درباره دیوانسالاری-بوروکراسی
دسامبر 16, 2018ساموئل بکت در انتظار گودو
دسامبر 16, 2018
کدامیک از زوجین در رابطه زناشویی پیشقدم می شوند؟
ریشه بسیاری از دلخوری ها در زندگی مشترک، رنجش از این است که کدامیک از زوجین در رابطه زناشویی پیشقدم می شوند…ویدیویی از مدرسه زندگی آلن دوباتن
شاید جزئیتر از آن به نظر بیاید، که آدم بخواهد دلخور شود-واقعاً هم از این مهمتر نیست که چه کسی اوّل درِ خانه یا درِ ظرف مربّا را باز میکند-ولی از آن دلشکستگی که به بار میآورد، معلوم است که خیلی هم اهمیّت دارد: ریشۀ خیلی از خیانتها و آتشافروز بسیاری از دعواها و تلخیهاست؛ آیندۀ دراز مدّت بچهها را ممکن است تعیین کند؛ کار زوجها را به رواندرمانی میکشاند، یا حتّی دادگاه طلاق.
در مرکز این معرکه، این قصّۀ پیچیده است که در دل تاریکی شب، دست یکی از زوجین با تردید پیش میرود تا دست دیگری را لمس کند، به شکلی که یعنی نزدیکی کنیم یا هم را بغل کنیم، و در پاسخ هیچ اتّفاقی نمیافتد!
این قضیه خیلی ترسناکتر از تصوّر است چون ربط زیادی به سکس ندارد. به این مربوط است که میخواهیم بدانیم ما خواستنی هستیم. آمادگی برای سکس شبیه سنجش اسید و باز است؛ اینکه کلاً آیا در رابطه ما را میخواهند، و بنابراین این رابطه میتواند ادامه پیدا کند یا خیر. وقتی یکی از طرفین هیچوقت پیشقدم نمیشود، یا وقتی به زور به نوازشها جواب میدهد، انگار به منزلۀ این است که نمیتواند طرف مقابل را دوست داشته باشد. در واقع، پیشقدم نشدن میتواند معانی گوناگونی داشته باشد؛ ممکن است خیلی ساده به معنی خستگی بعد از یک روز طولانی بچهداری یا کار در اداره باشد. گاهی دستِ بینوازش هیچ معنی بدی در پس خود ندارد.
مشکل اصلی در تاریکی اتاق خواب، فقدان پاسخ به نوازش نیست. مشکل این است که بلاتکلیفیم این رفتار را چطور تفسیر کنیم. وقتی بدون حرف زدن فرضیّات شکل میگیرد، دلخوریهای وخیمی پیش میآید بدون اینکه موضوع را مطرح کنیم.
در عمق این هم یک مشکل وخیمتر نهفته است: شرم! لمس بی پاسخ آنموقع خطرناک میشود که طرفی که جرأت کرده دستش را دراز کند، بخودش شک دارد یا از خودش متنفّر است. در این حالت چیزی را که میشد یک بیرغبتی موقّت و معصومانه تعبیر کرد، در سکوت و بطور خودکار به عنوان شاهد یک امر فاجعهبارتر تفسیر میشود؛ شاهدی بر اینکه طرف مقابل حالش ازما بهم میخورد. در بهترین حالت اگر خودمان را دوست داشته باشیم، میدانیم در این شرایط چکار کنیم. وقتی دست نوازش دراز میکردیم و جواب نمیگرفتیم، این موضوع را بین خودمان با آرامش و مهربانی مطرح میکردیم. و سعی میکردیم بفهمیم قضیه تا چه حد وخیم است. اگر شواهد صراحتاً به بیعلاقگی یا نبود ظرفیّتِ عاطفیِ ادامهدار دلالت میکرد، آنوقت میتوانستیم متارکه کنیم. هر چه باشد سر درآوردن از رابطهای که در آن جسماً و روحاً آدم را پس میزنند، اشکال ندارد ولی ماندن در چنین رابطهای وقتی فهمیدید شما را جسماً و روحاً پسمیزنند، اشکال دارد یا دستکم غمانگیز است.
ولی وقتی حس شرم میکنیم اصلاً انتخاب ماندن و رفتن نداریم. همسرِ منفعلِ ما این احساس را در ما بیدار میکند که قابل پذیرش نیستیم. نتیجتاً تلخ میشویم، سکوت میکنیم و حسّاس میشویم. اگر از قبل بلد نباشیم که قدر خودمان را بدانیم خیلی برایمان سخت میشود که بتوانیم از رفتار ناخوشایند گله و شکایت کنیم؛ اینکه بگذاریم و برویم و جویای رابطۀ گرمتری باشیم که دیگر بحثش را هم نمیتوان کرد. اگر از خودمان متنفّریم، نمیتوانیم با صبر و آرامش و سیاست بگوییم که حس میکنیم ما را پس زدهاند، لازم است درکمان کنند و ما خواستار تغییر هستیم. در این شرایط یا چیزی نمیگوییم (شاید خیانت کنیم) یا از خشم میترکیم که آنوقت دیگر قطعاً پیاممان شنیده نخواهد شد.
تنشهای ناشی از لمس بی پاسخ در اتاق خواب یک مشکل عمومیتر در عشق را به چشم میآورند: دردسرهای ناشی از اینکه در رابطه قادر نیستیم خواستمان را بیان کنیم. چون حس میکنیم لیاقت شادی را نداریم و نمیتوانیم از پسِ حس استیصال و بیچارگی بربیاییم. دستی که نوازش نشده را نباید زیاد در تاریکی نگه داشت. باید جرأت کنیم، چراغ را روشن کنیم، رنجشمان را ابراز کنیم و بدون خجالت انتخابهایمان را بررسی کنیم.