مسابقه زندگی و برنده و بازنده
اکتبر 10, 2021کارن هورنای عصبیت و رشد آدمی
اکتبر 22, 2021
درباره بیقراری و غم دوره نوجوانی
دلیل بیقراری، تلاطم و غم دوره نوجوانی چیست و رویکرد صحیح به این مساله چگونه است؟ این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن توضیح میدهد.
ناشاد بودن چیزی نیست که در کل آدم بخواهد توصیه کند، ولی اگر یک دوره زندگی باشد که در آن غم قابل توجیه و از جهاتی حتی مهم باشد، آن دوره بین ۱۳ تا بیست سالگی است. سخت است تصور موفقیت و رضایت در شش دهه بعدی بدون داشتن یک دوره درون نگری عذاب آور و احساس جداافتادگی شدید.
در مرکز حسرتها و خشم دوره نوجوانی رسیدن به این دریافت است که زندگی خیلی سخت تر، عجیب تر و ناخوشایندتر از آن چیزی است که فکرش را می کردیم یا نماینده های مهربان دنیای بزرگسالی به ما گفته بودند.
مراقبت و نازکشی دوره بچگی تمام میشود و داغ چند تا دریافت تلخ و تاریک اما عمیقا مهم میخورد به پیشانی آدم . مثلا برای شروع آدم میفهمد که هیچ کس نمیفهمد!
البته کاملا اینجوری نیست ولی هر چه یک انسان پیچیده تر باشد شانس اینکه فوری و بسادگی درکش کنند کمتر است. بنابراین وقتی کودکی به بزرگسالی میرسد، شانس اینکه اطرافیان دقیقا با او همدلی کنند و فوری شرایط درونی اش را درک کنند به ناچار شدیدا کم میشود. اولین واکنش نوجوان این است که فکر می کند فقط خودش نفرین شده است اما بینش بهتر که نهایتا ایجاد می شود این است که ارتباط واقعی با یک آدم دیگر ممکن است ولی بطرز حیرت آوری نادر است.
این دریافت به چند نتیجه مهم منجر میشود؛
اول- قدرشناسی بیشتر از هر کسی که ما را واقعا درک می کند.
دوم تلاش بیشتر برای اینکه دیگران درکمان کنند.
غرغرهای تلخ اوایل نوجوانی میتواند جایش را بدهد به فصاحت فوق العاده اشعار، روزنگاشتها و آهنگهای اواخر نوجوانی. زیباترین تلاشهای بشریت برای ارتباط عمدتا اثر کسانی بوده که نتوانستند در اطرافیانشان کسی را برای حرف زدن پیدا کنند. و نهایتا این حس که با دیگران فرق داریم ممکن است در نوجوانی مشکل ساز بنظر بیاید در واقع لحظه سرنوشت سازی است که نسل جدید شروع میکند به پرسش درباره نظم موجود و بهبود آن.
این که در شانزده سالگی حس کنی همه چیز همین جوری عالی است، موضعی است که به شکل ترسناکی عقیم و بی خاصیت است. عدم پذیرش حماقت، خطا و شرارت جهان پیش شرط دستاوردهای آینده است. اگر کسی بخواهد بخت و اقبالی در بقیه زندگی اش داشته باشد، واقعا بنظر میآید هیچ چارهای ندارد جز احساس فشار و تنگنا در نوجوانی. یک دریافت کلیدی دیگر در نوجوانی احساس نفرت از والدین است. ولی این یک حق شناسی بزرگ نسبت به عشق و مراقبت والدین است اگر یک نوجوان سر پدر مادرش داد بزند که از شما متنفرم. و نشانه این نیست که اشکالی بوجود آمده بلکه شاهدی است بر اینکه بچه دلش قرص است که دوستش دارند.
نوجوانی که باید نگرانش بود آنی نیست که در حضور والدینش خطا می کند و احساس فشار در جاهای دیگر زندگیاش را سر والدین خالی می کند. باید نگران نوجوانی بود که آنقدر میترسد دوستش نداشته باشند که جرات نمی کند پایش را کج بگذارد.
اگر بخواهیم اعتماد به انسانهای دیگر را یاد بگیریم، خیلی مهم است که چند بار این را امتحان کرده باشیم که بدترین چیزها را به یک نفر بگوییم و ببنیم ترکمان نمی کند و می بخشدمان. باید چند بار شکستن عشق را امتحان کرده باشید تا باورتان بشود که عشق می تواند نشکند. و البته که پدر و مادرها می توانند از جهاتی ناخوشایند باشند ولی این هم یک دریافت مهم است.
آدمها هیچ وقت از خانه نمیروند و خودشان پدر و مادر نمیشوند مگر به امید جبران اشتباه ها و مشکلاتی که اولین بار در ۱۴ سالگی در والدینشان شناسایی کردند. یک منبع دیگر غم نوجوانی سوالات بزرگی است که ناگهان ذهن آدم را پر می کند. یک پرسش مهم این که آخرش که چی؟
این پرسش ها بسیار مهم اند هر چند سوالات فلسفی نوجوانها شهرت خوبی ندارند. دلیل بدنامیاش هم روش پاسخ دادنش است نه خود سوال؛
معنای زندگی چیست؟ چرا این همه بدبختی هست؟چرا سرمایه داری عادلانه تر رفتار نمی کند؟
نوجوانها ذاتا فیلسوفاند. هدف واقعی گذار از نوجوانی آن طور که میگویند این نیست که دست از سوالات بزرگ برداری و بچسبی به روزمرگی. هدف این است که به منابع و هوش لازم برسی تا تمام زندگیات را حول محور سوالات بزرگی بسازی که اولین بار در هفده سالگی مشغولشان شدی.
آخرین و تلخ ترین علت غم نوجوانی، این است که نوجوان از خودشان متنفرند؛ از قیافه شان، از حرف زدن خودشان از برداشتی که ایجاد می کنند، متنفرند. حسی که بنظر نقطه مقابل عشق است ولی در واقع این لحظات تک گیر نفرت از خود شروع عشقاند. این احساسات یک روز تبدیل میشوند به سنگ بنای سرخوشی ای که در حضور آن آدم نایاب حس می کنیم. آدمی که می تواند ما را بپذیرد و بخواهد. مهربانی مفهومی نخواهد داشت مگر اینکه شبهای زیادی را در تنهایی گریه کنیم تا خوابمان ببرد.
گویا طبیعت برنامه ها را جوری ترتیب داده است که ما نمی تونیم بدون رنج کشیدن به بینش های خاصی برسیم. تمایز واقعی در رنج کشیدن با هدف و رنج کشیدن بیهوده است. با وجود همه وحشتهای نوجوانی جنبه باشکوهش این است که رنج این دوره عمیقا ریشه دارد در مهمترین جنبه های رشد و شناخت دوران بزرگسالی.
این سالهای حیرت انگیز فلاکت بار را باید بزرگ بداریم به خاطر با کیفیت ترین رنجی که نصیب ما می کنند.
مدرسه زندگی فارسی