تنوع یا تخصص
دسامبر 4, 2019درباره جان سختی انسان
دسامبر 4, 2019درباره اضطراب
درباره اضطراب
این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن میگوید در روانکاوی، اضطراب می تواند علامتی باشد از احساسات سرکوب شدهای که تغییر جهت یافتهاند تا دردی مزمن را پنهان کنند.
یکی از بدترین خصلتهای اضطراب این است که همهجانبه حمله میکند. تمام فضای ذهن را پر میکند و نمیگذارد چیز دیگری وارد شود. هر چند اضطراب درد زیادی دارد ولی اصلاً به پرسش و تحلیل و بازجویی جواب نمیدهد. هم میترسیم و هم نمیتوانیم جز به ترسمان به چیزی فکر کنیم. افکارمان توسریخورده، بیقرار، تکراری و درمانده میشوند. مدام بر میگردند به چیزهایی مثل این که در را قفل کردهایم؟ حسابها را بستهایم؟ یا در شبکههای اجتماعی درگیر جر و بحث شدهایم یا نه.
اضطراب به فعالیتهای مغز حاکم میشود و هر فعالیت ذهنی دیگری را حذف میکند. جز وحشت چیزی در ذهن نمیماند. اضطراب با قلدری و سرسختی همۀ کارکردهای ذهن را تعطیل میکند. ولی یک راه هست که به نگرانی رودست بزنیم و آن سؤالی است که یک خصلت بنیادی اضطراب را به رسمیت میشناسد. اینکه اضطراب اغلب راه رد گم کردن برای یک چیز دیگر است. ما از چیزی ورای موضوع فعلی غمگین و نگرانیم.
یکی از جنبههای عجیب ذهن این است که شاید تصمیم بگیریم مضطرب باشیم به جای اینکه با مسائل عاطفی دردناک و شرمآور روبرو شویم. دلواپسی ممکن است از خودآگاهی آسانتر باشد. شاید نگرانی از دیر رسیدن به پرواز، راه فراری باشد از چالش بزرگتر. مثلاً این سؤال که اصلاً رفتن به تعطیلات ارزشش را دارد و یا اینکه آیا همسرمان هنوز ما را دوست دارد یا نه. ممکن است به شدت از یک مسئلۀ مالی مضطرب بشویم تا به این ترتیب از قبول این مشکل اجتناب کنیم که زندگی عاطفیمان در مسیر درستی نیست. یا ممکن است دچار اضطراب جنسی شویم به عنوان جایگزینی برای حس بیارزش بودن که برمیگردد به مشکلات دوران کودکی.
ممکن است وحشت را به ضیافت دعوت کنیم تا با عذاب خودآگاهی چشم توی چشم نشویم. با اینهمه بهتر است به دنبال ریشۀ مشکلاتمان باشیم به جای اینکه ذهنمان را از حواس پرتکنها پر کنیم. برای این کار عاقلانه است که گاهی از خودمان یک سؤال ساده ولی روشنگر بپرسیم: اگر ذهنم همین الان درگیر این اضطراب خاص نبود چه موضوع دیگری وجود داشت که ممکن بود لازم باشد به آن فکر کنم؟ یک سؤال ساده ولی هوشمندانه که میتواند لحظهای از درک و اشراق اصیل را رقم بزند. پاسخ میتواند این باشد: اگر اضطراب نداشتم میفهمیدم چقدر غمگین و تنهایم. یا میدیدم چقدر از همسرم عصبانیام. ممکن بود به عمق تنهاییام پی ببرم.
این دقیقاً همان کاری است که ما الان باید بکنیم. فکر کردن به همۀ آن چیزهایی که به بهانۀ اضطراب تلاش میکنیم سانسور کنیم. اضطرابهای خاصی هست که باید بهشان بها داد چون به مسائل نگرانکننده زندگی مربوط میشوند. اما یک دسته اضطراب دیگر هست. یک دستۀ بزرگ که فلسفۀ وجودیاش چیزی نیست جز منحرف کردن ذهن از درک بخشهای مهم خودمان. اگر قرار است رنج بکشیم که اغلب باید هم بکشیم، حداقل میتوانیم مطمئن شویم که این رنج دلیل ارزشمندی دارد.
گاهی باید در معاملۀ پایاپای، اضطراب را با چیزی مهمتر عوض کنیم؛ روبرو شدن با احساسات دوگانه و پیچیدگی زندگیهایمان. باید این کار را به کمک یک سؤال ساده انجام بدهیم: اگر الان ذهنت درگیر این اضطراب خاص نبود، چه مسئلۀ مهمی وجود داشت که شاید لازم بود به آن فکر کنی؟
ترجمه: دکتر ایمان فانی
ویراستار: الهام نوبخت
2 دیدگاه
عالی است من راضی ام
ممنون از آگاهی رسانی همیشگی شمابزرگوار، بارها از شما آموخته ام 🍀