Tipping Point لحظه واژگونی قایق
دسامبر 2, 2021مستند فکر بد نکن
دسامبر 6, 2021
اهمیت صندلی چیدن بر عرشه تایتانیک – تا لحظه آخر
این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن از صندلی چیدن بر عرشه تایتانیک به عنوان تمثیلی برای اهمیت جنبههای نادیده و انکار شده زندگی و برنامههای جایگزین استفاده میکند.
تمثیلهای کمی هستند که بتوانند بیهودگی کاری را بهتر از صندلی چیدن بر عرشۀ تایتانیک نشان بدهند؛ شکاف بدنه باز شده است و کشتی در حال پایین رفتن است. در چنین لحظهای دغدغۀ صندلیها را داشتن حد اعلای حماقت است. با شناخت حقیقتِ ناامیدکنندۀ شرایط وخیم، عمیقترین شکستِ ممکن است؛ اما نکتهاش به تلخی مناسب حال ماست. چون ما هم تقریباً شبیه کشتیشکستهها هستیم. امیدهای بلندپروازانهمان در زندگی بر باد رفته است. الان دیگر میدانیم که شغلمان چندان شکوفا نخواهد شد. روابطمان همواره با چالش روبرو خواهد بود. دورۀ زیباییمان دیگر گذشته است. جسممان از اینجا به بعد شکار امراض تحقیرآمیز است. جامعه خودش را درست نمیکند. پیشرفتهای سیاسی جدی خیلی نامحتمل است. این کشتی غرق خواهد شد.
شاید حس کنیم تلاش برای بهبود شرایط توهینی است به حقایق؛ تلاش برای خوشی و پرت کردن حواس که جای خود دارد. غریزه میگوید آنچنان که در خور پایان کارت است سوگواری کن و محزون باش. ولی یک عنصر حیاتی هست که مخمصۀ ما را از جانباختگان کشتی تایتانیک در ساعات آغازین ۱۵ آوریل ۱۹۱۲ تمایز میدهد؛ عنصر زمان. آنها کمتر از دو ساعت زمان داشتند از لحظهای که آن ضربۀ شوم به بدنۀ کشتی را حس کردند تا لحظهای که آن کشتی باشکوه از هم شکافت و به قعر اقیانوس اطلس شمالی رفت. ما هم داریم میرویم پایین ولی خیلیخیلی آهستهتر. انگار که ناخدا خبر داده باشد بدنه شکاف برداشته است، قایق نجات نداریم، امید رسیدن به ساحل صفر است، ولی احتمالاً چند دهه طول میکشد تا آب از سر بگذرد. پس هرچند نجات ممکن نیست هرچند پایان تلخی در انتظار ماست، هنوز انتخابهایی داریم که با زمان باقیمانده چهکار کنیم.
ما درگیر یک فاجعهایم ولی بعضی راههای سپری کردن زمان از بقیه بهترند. در این شرایط فکر کردن و تلاش کردن برای نظم و ترتیب دادن به صندلیها احمقانه نیست. قدم منطقی ارزشمندی است و شاید فراخوانی برتر از این وجود ندارد. وقتی امیدهای بزرگ ما ناممکن از آب درمیآیند باید دربارۀ انتخابها در زمان باقیمانده کمی خلاقیت به خرج دهیم. خوشخلق ماندن و اهمیت دادن تبدیل میشود به یک وظیفۀ بزرگ.
اگر در ابتدای قرن بیستم سوار یک کشتی لوکس در حال غرق شدن بودیم، شاید میخواستیم هر روز عصر تیپ بزنیم و با موسیقی ارکستر برقصیم و شادمانه آواز بخوانیم. یا میرفتیم کتابخانۀ قسمت درجهدو جا خوش میکردیم درحالیکه جلبک و خزه قوزک پایمان را نوازش میدادند. یا برای صندلی تاشویمان بهترین چشمانداز را پیدا میکردیم که بتوانیم پرندههای دریایی را در آسمان تماشا کنیم. یا گوشهای خلوت پیدا میکردیم برای یک گفتگو و خودکاوی طولانی با یک دوست جدید، درحالیکه کاسه بشقابها داشتند در آشپزخانۀ طبقۀ پایین خرد میشدند. یا شاید روی عرشهای که کج شده برای اولین بار میخ و حلقه بازی میکردیم. یا بر خلاف عادت و مزاج همیشگیمان میرفتیم به یک مهمانی شلوغ در قسمت درجهسه.
البته در چشمانداز کلان، زندگی همچنان یک فاجعه تمام و کمال باقی میماند ولی شاید کشف کنیم که داشت خوش میگذشت. چنین خلاقیتی دقیقاً چیزی است که باید برای سازگاری با شرایط کنونی یاد بگیریم. چطور در آیندۀ محتوم معنا تزریق کنیم وقتی بهطور کلی همهچیز تیره و تار است؟ این سؤالی است که فرهنگ مدرن ما را برایش آماده نکرده است. یادمان دادهاند روی امیدهای بزرگ تمرکز کنیم. اما چطور با این فرض جلو برویم که همهچیز خوب پیش میرود. دلمان ضعف میرود برای ازدواج عاشقانه، شغل عمیقاً اغناکننده و نانوآبدار، شهرت، اندام متناسب و تغییرات اجتماعی مثبت. آماده نیستیم از خودمان بپرسیم اگر اینها در دسترس نبودند چه میماند. اگر در عشق مشکل افتاد، سیاست به چالش خورد، یا جماعت به خشونت کشیده شد، نسخۀ عملی ما برای پیدا کردن خوشمنظرهترین جای صندلی در یک کشتی کج چیست.
اگر ازدواج کمتر از تصور آرامش آورد، شاید دوستان جبرانش کنند. اگر جامعه شأن شایستۀ ما را نشناخت، شاید گروهی از همقطاران مطرود پیدا کنیم. اگر شغلمان به طرز جبرانناپذیری خراب شده، شاید بتوانیم به علایق جدید رو بیاوریم. اگر مسیر پیشرفت سیاسی بهطور نامحدود مسدود و اخبار یکسره تلخ و ترش است، میتوانیم در طبیعت یا تاریخ غرق شویم.
ما داریم کاری میکنیم که جامعه به اسم برنامۀ جایگزین تحقیرش میکند. اگر نتوانی کاری که میخواهی را بکنی، چهکار میکنی. ولی یک نکتۀ انحرافی وجود دارد، یا در واقع نقطۀ مقابل انحراف. شاید دلایل درجهدو، کماهمیتتر و سبکتر برای ادامۀ زندگی، در واقع اساسیتر از آن هستند که خیال کرده بودیم. وقتی بشناسیمشان شاید به این نتیجه برسیم که تمام مسیر باید روی اینها تمرکز میکردیم. اما انگار یک فاجعه لازم بود تا بفهمیم باید اینها را میگذاشتیم در مرکز زندگی.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
ویراستار: الهام نوبخت