مرور و بحث کتاب رسیدن به جذبه اوج جریان
میهای چیکسنتمیهای رسیدن به فلو
مارس 28, 2021
داستان راه آهن سراسری سیبری روسیه
راه آهن سراسری سیبری روسیه – بخش اول
آوریل 3, 2021
مرور و بحث کتاب رسیدن به جذبه اوج جریان
میهای چیکسنتمیهای رسیدن به فلو
مارس 28, 2021
داستان راه آهن سراسری سیبری روسیه
راه آهن سراسری سیبری روسیه – بخش اول
آوریل 3, 2021

ریشه های خشم و راه های آرامش

این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به بررسی علل ناخودآگاه خشم و راه های رسیدن به آرامش در برخورد روزانه با دیگران می‌پردازد.
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE

یکی از مهمترین روشهای حفظ خونسردی، این قدرت است که حتی در موقعیتهای چالش برانگیز بتوانیم تمایز قائل بشویم‌ بین کاری که یک نفر انجام داده و کاری که می‌خواسته بکند. در حقوق جزا، تفاوت قضیه  می شود بین قتل عمد و غیر عمد.
شاید نتیجه یکی باشد؛
الان جسد بی جان در دریای خون افتاده ولی ما انسانها جمیعا قبول داریم که قصد و نیت عامل خیلی در این موضوع مهم است. اما متاسفانه چندان موفق نیستیم در درک انگیزه های احتمالی در وقایعی که ما را مستاصل می کنند. به راحتی و به شدت به اشتباه می افتیم. جایی که نیت بدی نبوده، تشخیص نیت بد می‌دهیم. درگیر می‌شویم و اوضاع را بدتر می کنیم، وقتی که هیچ جواب خشن و هیجانی  لازم نبوده.
بخشی از دلیل اینکه اینقدر راحت، نتایج تلخ و تاریک می گیریم، و حس می کنیم نقشه کشیده‌اند که به ما توهین کنند و آزارمان  بدهند، یک پدیده دردناک روانشناختی است؛ نفرت از خود!
هر چه خود را  کمتر دوست داشته باشیم به نظرمان بیشتر ممکن است هدف احتمالی تمسخر و توهین قرار بگیریم؛
چرا تا ما نشستیم که کار کنیم، یک مته برقی تو کوچه شروع کرده به سر و صدا؟
چرا ایمیل نیامد وقتی من الان دیگر باید در جلسه باشم؟
چرا اپراتور تلفن برای گرفتن اطلاعاتم انقدر طول داد؟
طبیعتا و منطقا علتش این است که توطئه ای علیه من در جریان است!‌ چون من برای این جور چیزها خوب هدفی هستم! چون من از آن آدمها هستم که هدف مشروع مته برقی های اعصاب خرد کن حساب می‌شوم. چون حقم است.
وقتی نا خودآگاه زمینه های بیزاری از خود را روی دوشمان حمل می کنیم که زیر سطح رادار خودآگاهی عمل می‌کنند، مرتب از دنیای بیرون دنبال تایید می گردیم در این باره که ما واقعا همان آدم بی ارزشی هستیم که خودمان خیال می کنیم. این انتظارات تقریبا همیشه در کودکی شروع شده؛  یکی از نزدیکان باعث شده حس کنیم کثیف یا مستحق ملامتیم. در نتیجه ما در جامعه همه جا بدترین حالت را برای خودمان متصور می‌شویم. نه چون حقیقت دارد یا خوشایند است، چون اینجوری فکر کردن آشناست. در واقع زندانی الگوهایی از گذشته ایم که هنوز نشناخته‌ایم. کاش می توانستیم در رفتار با بزرگسالان هم آن خونسردی و آرامشی را داشته باشیم که بطور طبیعی با  بچه ها داریم.
بچه های کوچک گاهی بدجوری کفر آدم را در می ‌آورند؛ با کسی که مراقبشان است  جیغ و داد می کنند، ظرف غذا را با کج خلقی می‌اندازند، چیزهایی  را که برایشان آوردیم پرت می کنند. ولی ما بندرت ممکن است حس کنیم از رفتارشان زخم شخصی برداشتیم، به هم نمی ریزیم.  دلیلش این است که انگیزه منفی یا قصد توهین، به آدم کوچولوها نسبت نمی‌دهیم. برای کارهایشان می‌رویم سراغ بزرگوارانه ترین تفاسیر؛
شاید فکر کنیم یکم خسته و کلافه اند یا دندان در آورده‌اند و خارش لثه  دارند، یا از آمدن خواهر و برادر کوچکتر دلخور هستند. یک بایگانی بزرگ  از تفاسیر جایگزین در مغزمان آماده داریم، و هیچکدام  این تفاسیر جوری نیست که دلخور یا وحشتزده بشویم.
ولی در مورد بزرگسالان دقیقا برعکس عمل می کنیم. تصورمان این است که ما را عمدا گذاشته‌اند نوک مگسک. اگر در صف پرواز یکی از ما جلو بزند ، قطعا اینجوری است که مارا سبک سنگین کرده و به این نتیجه رسیده‌اند که خوردن حق ما خطری برایشان ندارد. احتمالا از فکر اینکه یکم حال مارا بگیرند حتی  لذت می‌برند. ولی اگر همان الگوی بچه کوچولوها را بکار ببریم، فرض اولیه ما ممکن است خیلی متفاوت باشد؛ فکر می کنیم شاید شب قبل نخوابیده‌اند، زانو درد دارند، یا از رابطه شان دلخور هستند.
فیلسوف فرانسوی، امیل اگوست شارتیه معروف به آلن، بهترین معلم در فرانسه نیمه اول قرن بیستم بود و یک فرمول داشت برای آرام کردن خودش و شاگردانش در برابر آدمای لج در آر؛ هرگز نگو آدمها خبیث اند. فقط بگرد و پونز را پیدا کن. یعنی دنبال منشا رنج و غذابشان باش که باعث می‌شود نفرت انگیز رفتار کنند. تصور اینکه در پشت صحنه و در زمینه ای که ما ندیدیم، دارند رنج می‌برند آرامش بخش است.
بلوغ عاطفی و هیجانی یعنی این نقطه دردناک را بتوانیم در نبود شواهد، تصور کنیم. ممکن است بنظر نرسد که آن آدم گرفتار مشکلات درونی روانی باشد. ممکن است خیلی هم شنگول و از خود راضی بنظر بیاید. ولی یک جایی یک پونزی هست، و گرنه این آدم ما را آزار  نمی‌داد. وقتی دیگران ما را به جنون می رسانند باید تلاطم، ناامیدی، نگرانی و غصه های زیر این ظاهر تهاجمی را تصور کنیم. باید شفقت را بسمت یک هدف غیر منتظره جاری کنیم، بسمت آنهایی که بیش از همه اعصابمان را بهم می ریزند. باید کار خیلی عجیبی بکنیم: یعنی از خشم عبور کنیم و به ترحم برسیم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی

1 دیدگاه

  1. محسن گفت:

    با ترحم در مورد همه آدمها موافق نیستم. مدیر عاملی داریم که مالک ِشرکت (خصوصی ) نیست اما وقتی در ابتدای سال 1400 تامین اجتماعی افزایش حقوق 26 درصدی را تصویب کرد فقط بین 5 تا 10 درصد حقوق ها را اضافه کرد . در صحبتهای خصوصیش هم گفته بود آخه اینا حقوقشون خیلی زیاد میشه ! با لفت و لیسی که کرده و هنوز می کنه حدود 3 میلیارد تومن تا حالا و ظرف 3 سال سوء استفاده کرده در خرید ارز و سکه و … مورد نیاز شرکت چون از برادرش در پاساژ قائم می خره. وقتی آبدارچی یک بسته پنیر می خره و فاکتور میاره ( مثلا 5000 تومن و به قیمت روی بسته پنیر ) به سوپر زنگ می زنه و گاهی حتی حضوری مراجعه می کنه که ببینه آبدارچی پورسانت گرفته یا نه ! به اسم تعدیل تقریبا همه کارمندها به جز یک نفر را اخراج کرده و میگه خودم از پس همه کارها برمیام.مالک شرکت با بستن چشمهاش به روی دزدی های این و خوش خدمتی ها و نمایش هائی که میده ( تسلط به کار هم در حد متوسط داره ) دستش را باز گذاشته. یکسره به کارمندها توهین می کنه ( وقتی تعداد بیشتر بود الان که فقط خودش هست و یک نفر که بهش گفته برای سال جدید دنبال کار باش ). نامه های مهم را گم می کنه و بابتش همه رو با چاله میدانی ترین ادبیات مواخذه می کنه و بعد وقتی در لابه لای کارهاش پیدا میشه میگه کی اینو وقتی من نبودم گذاشته توی کارهای من ؟با دیدگاه مطرح شده در مطلب شما باید با هر آدم خبیث ، بد طینت و زشتکار حتی دیکتاتورها وشکنجه گران و قاضی های بیدادگاهها و آدمکشهای مزدور دیکتاتورها ( که البته الحمدلله این 4 مورد را در جمهوری اسلامی نداریم ولی در بلاد کفر نمونه هایشان الی ماشاءالله هست ) با ترحم برخورد کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!