وبینار خودشیفتگی
ژانویه 26, 2021پایش بیوشیمی مغز
فوریه 3, 2021
سندرم فرزند نور چشمی (کودک طلایی)
سندرم فرزند نور چشمی یا سندرم کودک طلایی یکی از نقشهای والد فرزند در روابط آسیبرسان و معمولا توام با خودشیفتگی است. دو نقش دیگر، کودک قربانی و کودک نامرئی هستند. در این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن درباره نقش اول یعنی کودک طلایی یا نورچشمی صحبت میکنیم.
معمولا فکر می کنیم بسیاری از مشکلات روانشناختی بزرگسالی از فقدان عشق کافی در سالهای اول عمر ناشی میشود؛ اگر حال روحی خوبی نداریم، اگر مستعد کمبود اعتماد بنفس، اضطراب بدبینی و شرم هستیم، علتش این است که جایی در گذشته، صمیمیت، مراقبت و همدردی لازم را دریافت نکردهایم .
ولی یک مشکل عجیبتر و ظریفتر ممکن است در سالهای کودکی بوجود بیاید.چیزی که به آن میگویند: سندرم فرزند نورچشمی!
شاید ناراحتی روحی بخاطر بی اعتنایی و بدرفتاری نباشد بلکه علتش دریافت یک جور عشق شدید، خاص و دردسرساز باشد. چون بخاطر صفاتی از ما ستایش شده که نداشتیم و نمیتوانستیم با آنها همذات پنداری کنیم. ظاهرا با مهربانی ولی در واقع با نوعی انگولک روانی غیر عمدی،از ما خواسته شده بجای آرزوهای عمیق شخصیمان، برآوردن امیدها و آرزوهای والدین را بعهده بگیریم؛
بعضی بچه ها تا بدنیا میآیند توسط یکی یا هر دو والد عمیقا استثنایی توصیف میشوند. با خودنمایی اعلام میشود که فوقالعاده خوشگل هستند، باهوشاند، و بی برو برگرد سرنوشت خاصی دارند. اعلام میشود این بچه حرمانها و زمینخوردنهای زندگیهای متوسط را نخواهد داشت. موقعی که بچه هنوز قدش به صندلی نمیرسد ، محکم میگویند اسمش در قرون و اعصار طنین خواهد انداخت.
ظاهرا به نظر میرسد این رفتار ریشه اعتماد بنفس و حس امنیت عظیمی را در بچه شکل میدهد. ولی داشتن چنین انتظاراتی از بچه ای که هنوز دکمه لباسش را نمی تواند ببندد، باعث میشود بچه بطرز متناقضی از درون احساس خالی بودن و ناتوانی کند.
چون کودک در وجود خودش هیچ کدام آن خصیصهها را نمی بیند که امید دوستداران و مراقبینش را برآورده کند، با یک حس مخفی تقلبی بودن بزرگ میشود و همیشه این ترس را دارد که یک روزی نقابش را بردارند. این جوری میشود که همزمان متوجه است دیگران چه توقعات شورانگیزی از سرنوشتش دارند و از طرفی هم اصلا نمیداند چرا و چطور این سرنوشت کذایی را باید محقق کند. بچه نور چشمی نمی تواند این حس را کنار بگذارد که خیلی خاص است. ولی در خودش هم هیچ پایه و اساس واقعی نمی بیند که چرا باید خاص باشد. آرزوهای زمینه ای اش این نیست که یک مصلح ملی بشود و قرنها به یاد آورده شود. آرزویش این است که برای همان چیزی که هست با همه واقعیات معمولی و متزلزل وجودش، پذیرفته شود و دوستش داشته باشند.
میخواهد مثل همه ما آن طور که هست دیده و قبول بشود. اشتباهات و شکنندگی اش را ببخشند نه اینکه خطاهایش انکار یا برایش رفع و رجوع کنند. در نهایت این که تحسینت کنند برای کارهای بزرگی که نکردی، همانقدر از نظر روانشناختی دردناک و توهین آمیز است که بخاطر گناهی که مرتکب نشدی مورد حمله باشی و سرزنش بشوی. پدیده فرزند نور چشمی پیشنهاد می کند که عشق واقعی یعنی اتخاذ یک جور موضع لاادری و عدم قضاوت در مورد موفقیت دنیوی کودک؛
در حالت ایدئال نباید برای والدین مهم باشد که بچه شان به کجا میرسد. یا در واقع باید موفقیت همانقدر برای والدین مهم باشد که برای خود بچه مهم است. والدینی که بچههایشان را طلایی و نور چشمی می بینند البته آگاهانه قصد خباثت ندارند. صرفا دارند با یک شور و شوق دردناک انرژیشان را به سمت هدف نادرستی هدایت می کنند. بطور پنهانی دارند از بچه میخواهند شکست شغلی شان را جبران کند یا خلق افسرده مزمن شان را خوب کند، یا ازدواج غیر قابل تحملشان را نجات بدهد. فرزند نور چشمی در طول زمان ناگزیر به لحظه فروپاشی خواهد رسید.
و آن وقتی است که امیدهایی که بر رویش سرمایه گذاری کردهاند را محقق نمیکند. آرام آرام مشخص میشود که آن آینده طلایی صورت واقع به خود نخواهد گرفت. ولی پاداش بزرگتری در انتظار است؛ حس آزادی از انتظاراتی که همیشه با واقعیت بی تناسب بودهاند. فرزند زرین به آزادی میرسد تا از حقیقتی مهم لذت ببرد؛
اینکه لازم نیست زندگی زراندود باشد تا ارزشمند بشود. اینکه با فلزات معمولی هم میشود گذران کرد مثلا مسوار، یا آهن و میشود همچنان شایسته عشق و عزت نفس کافی بود. و هر چند این ربطی به انتظارات اولیه که والدین از بچه خواسته بودهاند ندارد، دستاورد استثنایی واقعی، رسیدن به این شناخت است.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
مدرسه زندگی فارسی
2 دیدگاه
خیلی آموزنده وقابل تامل ممنون
بسیار اموزنده بود
ممنون