افسردگی بعد از مناسبتها
دسامبر 27, 2020هوش هیجانی همچون یک زبان خارجی
ژانویه 3, 2021
نشانههای رسیدن به بلوغ و هوش عاطفی هیجانی
این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن در ارتباط با رشد و بلوغ عاطفی هیجانی یک سوال اساسی مطرح میکند، علائم عدم بلوغ عاطفی را برمیشمارد و سپس به راهکارهای نیل به رشد عاطفی و هیجانی میپردازد.
یکی از جنبههای معماگونه معماری ذهن ما این است که رشد عاطفی و هیجانی ما الزاما و بطور خودکار همپای رشد جسمی پیش نمیرود. ممکن است ظاهرمان پنجاه و پنج ساله باشد ولی تکانهها و شیوه ارتباطمان چهار سال و نیمه مانده باشد. و همینطور هم می توانیم از نظر جسمی تازه در آستانه بزرگسالی باشیم و همزمان در درون یک پیر فرزانه باشیم. برای ارزیابی رشد عاطفی-هیجانی میتوانیم از یک سوال ظاهرا ساده استفاده کنیم که خیلی سریع به هدف می زند و سن هیجانی را اعلام می کند؛ سوال این است؛
وقتی کسی که از نظر عاطفی به او وابسته هستیم،ناامیدمان می کند یا در بلاتکلیفی قرارمان میدهد، مشخصا چطور واکنش نشان میدهیم؟ سه جور رفتار نابالغ داریم و میتوانیم به خودمان در هر مورد از یک تا ده نمره بدهیم؛
حالت اول-ممکن است قهر کنیم. یعنی هم خیلی ناراحت میشویم و هم به کسی که ناراحتمان کرده نمیگوییم که مشکل چیست. توهین به شان و غرورمان را خیلی بزرگ حس می کنیم. به طور درونی شکنندهتر از آن هستیم که نشان بدهیم ما را زدهاند و انداختهاند. خدا خدا می کنیم که آن فرد بطور جادویی متوجه شود چکار کرده و جبران کند بدون اینکه لازم شود ما حرف بزنیم. شبیه نوزادی که هنوز تکلم بلد نیست و شاید امیدوار است که والدین وارد ذهنش بشوند و حدس بزنند چه چیز اذیتش می کند.
حالت دوم: ممکن است عصبانی بشویم. در این نوع واکنش آدم از فردی که ناامیدش کرده بشدت و بطور نامتناسبی خشمگین میشود. ممکن است خشم ما قدرتمند جلوه کند اما کسی که واقعا خودش را قوی حس می کند نیازی به این فوران خشم عجیب و غریب ندارد. ما از درون احساس شکستگی و بی پناهی و محرومیت داریم اما تنها راهی که برای تسلط بر اوضاع می بینیم این است که ادای یک امپراطور آزرده یا ببری را در بیاوریم که پا روی دمش گذاشتهاند. حملهها و تلخی ما اعتراف رمز آلود به وحشت و بی پناهی هستند. درد ما عمیقا رقت انگیز است و روش ما برای کنار آمدن با آن از آن هم غم انگیز تر است.
سوم ؛ شاید سرد بشویم؛
خیلی دل و جرات میخواهد که به کسی اعتراف کنیم که آن کس برایمان مهم است. اعتراف کنیم که به ما تسلط دارد و شیشه عمرمان دستش است. خیلی راحت تر است که دیوار لجاجت وبی تفاوتی را بالا ببریم. درست زمانی که ما از نظر عاطفی نسبت به رفتار یکی از عزیزان آسیب پذیر میشویم، اصرار می کنیم که متوجه تحقیر نشدیم و اصلا برایمان مهم نیست. شاید واقعا تظاهر هم نمی کنیم. شاید حس کردن زخمهایمان جدا برایمان غیرقابل تحمل شده. شاید حس نکردن جایگزین تهدید زنده بودن و حس کردن شده باشد. این سه پاسخ، سه علامت بلوغ عاطفی و هیجانی را نشان ما میدهند.
اول: ظرفیت و توان توضیح دادن
یعنی برای کسی که ناراحتمان کرده شرح بدهیم که چرا ناراحتیم. گفتنش راحت است و لی انجامش واقعا هنر میخواهد. اینکه ایمان داشته باشیم که کلمه پیدا می کنیم برای اینکه بگوییم ما رقت انگیز نیستیم که داریم رنج می بریم و اینکه با کمی خوش اقبالی بالاخره یک راهی پیدا می کنیم که حرفمان را بفهمند چون حتی الان و در این عصبانیت هنوز یادمان است که این آدم دشمن ما نیست.
دوم:این توانایی که آرام بمانیم.
آدم بالغ می داند ابراز وجود از موضع قدرت همیشه انتخابی است که بعدا هم برایش محفوظ است. این دانش به او اعتماد بنفس میدهد که فوری داد و بیداد نکند. به آدمها فرصت میدهد و بدترین حالت را در نظر نمیگیرد و با شدتی غیر منطقی تلافی نمیکند. آدم بالغ آنقدر خودش را دوست دارد که مرتب حس نمی کند همه میخواهند تحقیرش کنند و حالش رابگیرند.
سوم: توانایی آسیب پذیر بودن
آدمهای بالغ می دانند و با این دانش راحتند که نزدیک شدن به هر کسی، آدم را در معرض خطر زخم خوردن قرار می دهد. آنقدر قدرت درونی حس می کنند که یک رابطه قابل قبول را با وجود ضعفهای خودشان جذب کنند و بوجود بیاورند. از برهنگی عاطفی خجالت زده نمیشوند تا جایی که می توانند حتی به کسی که ظاهرا تحقیرشان کرده بگویند، به کمک نیاز دارند. باور دارند که در بدترین حالت اشکالی نداره آدم اشکش در بیاید. و باور دارند که حق دارند کسی را پیدا کنند که بلد است ضعفهای های آنها را تحمل کند و از آن ضعفها منزجر نشود. این سه خصلت به نوبه خودشان به فضایل سه گانه بلوغ عاطفی منتهی میشوند:
ارتباط موثر
اعتماد
قبول آسیب پذیری
این سه فضیلت یا در طی یک کودکی گرم و صمیمی به ما هدیه شده یا خودمان باید با زحمت در بزرگسالی یادبگیریم. شبیه این است که یک نفر در بچگی یک زبان خارجی یاد گرفته باشد. یا با ماه ها تلاش در بزرگسالی مجبور شده که یاد بگیرد. این مقایسه عظمت چالش پیش رو ی ما را نشان میدهد. و اینکه احتمالا ندانستن فعلی ما حجالت ندارد. دست کم نیمی از ما در سرزمین سواد عاطفی پرورش پیدا نکردیم. شاید هرگز ندیدیم یک بزرگسال دور و برمان با لهجه سلیس به زبان بلوغ عاطفی تکلم کند. در نتیجه با وجود سن و قدمان باید برگردیم مدرسه و با صبر و اعتقاد زیاد، پنج تا ده هزار ساعت وقت بذاریم و دستور زبان زیبا و پیچیده بلوغ عاطفی را یاد بگیریم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
7 دیدگاه
عالی بود. خدا قوت
میشه لطفا یه منبع یا کتاب در جهت تقویت بلوغ عاطفی معرفی کنید؟
در پادکست جدید معرفی شده
سلام. میشه راهکار عملیش رو هم شرح بدید؟ واقعا دونستن تنها تو اینموارد چندان کمک نمیکنه. چطوری این زبان رو یاد بگیریم؟!
از کجا و چطور میشه شروع کرد؟ پنج تا ده هزار ساعت رو چطور باید وقت گذاشت که به هدف برسیم؟
ممنون
از طریق خواهرمحدود 2 سال پیش با آقای د
باستان و The school of Life آشنا شدم.
تا چند ماهه پیش همه را به زبان های انگلیسی و آلمانی می دیدم.
افتخار آشنایی همزمان و به طور اتفاقی با جناب دکتر ایمان فانی و جناب دکتر مجتبی شکوری باعث شد که آموخته ها در ذهنم بطور معجزه آسایی سامان دهی پیدا کنند.
ممنون بابت تمام زحماتتون.
من خودم در لابورنتی که از داده ها در مغزم ایجاد شده بود گم شده بودم.
شما راه خروج را به من نشان دادید.
البته که… هنوز در اول راهم…
صحبتاتون خیلی قبول معروف make sense میکنم و از اینکه این کتابهایم را معرفی میکنند خیلی ممنونم خودم اریک فروم را دوست دارم و صدای زیبایی هم دارید چون بسیار آرامش دهنده است