![هند هندوئیزم و آشوکا](https://imanfani.com/wp-content/uploads/2019/09/هند-و-آشوکا.jpg)
هند هندوئیزم آشوکا
سپتامبر 3, 2019![ذهنیت سیاسی انگلستان](https://imanfani.com/wp-content/uploads/2019/09/ذهنیت-سیاسی-انگلستان.jpg)
ذهنیت سیاسی انگلستان
سپتامبر 11, 2019نیچه و عشق به سرنوشت
![نیچه و عشق به سرنوشت](https://imanfani.com/wp-content/uploads/2019/09/عشق-سرنوشت-نیچه.jpg)
نیچه را از آری گویان و مصدقین زندگی و تاریخ میشمارند. این ویدیوی مدرسه زندگی آلن دوباتن، به نظر حماسی او درباره عشق به سرنوشت میپردازد.
درخواستهای بسیاری داشتیم تا در باب جبر و اختیار مطالبی را منتشر کنیم. بهترین رویکرد به این معمای ابدی شاید آن باشد که فضای ذهنی، عاطفی و تبعات فکری این دو اندیشه را وصف کنیم، نه آنکه به رد و اثبات کلامی یا علمی آنها بپردازیم زیرا که:
مردِ آخربین مبارک بندهایست
شاید بتوان مناظرهای برقرار کرد میان دو فیلسوف و به قول فردوسی:
در این رزمگهشان به جنگ آوریم
خود ایدر زمانی درنگ آوریم
نخستین فیلسوفی که به او میپردازیم فریدریش نیچه است و در روزهای آینده، آنتیتزِ ژان پل سارتر را طرح میکنیم. با توجه به اینکه هر دو اندیشه میتوانند در جعبهابزار فکری ما جایی و مکانی داشته باشند، لطفاً هر دو ویدیو را تماشا کنید (مجموعاً کمتر از ده دقیقه.)
نیچه و عشق به سرنوشت
یکی از غریبترین و مسحورکنندهترین جنبههای اندیشۀ نیچه شور و شوق دایمیاش بود برای مفهومی که به آن میگفت عشق به سرنوشت، چیزی که از عبارتی لاتین گرفته بود. پذیرش راسخانه و مشتاقانۀ هر آن چیزی که در زندگی بر کسی گذشته است. انسانِ عاشق بر سرنوشت دنبال این نیست که چیزی را از گذشتهاش پاک کند؛ او آنچه رخ داده است را میپذیرد، از بد و خوب. خبطها و خردورزیها را با قدرت و آغوش بازِ حقشناسی و نوعی شور مستی قبول میکند. این تمرد از دستکاری و رتوش کردن گذشته دربسیاری از آثار نیچه به منزلۀ یک فضیلت اعلام میشود.
در کتابِ دانش طربناک که در دورهای از سختروزی و عسرتِ شخصی این فیلسوف خلق شده است، نیچه مینویسد: «میخواهم بیشتر و بیشتر بیاموزم تا در ضرورت، جز زیبایی چیزی نبینم؛ آنگاه از مردمی خواهم شد که جمال میآفرینند. مهر به سرنوشت؛ بگذار تا زین پس این عشقِ من باشد. من بر زشتی لشکر نخواهم آراست. متهم نخواهم کرد، حتی اتهامزنان را نشان نمیکنم. تنها کار سلبی من، چشم برگرداندن است. و سرانجام آرزویم این است که روزی از آریگویان شوم.»
چند سال بعد در این است انسان (Ecce Homo)، نیچه نوشت: «دستور من برای نیل به عظمت، عشق به سرنوشت است؛ اینکه هیچچیز را طور دیگر نخواهی، نه در گذشته نه در آینده نه در ابدیت. نه تسلیم در پیشِ ضرورت، نه پنهان داشتن آن، بلکه عشق به آن!»
در بیشتر جنبههای زندگی، اغلب اوقات ما برعکس عمل میکنیم، وقت زیادی صرف میکنیم تا خطاهایمان را بشمریم. افسوس میخوریم و زار میزنیم از برگشتنِ بخت و پیچش سرنوشت. میگوییم ای کاش اوضاع جورِ دیگری میشد. بهطور معمول دربرابر هر چیز که بوی تسلیم و رضا بدهد جبهه میگیریم. میخواهیم تغییر بدهیم و بهتر کنیم، خودمان را، سیاست را، اقتصاد را، مسیر تاریخ را. لازمهاش این است که در برابر خطا، بیعدالتی و زشتی خودمان و گذشتۀ جمعی بیعمل نباشیم.
نیچه خود نیز در بعضی حال و احوالش این سرکشی را میشناخت. در آثارش تأکید بر اثبات خود و ابتکارعمل کم نیست. عبارت ویله سور ماخت (Der Wille zur Macht)، ارادۀ معطوف به قدرت، تجلی همین سرزندگی و چیرگی بر موانع است. با این همه برای به سر آوردن یک زندگی خوب ما ناچاریم تعداد زیادی عقاید متضاد را کنار هم بنشانیم و مدیریت کنیم؛ هر وقت که موقعیت ایجاب کرد.
به نظر نیچه لازم نیست همیشه به یک شکل عمل کنیم. ما به اندیشهای نیاز داریم که زخمها را التیام بخشد. نیچه از ما نمیخواهد که بین تسلیم و رضای شکوهمند و اراده به خرج دادن و تلاش، یکی را انتخاب کنیم. اجازه میدهد برحسب موقعیت، حرکت فکری و فرهنگی بعدیمان را انتخاب کنیم. میخواهد جعبهابزار ذهن ما بیشتر از یک دستافزار داشته باشد؛ اگر چکش هست، اره هم باشد.
در بعضی موقعیتها بهطور خاص کار با فلسفۀ مبتنی بر اراده پیش میرود. بعضی جاها لازم است که بپذیریم، قبول کنیم، نجنگیم با امر گریزناپذیر. در زندگی نیچه چیزهایی بود که تلاش کرد تغییرشان بدهد و بر آنها چیره شود. از محدودیت خانواده در آلمان به کوههای آلپ سوییس فرار کرد، تلاش کرد با نویسندۀ مستقل شدن از تنگنظری هیئت علمی فرار کند. دنبال همسری بود که هم معشوق باشد هم همسفرِ روح. ولی در خیلی از پروژههای خودسازی و چیرگی بر خویشتن بهشدت شکست خورد. فکر والدینش خصوصاً مادر و خواهرش او را آزار میداد. فروش کتابهایش خیلی بد پیش میرفت. کمابیش مجبور شد از دوستان و خانواده گدایی کند تا خودش را سر پا نگه دارد. در این بین تلاشهای ناشیانه و تردیدآمیزش برای به دست آوردن دل زنها با تمسخر و پس زدن همراه میشد. باید گرفتار حسرت بوده باشد آن روزها که در کوهستان آلپ قدم میزد یا آن شبها که در کلبۀ محقر چوپانی در سیلزماریا میخوابید: اگر فقط کار دانشگاه را رها نکرده بودم. اگر جلوی زنها کمی بیشتر اعتمادبهنفس داشتم، اگر قلمم کمی مردمپسندتر بود، اگر در فرانسه دنیا آمده بودم.
فرسایش روحی در اثر چنین افکاری بود – هر کدام از ما هم افکاری مشابه و البته مختص خودمان داریم – که نهایتاً اندیشۀ مهر به سرنوشت را برای نیچه قابل قبول کرد و او را آرامآرام متقاعد ساخت. تسلیم و رضا چیزی بود که به آن نیاز داشت تا بعد از ساعتها خویشتن کشتن و خودخوری عقل از سرش نپرد. این همان اندیشهای است که ما ساعت چهار صبح لازم داریم تا ذهنی را آرام کنیم که از نیمهشب به بعد دارد از درد به خودش میپیچد. این همان اندیشهای است که یک روح آزرده میتواند به کمک آن با اولین پرتو خورشید روبرو شود.
در اوج حال تسلیم و رضا متوجه میشویم که اوضاع نمیتوانست جور دیگری باشد، زیرا هر چه هستیم و هر چه کردهایم در شبکۀ درهمتنیدهای از وقایع و شرایط نوشته شده است؛ با زادن ما شروع شده و ما از تغییرش ناتوانیم. آن وقت میبینیم که هر آنچه خوب پیش رفته است یا بد، جنبۀ واحد یک چیز بوده و ما باید به پذیرش تلخ و شیرینش متعهد شویم و نخواهیم با ویرانگری، اوضاع طور دیگری پیش برود. اگر فاجعه بوده است، ما از مبدأ به سوی این مقصد پیش رفتهایم. تنها در این صورت است که با خلسهای اندوهناک و اشکبار، یک آری جانانه به تمام زندگی خواهیم گفت. به جنبههای وحشتناکش و لحظههای ناب نادرش.
در نامهای که نیچه در تابستان 1882 به دوستش نوشت، سعی کرد این حال رضا را که یاد گرفته بود به کمک آن ازعذابها درامان بماند توصیف کند: «من در حال تسلیم در برابر قضا و قدر هستم. نامش را مهر سرنوشت گذاشتهام، آنگونه که راضیام به میان آروارههای شیری بجهم.» و این همان جایی است که با انبوهی از حسرتها ما هم باید یاد بگیریم، گاهی به نیچه ملحق شویم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
ویراستار: الهام نوبخت
دیدگاه مقابل این اندیشه را در ویدیویی درباره ژان پل سارتر ببینید
نگاهی به زندگی و آثار نیچه
2 دیدگاه
به قول مولانای جان:هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر /آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر /هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر /رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
درود عزیز…شاد و سلامت باشی…استفاده کردم متشکرم