بودا و فلسفه رنج
دسامبر 25, 2018مسیح و عشق جهانی
دسامبر 26, 2018
کنفسیوس
این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به آموزههای کنفسیوس، فیلسوف چینی و حکمت آیینها از دید او میپردازد.
کنفسیوس و حکمت آیینها
ما از زندگی فیلسوف چینی، «کُنفِسیوس»، مطالب قطعی زیادی نمیدانیم. گفته میشود که در سال 551 پیش از میلاد در چین به دنیا آمد. ممکن است شاگرد «لائوتسه»، استاد مکتب دائو، بوده باشد. در دولت در نقشهای زیادی خدمت کرد، از جمله زیر نظر حاکم «دینگ» در استان لو، قاضی جنایی بود. اما رابطۀ کنفسیوس و حاکم بههم خورد بعد از اینکه حاکم از فرمانروای همسایه هدیهای گرفت: هشتاد زن زیبا و صد و بیست و چهار اسب. حاکم از بام تا شام را به اسبسواری و وقتگذرانی با زنان میپرداخت. کنفسیوس این کار را اصلاً در شأن یک حاکم نمیدانست. پس از دربار بیرون آمد و سالها سرگردان بود. بین سدههای پنجم و سوم پیش از میلاد، آثار کنفسیوس گردآوری شد و به صورت گزیدههای ادبی، مجموعهای از کلمات قصار، به دست پیروانش نوشته شد. بعضی از آموزههای اخلاقی کنفسیوس به سادگی قابل تشخیصاند؛ ازهمه بارزتر نسخه ویژهاش از قانون طلایی: «با دیگران رفتاری نکن که نمیخواهی با خودت بکنند.» ولی بعضی از آنها هم عجیباند و برای امروزیها قدیمی به نظر میآیند، مخصوصاً از دید غربیها. ولی به همین دلیل بیشتر لازم است که پند او شنیده شود، چون پادزهر بعضی از گرفتاریهای امروزی است. اینها چند مثال از یادآوریهای کنفسیوس است:
اوّل-آیینها و رسوم مهماند.
کتاب «گزیدهها» پر است از گفتگوهای عجیب کنفسیوس و پیروانش، مثل این:
تِسه کُنگ میخواست گوسفندی را که نذر کرده بود، ندهد. کنفسیوس گفت: «تو گوسفندانت را دوست داری و من آیینها را.» ابتدا آدم گیج میشود، و چه بسا خندهدار به نظر برسد؛ چرا گوسفند را نجات ندهیم؟ ولی کنفسیوس اهمیّت آیینها را به ما یادآوری میکند. در دنیای مدرن ما از رسوم روگردان شدهایم و فکر میکنیم این کار خوبی است و علامت صمیمیّت و بی ریایی است. ولی کنفسیوس میگفت ارزش آداب و رسوم از گوسفند بیشتر است، چون برای حکمتِ تشریفات ارزش قائل بود. این ممکن است تاریخگذشته و محافظهکارانه جلوه کند، ولی در واقع خیلی از ما دلمان برای رسم و رسوم خاصی تنگ شده است، مثلاً آشی که مادرمان در موقع بیماری برایمان میپخت، یا وقتی برای تولّدمان میرفتیم بیرون، یا قسم و آیههای سر سفرۀ عقد. درک میکنیم که حرکات فکر شدۀ خاص، عمدی و دقیق، حسابی ما را احساساتی میکنند. تشریفات، نیّت ما را روشن میکند و کمک میکند بفهمیم چطور رفتار کنیم.
دوم- گرامیداشت پدر و مادر
کنفسیوس به ویژه دربارۀ رفتار با پدر و مادر سختگیر بود. باور داشت در جوانی باید از آنها اطاعت کرد، وقتی پیر شدند باید از آنها نگهداری کرد، در مرگشان باید به شایستگی سوگواری کرد و بعد از آن به یادشان بخشش و احسان انجام داد. حتّی میگفت تا زندهاند نباید سفرهای دور و طولانی برویم، و اگر مثلاً گوسفندی دزدیدند ما باید گناهشان را به گردن بگیریم. به این میگویند «ادای دین فرزندی»، که حالا که خیلیها در نوجوانی خانۀ والدین را ترک میکنند و به ندرت برمیگردند، عجیب به نظر میآید. شاید حتّی والدین را به چشم غریبههایی ببینیم که از جبر سرنوشت به ما تحمیل شدهاند. هر چه باشد، والدین خیلی مواقع با مای واقعی غریبهاند، و پر از عیب و نقصهای دردناک انسانیاند؛ بد قلقاند، قضاوت میکنند و سلیقۀ موسیقیشان بد است. ولی تشخیص کنفسیوس این بود که اخلاق و وجدان از خانواده شروع میشود. نمیتوانیم دلسوز و خردمند و حقشناس و با وجدان باشیم، مگر اینکه سالروز تولّد مادرمان یادمان باشد و گاهی سری به پدرمان بزنیم.
سوم-در پیشگاه بزرگان و مهتران باید سربهزیر و حرف گوشکن بود.
جوامع مدرن خیلی طرفدار مساواتاند. باور داریم که همه برابر زاده شدهایم و نهایتاً باید بتوانیم هر چه میخواهیم بگوییم و انجام دهیم. تفکّر خشک طبقاتی را رد میکنیم. ولی کنفسیوس به پیروانش میگفت: «بگذار حاکم حکم کند و اتباع، تبعیّت کنند. پدر، پدر باشد و پسر، پسر.» این ممکن است به نظر حرف زور بیاید، ولی در واقع خیلی مهم است که درک کنیم که آدمهایی هستند که سزاوار حرمت و ستایش عمیقاند، حتّی سزاوار پیروی فروتنانه. باید آنقدر متواضع باشیم که این آدمها را تشخیص بدهیم، کسانی که تجربه و دستاوردهایشان بیش از خود ماست. همینطور باید در آرامش، خواستهها و حتّی فرمانهای این افراد را اجرا کنیم. کنفسیوس میگفت رابطۀ مهتران و کهتران باید مثل رابطۀ باد و ساقۀ علف باشد. وقتی باد میوزد، علف سر خم میکند. با وقار سر فرود آوردن نشان ضعف نیست، بلکه نشان تواضع و احترام است.
چهارم-دانشِ تربیت شده از خلاقیّت مهمتر است.
فرهنگ مدرن خیلی روی خلاقیّت تأکید میکند، روی بینشهای منحصر بهفردی که ناگهان حاصل میشوند. ولی کنفسیوس روی اهمیّت خردِ جهانی، که حاصل سالها کار سخت و تفکّر است، پافشاری میکرد. کنفسیوس انسانیت، پاسداشت آیینها، عدالت، حکمت و یکپارچگی را فضایل پنج گانه نامید. میگفت این فضیلتها را مرتّب باید پرورش داد، عین گیاهان در باغ. از فضیلت اخلاقی و خرد، مثلِ برنامۀ یک عمر حرف میزد. اینجا میشود فهمید چرا چنین احترامی برای بزرگترها قائل بود. البتّه ممکن است که الهام ناگهانی لازم باشد تا یک کسب و کار یا یک داستان شروع شود یا زندگی از نو بازآفرینی شود، ولی اگر واقعاً با خودمان صادق باشیم، باید اعتراف کنیم که لازم است انرژی بیشتری بگذاریم تا کم کم و به تدریج عادتهایمان را عوض کنیم. عادتها بیشتر از هر چیز دیگری، مانع خرد راستین و کسب هوش و تجربۀ ما میشوند.
کنفسیوس درگذشت بدون اینکه حاکم و صاحبمنصبانش اصلاح شوند، ولی بعد از مرگش پیروانش مدارس و معابدی در بزرگداشت او در سراسر آسیای شرقی بنا کردند و آموزههایش بیش از دو هزار سال دست به دست گشت. امروز هم میلیونها نفر پیرو تعالیمش، به عنوان دستوراتی معنوی یا مذهبی، هستند. افکارش به شدّت روی سیاست شرقی دربارۀ اخلاق، وجدان و اهمیّت اطاعت و رهبری خوب، مؤثر بودهاند. شاید فضایلش کمی عجیب یا از مد افتاده جلوه کنند، ولی همین است که اهمیّتش را بیشتر میکند. باید به او به منزلۀ اصلاحیهای برای افراطهای مدرن نگاه کرد. دنیای مدرن در کمال شگفتی دقیقاً عکس کنفسیوس عمل میکند: بی آداب و رسوم، برابریطلب و پر از خلاقیّت. برای همین خطرِ رفتار تکانشی، بیملاحظه و بیفکر زیاد میشود اگر به پند کنفسیوس درباره کردار نیک و آیینها (داستان گوسفند) توجّه نکنیم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی