چیزهایی را میبینیم که دوست داریم ببینیم. نشانهها و سرنخها در تمام طول زندگی ترومن وجود داشتهاند، سرنخهایی از این که دنیا آن چیزی نیست که به نظر میرسد. اگر ترومن بخواهد آن سرنخها را بگیرد و به حساب بیاورد لازم است که تمام روایت زندگی او به طور بنیادی تغییر کند و چنین بازنویسیهایی مفت و مجانی نیستند، بهایی گزاف دارند.
پیتر ویِر و سناریونویس آندرونیکُل در این فیلم در ۱۹۹۸ به شدّت پیشگویانه عمل کردهاند: همهگیر شدن شوهای تلویزیونی دربارۀ زندگی روزمره، ظهور عملیات زیر نظر گرفتن تودههای مردم، تضاد میان پارانویای نسل مادر و پدرهای ما ـ نسل جنگ سرد ـ که مدام نگران زیر نظر گرفته شدن بودند با نسل ما که اگر در شبکههای اجتماعی زیرنظر نباشیم و مورد توجه قرار نگیریم، ناراحت میشویم و بسیار خودشیفته هستیم! لذّت فیلم «ترومن شو» در این دریافتها است.
تمثیلها، ساختار لایه لایۀ فیلم حتّی برای یک بچۀ ده ساله لذّتبخش و هیجانانگیز است. این فیلم موعظه و تبلیغ نمیکند. فقط سوالات بسیار زیادی مطرح میکند که امکان ندارد به آن بیاعتنا بمانید. وقتی دوباره این فیلم را دیدم، شوکه شدم از این که به راحتی میتوان این فیلم را تشبیه و تمثیلی از روزگار ما درنظر گرفت:
مانند شهر کوچک ترومن -Sea haven- دنیای ما هم دارد فهرستی از کنار رفتن حجاب وپردهدریها را تجربه میکند. پردهدریهایی مانند رکود بزرگ ۲۰۰۸، بهار عربی، قتل مردان جوان سیاهپوست توسط پلیس در آمریکا و توجه روزافزون به این مسائل. و یا نمونههایی نظیر برگزیت و جدایی انگلستان از اروپا و یا قدرت گرفتن ناسیاستمدارانی نظیر دونالد ترامپ و برنی سندرز.
جامعۀ آمریکایی در معنای کلی مانند ترومن بیش از سی سال است که از سیستمی رنج میکشد که نهایتاً مشخص میشود جعلی و احمقانه است. جامعه تلاش میکند بیدار شود و از این درد سکندری میخورد و میلغزد. نمایش ترومن یک عملیات عظیم است که هزاران کارگزار و عناصر صحنه و پشت صحنه در آن شرکت میکنند. ولی با تمام قدرتی که کارگردانِ این نمایش اعمال میکند، همیشه ادامۀ نمایش بستگی به خود ترومن دارد. تنها در صورتی نمایش اجرا میشود و برقرار باقی میماند که ترومن آن را باور کند:
صدای کارگردان:
«اگر قطعاً ترومن مصمّم بشود که حقیقت را کشف کند، هیچ راهی وجود ندارد که جلویش را بگیریم».
قدرتها در زندگی ما واقعیّت را مانند کارگردان نمایش ترومن کنترل میکنند ولی ما هم خودمان را میخکوب و منکوب کردهایم.
در سال ۲۰۱۶ ما به آهستگی به واقعیّت سیال جدیدی آگاه و بیدار میشویم. مانند دنیای ترومن، روابط و ساختار قدرت در دنیای غرب هم به این ترتیب استوار شدهاند و قدرت گرفتهاند که ما را متقاعد کردهاند که مانند قوانین طبیعت واقعی و نرمال و عادی هستند. هر وقت که روایت حاکم و مورد حمایت قدرت شکاف برمیدارد با جهت دادن و چرخاندن و پیچاندن حوادث و برگرداندن آن به مسیر روایتِ حاکم، سیاستمداران بازندههای این سیستم را زندانی و مقهور نگه می دارند ولی هیچ ساختاری تا ابد دوام نمیآورد. ساختارها نهایتاً زیر وزن و بار خودشان متلاشی میشوند. نهایتاً مردم به طور روزافزون به آنها بیباور میشوند.
نمایش ترومن دقیقاً به ما نشان میدهد که بیدارشدن چه حس و حالی دارد.
تمام تقلاّها و رنجهای اجتنابناپذیرِ مسیر را نشان میدهد. نشان میدهد که پیام ساختار حاکم چطور توسط رسانهها و آموزش و پرورش به خورد افراد داده میشود.
نشان میدهد که چطور افراد مورد اعتماد و عزیزان خود ما، پیچ و مهرههای ماشین حاکم میشوند. ولی از همه مهمتر آن است که نمایش ترومن، رهایی و آزادی را به صورت یک آرمانشهر نشان نمیدهد بلکه بصورت یک دنیای پرعیب و ایراد و متکثر مثل دنیای خود ما نشان میدهد. دنیایی که در آن مردم به تلویزیون معتاد شدهاند. این حقیقت فقط با درد و رنج حاصل میشود، چیزی که در حال حاضر ممکن است یک طالع نحس تلقی شود. حقیقت، طلوع خورشیدی درخشان از ورای ابرها یا دریای بیپایان نیست بلکه دری کوچک و تاریک است که به قلمرویی ناشناخته باز میشود ولی امید آن میرود که اعتبار و اصالت بزرگتری پشت آن باشد.
در پایان هم ترومن مانند آغاز فیلم میگوید:
«اگر ندیدمتان، بعد از ظهر بخیر، عصر بخیر و شب بخیر».
مترجم : ایمان فانی
از کانال یوتیوب The NerdWriter