نبوغ چیست؟
دسامبر 18, 2018ولتر و عصر روشنگری
دسامبر 21, 2018
وقت ازدواج
وقت ازدواج در دنیای امروز چه زمانی است و چه تفاوتی با گذشته دارد؟ این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به این سوال می پردازد.
قبلاً، وقتِ سر و سامان گرفتن موقعی بود که کمی پسانداز داشتند و شغلی آبرومند. بعدها وقتی همه چیز «رمانتیکتر» شد، مهمترین قضیه شد عشق عمیق و واقعی به یک نفر. ولی هر دوی این معیارها در زمانۀ ما تاریخگذشته شدهاند. شش عامل هست که نشان میدهد آیا شما آمادۀ ازدواج هستید و بخت رابطهای درازمدّت و موفّق را دارید یا نه:
-
دست برداشتن از کمالگرایی:
زمانی که نهایتاً بفهمید همسر شما به هیچوجه کامل نیست، زمان مناسبی برای ازدواج است. همسرتان صدها عیب گوناگون خواهد داشت، به انواع و اقسام روشها کفرتان را در خواهد آورد، و مسائل روانشناختیای وجود خواهد داشت که کنار آمدن با آنها مشکل است. ولی مسئلۀ دیگری هم هست که باید درک کنید: به محض اینکه از پوستۀ دلپذیر بیرونی عبور کنیم، همۀ آدمها همینطورند. هیچکس چندان بهتر از بقیه نیست. ما گونهای هستیم با نواقص بنیادی. چیزی به نام آدم «همه جوره» مناسب وجود ندارد. آدمها به انواع مدلهای عجیب و «لجدرآور» برای هم نامناسباند.
2-دنبال این نباشید که از همه نظر درکتان کنند:
ما تصوّر میکنیم عشق یعنی درک شدنِ همۀ جنبههای ضعف و حسّاسیتمان که دیگران آنها را تا پیش از این نفهمیدهاند. ولی هر چقدر هم به نظر بیاید همسرمان درکمان میکند، همیشه رگههای عظیمی از روح ما برایش غیر قابل درک باقی میماند. هیچکس، دیگری را کاملاً نمیفهمد، و بنابراین نمیتواند کاملاً همدلی کند.
3-بپذیرید که دیوانهاید:
برای مدّتی میتوانید تظاهر کنید که آدم نرمالی هستید، و آسانگیر و خوش رفتارید، ولی وقتی آماده ازدواج هستید که آنقدر بالغ شده باشید که بفهمید چه ضعفهای جدّیای دارید:
شما مرتّب از کوره در میروید؛ عمیق به مسائل نگاه نمیکنید؛ مدام اضطراب دارید. وقتی بالغ هستید که آماده خجالتزده شدن و آماده عذرخواهی منظّم و دائمی به خاطر این ضعفها باشید.
4-منتظر دوست داشته شدن نمانید، شما پیشقدم شوید و دوست بدارید.
این گیجکننده است که ما از یک عشق حرف میزنیم، در حالی که دو تاست:
دوست داشتن و دوست داشته شدن.
وقتی باید ازدواج کرد که نهایتاً دست برداریم از اینکه مدام بخواهیم دوست داشته شویم، و کمر همّت ببندیم برای کاری سختتر و ناآشناتر: دوست داشتنِ طرف مقابل. این فکر که عشق فقط یعنی دوست داشته شدن، از کودکی شروع میشود. بچه فکر میکند والدین به طور خودکار و برقآسا دم دست هستند که آرامش بدهند، سرش را گرم کنند، غذا بیاورند، ریخت و پاش او را جمع کنند و همیشه سرحال و صمیمی باشند. والدین کمتر نشان میدهند که بارها زبانشان را گاز گرفتهاند، بغضشان را فرو خوردهاند، و موقع خواب بعد از یک روز بچهداری حتّی توان لباس درآوردن نداشتهاند.
رابطۀ والد و فرزند، تقریباً بطور کامل یکطرفه است. ممکن است هر دو همدیگر را دوست داشته باشند، ولی هر کدام در انتهای طیف هستند. بچه این را نمیداند. برای همین در بزرگسالی وقتی ما به دنبال عشق میگردیم، اغلب منظورمان این است که مثل دوران بچگی و مثل پدر و مادر دوستمان داشته باشند. میخواهیم در بزرگسالی همان سبک دریافت توجّه و لوس شدن را تکرار کنیم: کسی را میخواهیم که نگفته نیاز ما را بفهمد؛ هر چه را که میخواهیم بیاورد؛ کوه صبر باشد و عمیقاً همدلی کند؛ ایثار و فداکاری کند؛ و همه چیز را درست و روبراه کند. این تفکّر طبیعتاً فاجعه به بار میآورد. اگر بخواهیم رابطهای دوام بیاورد، باید جدّا از این حالت کودکی در بیاییم و وارد حالت پدر و مادر شویم.
5-برای مدیریّت زندگی آماده شوید:
آدم رمانتیک از روی غریزه رابطه را فقط از دید عواطف میبیند. ولی زوجی که میخواهند یک عمر صبحها با هم بیدار شوند، مناسباتشان بیشتر شبیه شراکت و یک کسب و کار کوچک است. باید رُفتوروب کنند، رانندۀ همدیگر بشوند، آشپزی، تعمیرات، دفع زباله، تنظیم دخل و خرج….
هیچکدام از این کارها در نظام جاری اجتماعی چندان رمانتیک نیست. بنابراین آدم وقتی مجبور به انجام اینها میشود، شاید حس کند یک جای زندگی ایراد پیدا کرده که اینطور درگیر روزمرگی شده است. ولی این وظایف واقعاً رمانتیک هستند، از این نظر که میتوانند منجر به عشق شوند یا زنده نگاهش دارند و پای ثابت هر رابطۀ موفّقی هستند. خوب بود سر سفرۀ عقد، زوجین قسم بخورند: «من با متانت میپذیرم که لباس اتو کنم.»
6-آماده شوید که شاگردی کنید:
عقیدهای هست مبنی بر اینکه عشق یعنی همسرت هرگز نباید سعی کند تغییرت بدهد. ولی باید بخواهد و باید سعی کند، چون شما عمیقاً ناکامل هستید و نیاز دارید که از جهات مختلف اصلاح شوید. اگر برای پذیرش این مسئله مشکل دارید، ممکن است به نظرتان خشن بیاید و موضع دفاعی بگیرید. وقتی آمادۀ ازدواجید که تحمّل کنید چیزهایی را به شما تذکّر بدهند. در مواقعی باید همسر را در مقام معلّم و خودتان را در جایگاه شاگرد ببینید، و برعکس. و هیچطرفی هم نباید از کوره در برود. روابط قرار است نوعی آموزش باشند برای اینکه آدمهای بهتری شویم نه اینکه یکدیگر را عیناً همانطور که الان هستیم بپذیریم.
وقتی این حقایق اعتدالی و شاید تلخ در ذهنِ ما باشند، میتوانیم برگردیم و با اطمینان از آیندهای روشنتر و واقع بینانهتر وارد زندگی مشترک شویم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی