داشتن یا بودن اریک فروم
ژانویه 12, 2021رفع خستگی چای و کاکائو
ژانویه 22, 2021چطور جالب و خلاق باشیم
چطور جالب و خلاق باشیم، نه خستهکننده و ملالآور؟
این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به دغدغه بسیاری از ما میپردازد؛ چطور جالب و خلاق باشیم، نه خسته کننده و ملالآور؟
لینک مطلب در موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وقتی میخواهیم با آدمهای دنیا روابط اجتماعی برقرار کنیم، یکی از بزرگترین ترسهایی که ما را اسیر میکند این است که شاید ما واقعا خسته کننده باشیم. ولی خبر خوب و حقیقت بنیادی این است که هیچ کس ملال آور نیست. فقط این خطر هست که آدمها خسته کننده بنظر برسند، و آن هم وقتی است که خویشتن عمیقشان را درک نکردهاند یا جرات ندارند یا بلد نیستند با دیگران ارتباط برقرار کنند.
اینکه جدا چیزی بنام آدم یا موجود ملالانگیز وجود خارجی ندارد، یکی از درسهای بیشمار هنر است. بسیاری از اغناکنندهترین آثار هنری، موضوعات متعالی و کمیاب ندارند. بلکه درباره چیزهای معمولیاند با یک نگاه خاص، با یک صداقت نامعمول و جرات استقبال از تجربیات بیپیرایه.
مثلا این چمنزار را در نظر بگیرید که هنرمند دانمارکی، کریستن کوبکه از حومه کپنهاگ در ۱۸۳۳ کشیده است. ظاهرا این صحنه چیز خاصی ندارد. و شاید اولش موضوع نویدبخش و آیندهداری برای تابلوی نقاشی بنظر نیاید. ولی مثل هر هنرمند بزرگی کوبکه بلد بوده ادراکاتش را مورد بازپرسی قرار بدهد و تر و تازه، بی ابهام و بدون دنبالهروی، به مدیوم نقاشی ترجمه کند. اینجوری از کاموای زندگی روزمره یک شاهکار کوچک بافته شده است و همانطور که ما چیزی بنام ساحل رودخانه، درخت یا قاصدک خسته کننده نداریم، همانطور هم چیزی بنام آدم ذاتا ملال آور نداریم.
انسان بعنوان یک جاندار، اگر با صداقت و بدون تشریفات مشاهده شود، همیشه جالب است. وقتی به کسی میگوییم ملال انگیز، داریم میگوییم این آدم جرات یا تمرکز این را نداشته است که به ما بگوید تجربه زندگی در پوست و قالب شخصی اش چه حسی دارد. ولی اگر بتوانیم بگوییم چه میخواهیم، به چی حسودی می کنیم، حسرت یا غصه چه چیزی را میخوریم و چه رویایی داریم، همیشه و بدون استثنا حرفمان اثرگذار از آب درمیآید. هر کس دادههای واقعی را درباره تجربه وجود، وفادارانه بازیابی و بازبینی کند، بی برو برگرد موضوعاتی خواهد داشت که با آن دیگران را مسحور کند.
آدم جالب کسی نیست که واضحا برایش اتفاقات جالب افتاده است. مثلا دور دنیا گشته، آدمای مهمی را دیده یا در رخدادهای مهم ژئوپولتیک حاضر بوده است. آن کسی هم نیست که درباره مضامین سنگین فرهنگ و تاریخ و علم، دانشورانه حرف میزند. کسی است که تبدیل شده به یک شنونده دقیق و خودآگاه و یک گوینده قابل اعتماد و صادق که درباره دغدغههای خودش حرف می زند و اینجوری میتواند شرح وفادارانه ای ارایه کند از رنج و آشوب و شگفتی زنده بودن.
پس چه چیز باعث میشود آن طور که باید حرفهایمان جالب نباشند؟ بعنوان مهمترین دلیل، وقتی ملال انگیز میشویم که باور نمی کنیم از همه بیشتر احساساتمان هستند که برای دیگران جالب اند. بخاطر فروتنی و عادت بعضی از جالبترین ادراکاتمان را قایم می کنیم و میرویم دنبال قراردادهای محترمانه و بی روحی که امیدواریم دیگران را تحت تاثیر قرار بدهند.
وقتی چیزی تعریف می کنیم، تاکیدمان روی جزییات بیرونی است، چه کسانی حضور داشتند، دمای هوا چطور بود؟ ولی بجایش باید انرژیمان را ذخیره کنیم تا درباره لایه های احساسات پشت وقایع گزارش بدهیم: احساس گناه؛ جذب شدنهای ناگهانی؛ دست و پا چلفتی بازیها؛ بحران شغلی؛ سرخوشی عجیب ساعت سه صبح.
چشم پوشی از احساسمان، اشتباه لپی نیست. می تواند یک استراتژی عمدی باشد که ذهن ما را دور نگه میدارد از فهمیدن چیزهایی که شان و احترام و حس نرمال بودن ما را تهدید می کنند. بی هدف برای دنیا سخنرانی می کنیم چون جرات نداریم دقیقتر به درون نگاه کنیم. قابل توجه شما، اکثر پنج ساله ها از اکثر چهل و پنج ساله ها جالب ترند. چیزی که این بچه ها را جذاب می کنه. این نیست که احساسات جالبتری دارند، به هیچ وجه. این است که بچه ها احساسشان را سانسور نمی کنند. بی تجربگیشان به این معنی است که هنوز بطور غریزی به خودشان وفادارند، و سادهدلانه به ما میگویند درباره مادربزرگ و برادرشان چه فکر میکنند. یا برای تغییر دنیا چه برنامهای دارند یا اینکه آدمها باید با لولوها چکار کنند.
چیزی که ما را ملال انگیز میکند ذاتمان نیست بلکه اراده سرنوشتسازی است که از نوجوانی شروع به سلطه بر ما میکند تا نرمال بنظر برسیم. ولی حتی وقتی درباره احساسمان صادق هستیم باز ممکن است ملال آور بنظر برسیم چون احساسمان را آنقدر که باید نمیشناسیم در نتیجه بجای اینکه احساسمان را توصیف کنیم، فقط روی احساسمان اصرار میکنیم. با تاکید زیاد میگوییم که شرایط هیجان انگیز یا افتضاح یا زیبا بوده ولی به اطرافیان جزییات و مثال نمیدهیم که خودشان درک کنند.
دلیل خسته کننده بودن شاید این نباشد که نمیخوایم احساسمان را با دیگران سهیم بشویم، گاهی علتش این است که زندگیمان را زیاد خوب نشناختهایم. خوشبختانه نعمت جالب بودن نه انحصاری است و نه استعداد استثنایی لازم دارد. فقط هدف، صداقت و تمرکز لازم دارد. کسی که بهش میگوییم آدم جالب کسی است که به چیزی دسترسی دارد که هدف همه ما از روابط اجتماعی است. این که از چشم یک آدم دیگر ، بدون سانسور نگاهی بندازیم به این رویای کوتاه بیداری که به آن زندگی می گوییم، تا مطمئن شویم که در تلاطمهای درونی گیج کننده، هیجان انگیز و عجیب تنها نیستیم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
9 دیدگاه
بی نظیر بود، محتوا با مضمون چطور خودمونو بهتر و بیشتر بشناسیم هم بیشتر منتشر کنید ✨✨🌟🌹🌹💐
با عرض سلام و احترام خدمت شما؛
یکی از افرادی که به واقع “خلاق و جالب هست و نه خسته کننده و ملال آور” آقای احسان عبدی پور هستن. اینطور به نظرم میرسه که مشخصاتشون کاملا با ویژگیهای بیان شده در مطلب بالا منطبق هست. کسی که در کودکی خوب شنیده و احساساتش رو خالصانه و به دور از سانسور بیان میکنه. اتفاقاتی رو شرح میدن که در دیدگاه بیشتر افراد کاملا روزمره هست اما با ادبیات و نگاه خاص خودش، روح تازهای در کالبد اون اتفاق حلول میکنه. قصه پردازی که از بودن در کنارش یا شنیدن داستانهاش، احساسات متضادی مثل غم و شادی در یک زمان بر شخص وارد میشن و با چشم خیس میخندیم.
بی اغراق، عالی بود👍👌👌🌺
موضوع بسیار قابل تأمل و کاربردی بود، درود بر شما 👍👌
با سپاس فراوان از مطالب ارسالي،لطفا در صورت امکان راجع به جغرافياي سياسي نيز مطالبي را مورد بحث قرار دهيد با تشکر فراوان از شما
ممنونم دکتر ، صدای شما خیلی آرامش بخش است
دیدگاه جدیدم به زندگی مدیون شما هستم
سلام
امروز روز تولدم هست و این ویدیو چند وقتی بود تو لیستم بود که ببینم و امروز تونستم ببینم.
یک ماهی میشه حال خوبی ندارم و احساس ملال آوری که گفتید و دارم. دقیقا چون تمام احساساتم و با جزئیات بیان نمیکنم و درون خودم نگه میدارم و با کسی سهیم نمیشم،…
باید بیشتر به مطالبی که گفته شد فکر و تمرکز کنم
تلنگر خیلی خوبی بود و هدیه عالی برای روز تولد😉
سپاس🙏🌸
عالی بود ممنون
سلام و درود دکتر جان. ضمن عرض خسته نباشید، خواستم اشارتی ببرم به اینکه مضمون این کلیپ چقدر خوب بود. [ اموجی قلب]