فیلم کوتاه بزرگ شدن
مارس 9, 2020خلاصه روانشناسی توده ها بخش اول
مارس 11, 2020مقابله با حمله حاد اضطراب
مقابله با حمله حاد اضطراب
حمله حاد پانیک و اضطراب در چه شرایطی رخ میدهد و چه حسی دارد؟ چه کسانی را گرفتار می کند؟ این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به این موضوع می پردازد.
لینک مطلب در موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
در طول حمله پانیک یا اضطراب، ترس و نگرانی ای که همه ما، هر روز در ذهنمان داریم، و به همین راضی است که خیلی ملایم زندگی ما را بجود و بخورد، تاکتیکش را عوض می کند و تصمیم می گیرد که واقعا میخواهد ما را بکشد، ترجیحا در اسرع وقت!
کلید قضیه این است که یادمان باشد نمی تواند و موفق نخواهد شد ولی همزمان ما کاملا متقاعد شدهایم که ما رامی کشد. این، دو گانهای است که طی حملات موسوم به وحشت و اضراب باید با آن کنار بیاییم.
اما احساس حمله اضطراب چه حسی دارد؟
تصور کنید در هواپیما دارد بسته میشود…ناگهان می فهمیم که تا شش ساعت دیگر، نمیشود پیاده شد. اگر پایمان را تکان بدهیم میخورد به مسافران بغل دستی. هوایی که تنفس می کنیم از ریه ۲۰۰ نفر دیگر و موتور هواپیما گذشته است. چندین کیلومتر با زمین سفت فاصله داریم. کل شرایط خارق العاده است، ظالمانه است، جوری که اشک آدم در میآید و جان بدر بردن، ناممکن است.
یا تصور کنید در یک میتینگ کاری هستیم…دورمان را همکاران و مشتری ها ی بالقوه گرفته اند و ناگهان می فهمیم که الان است شکممان به کار بیافتد، یا روی میز بالا بیاوریم، و ما در منظر عموم تبدیل میشویم به یک سطل لجن خالص تهوع آور و بعدش دیگر بهتر است زندگی ادامه پیدا نکند، آدم را ببرند دفن کنند و دیگر اسممان را نیاورند.
در چنین لحظهای باید چکار کنیم؟ فلسفههای وزین و عمیق برایمان چکار می توانند بکنند وقتی داریم شلوارمان را خراب می کنیم، یا ته یک هواپیمای لبالب از مسافر نزدیک است به زار زدن بیافتیم علیرغم همه احساس آشوب و سرگشتگی، دو سه تا نصیحت سفت و محکم هست که میشود به آن تکیه کرد؛
اول – هر چند شرایط ما عجیب ترین و خجالت آورترین وضع بنظر بیاید، مرتب برای همه اتفاق میافتد حتی برای آدمهای خوب و شریف که شایسته احتراماند و عمر طولانی می کنند و به پیری با عزت می رسند. آدمها درباره حمله های اضطرابشان حرف نمی زنند دلیلش هم معلوم است؛ تهدید و تحقیری در این مساله وجود دارد و طرد از طرف جامعه مودبها. ولی اینجوری برای همه بدتر میشود. بخشی از عبور از حمله، بازتعریف مفهومِ از دست دادن کنترل، در برابر ترس است. شرم و خجالت را دیگر لطفا به نگرانیهایتان اضافه نکنید. این حملهها نه تنبیهاند و نه عجیباند. اینها بخشی از عوارض حساس و فکور بودن در یک دنیای آشفته و پر آشوباند.
اگر مستعد این حمله ها هستید دقیقا معکوس تمایلتان عمل کنید؛ به دنیا بگویید و بگذارید نور اعترافات بازیگوشانه سایه شرم را دور کند.
دوم – حمله را بپذیرید، با آن نجنگید. خیلی جدی تهدید می کند که شما را می کشد ولی نمی کشد. هیچ کس از ترس تنها نمرده است. اگر در دریا بیافتید و با موجها بجنگید، غرق میشوید. بجای هول کردن با موج همراه شوید، با آن بروید. بدانید که شما را تکه تکه نمی کند. آخرش خسته میشود و شما را میگذارد توی ساحل. هرگز با ستیغ موج ستیزه نکنید. بدترین کاری که ترس با شما ممکن است بکند را بپذیرید: شاید سخنرانیتان بهم بخورد؛ شاید در هواپیما غش کنید و از اداره بیرون انداخته شوید. خب که چی؟ اجازه ندهید ترس تحقیرتان کند. قرار نیست همیشه قابل و ماهر باشید. همه اجازه دارند زیاد شکست بخورند. این مورد امروز هم یک افتضاحی بوده که شما اجازهاش را داشتید که تجربه کنید. به شرایط انسانی خوش آمدید!
سوم – وقتی آرامش برگشت، سعی کنید به کل این قضیه فکر کنید. ترجیحا با یک دوست خوب یا درمانگر. احتمالا این ترس با احساس بی ارزش بودن یک ارتباطاتی دارد. آنهایی که فکر می کنند ارزشی ندارند بیشترین ترس را تجربه می کنند. شاید فکر می کنید اجازه ندارید سخنرانی کنید و صد نفر را تحت تاثیر قرار دهید. یا در کارتان موفق شوید یا یک تعطیلات خوب بروید. شاید در ناخودآگاهتان این باعث شود پدر یا مادر حسودی کنند یا کم بیاورند. و شما تصمیم گرفتهاید که کوچک و غیر تهدید آمیز و ترسو بمانید. درمانش این است که در کمال آگاهی این را جا بیندازید که شمای انسان زیبای دیوانۀ همیشه نگران، همه جوره حق دارید وجود داشته باشید و از زندگی لذت ببرید. اینکه زنده بودن و روی دیگران اثر مثبت داشتن هیچ ایرادی ندارد و اینکه هر چه در گذشته به شما گفتهاند، شما حق حیات دارید. این را هم در نظر بگیرید علت حمله می تواند خاطره سلطه، آزار و اسارت باشد؛ الان فقط در هواپیما بسته شده ولی در ذهن شما بازگشتی است به شرایط بی پناهی که کاری اش نمیشده کرد و این هنوز شما رو تسخیر کرده است.
درمانش بازگشت به گذشته، درک آن شرایط و تخلیه قدرتش برای خراب کردن زمان حال است. باید خاطرات را شنید و آسیب را هضم کرد. در این فاصله هواپیما مینشیند و درها نهایتا باز میشود، شما می توانید هر جا دوست دارید بروید و دیگر محدود نیستید. چون شما الان یک بزرگسال هستید و همه قابلیت و آزادی و سبکبالی کلمه بزرگسالی در مورد شماصادق است. یا شاید ترس شما ازین میآید که فکر کردهاید باید مردم را تحت تاثیر قرار بدهید و اگر ندهید بخشیده نمیشوید. پاسخش این است که هر چند دستاورد چیز خوبی است ولی همین هم که هستید خوب است. روزهای تحت تاثیر قرار دادن دیگران گذشته است لازم نیست چیزی را ثابت کنید. نیازی نیست تعهد شما به غر زدن به خودتان، از درون شما را بجود.
چهارم – در اوج ترس این کمک می کند که عمیقا و به طرز رهایی بخشی درباره همه چیز بدبین باشید؛ هر چند بنظر میآید همه چیز مهم است…در واقع هیچ چیز مهم نیست. عظمت قضیه همین است؛ تقریبا همه آدمهای این سیاره نسبت بشما بی تفاوتاند. الان در بیابانها عقربها رو صخره ها می خزند، یک عقاب بالای گذرگاههای صحرا در اوج است، دو قمر مریخ، فوبوس و دیموس در مدارشان می چرخند. شما بزودی می میرید انگار که هرگز نبودهاید. در پیشِ زمان کیهانی شما یک عطسه هم نیستید.
اینکه سخنرانی تان چطور از آب در بیاید یا شلوارتان را خراب کنید یا نکنید به طرز زیبا و با شکوهی برای سیاره کپلر ۲۲ بی در فاصله ۶۳۸ سال نوری در صورت فلکی سیگنوس بی اهمیت است. خرَد این مَثل قرون وسطایی یادتان نرود که از ظهور و نابودی اشیا حرف میزند:
«گفت: بنویس بگذرد این هم»
در نهایت از چیزهایی که می ترسید اجتناب نکنید. نگذارین وحشت از وجود شما چیزی کم کند. سراغ ترستان بروید. زیاد به ترس احترام نگذارید و به امر و نهی مستبدانه اش گوش نکنید. هر حمله اضطراب را با ضدش جواب بدهید با عشق بی قید و شرط به خودتان. شما که قربانی بد اقبال و بی گناه ولی شایسته و دوست داشتنیِ ترس هستید.
«گفت بنویس بگذرد این هم»
مدرسه زندگی فارسی
1 دیدگاه
سلام آقای دکتر فوق العاده بود ولی ای کاش پنیک درمان کامل و قطعی داشت گاهی آدم با این شرایط از زندگی مایوس میشده و نتیجه اینکه همش باید با این حملات بجنگیم ..