قهوه الکل و خواب شبانه
ژانویه 9, 2021چطور جالب و خلاق باشیم
ژانویه 19, 2021داشتن یا بودن اریک فروم
داشتن یا بودن – کتابی از اریک فروم
در کتاب کمتر مشهور اما بسیار خواندنی «داشتن یا بودن»، اریک فروم روانشناس و جامعهشناس مشهور و نویسنده هنر عشق ورزیدن و گریز از آزادی، با الهام از نظرات کارل مارکس و زیگموند فروید، دوگانه فلسفی جدیدی طرح میکند.
اریک فروم روانشناس مشهوری است که ما در ایران او را بیشتر با کتاب هنر عشقورزی و کتاب فرار از آزادی(Escape from Freedom) میشناسیم. عشق و آزادی دو کلمهای هستند که طبیعتاً باعث جذابیت نام این کتابها شدهاند. اما کتابی که من میخواندم از نوشتههای کمتر شناختهشدهی اریک فروم است، کتابی به نام هنرِ بودن(The art of being) یا داشتن یا بودن (To have or to be). به نظر من، اگر بخواهیم به آزادی هم برسیم، شاید اگر از این کورهراه یا از این مسیر کمگذر برویم زودتر برسیم یا نکات جالبی که قبلاً در سایر کتابهای اریک فروم ندیده بودیم برای ما روشن بشوند.
این کتاب مجموعهای است از تعدادی مقالات و مجموعهای از افکار و تداعیهایی که اریک فروم داشته است. اریک فروم این کتاب را ابتدا اینطور شروع میکند: کارل مارکس اعتقاد داشت که هرچه وجودت کمتر باشد بیشتر لازم داری. من وقتی این جمله را خواندم به یاد یکی از سخنان جیم رون، یکی از سخنرانهای آمریکایی و چهره معروف موفقیت، افتادم. جیم رون که مبلغ سرمایهداری است، استاد سایر سخنرانهای موفقیت مانند تونی رابینز هم بوده است. جیم رون در یکی از سخنرانیهایش میگوید «اگر میخواهی بیشتر داشته باشی باید بیشتر بشوی» (If you want more, you must become more). بسیار جالب است که این دو اندیشه اینقدر در تضاد با هم هستند؛ مارکس میگوید که هرچه کموجودتر باشی احتیاج و نیاز بیشتری داری و از آن طرف، جیم رون میگوید که اگر میخواهی بیشتر داشته باشی باید بیشتر بشوی و بنابراین کسانی که بیشتر دارند آدمهای با وجودتر و بیشتر و بهتری هستند. اما در حقیقت، هیچکدام از این دو بیان جهانشمول نیستند، شاید در هر شرایطی یکی از این دو صدق کند.
جالب است که اریک فروم کتابش را با این جمله از مارکس شروع میکند و میگوید که همیشه یک انتخاب اساسی و اگزیستانسیال وجود دارد و آن انتخاب بین زندگی و اشیاء است؛ یعنی هر انسانی باید بین زندگی و اشیاء یکی را انتخاب کند. فروم اعتقاد دارد که در دوران مدرن، ما اشیاء را انتخاب کردهایم، یعنی «داشتن» را. مثل خرچنگها که به کف دریا میروند و زبالههای کف دریا را به این خیال که ابزار زینتی هستند، به خودشان وصل میکنند، ما انسانها هم همین کار را میکنیم. این تعریفی که اریک فروم از اشیاء ارائه میکند فراتر از صرفاً اشیاء فیزیکی است. فروم میگوید که به دست آوردن اشخاص، مثلاً از طریق ازدواج، و به دست آوردن موقعیت و مقام هم رویکردهای داراییمحور هستند. حتی در خیلی از اوقات «نداشتن» و مینیمالیزم هم نوعی از داشتن است؛ مثلاً بعضی از آدمها را میبینید که مدام از این حرف میزنند که من دنبال خانه نرفتم، دنبال ماشین نرفتم، دنبال مدرک نرفتم، یعنی نداشتنشان را میخواهند به رخ بکشند.
اینها همه از رویکردهای داراییمحور و در واقع زیرمجموعهی to have هستند. فروم میگوید برای این که بتوانید تشخیص بدهید که رویکرد شما در زندگی رویکرد بودنمحور(to be) است یا رویکرد داراییمحور(to have)، باید این سوال را از خودتان بپرسید که اگر نداشته باشید یا اگر داشتههایتان را از دست بدهید آیا تعادلتان بههم میخورد؟ آیا زندگی برایتان خالی و بیمعنی یا اضطرابزا میشود؟ اگر پاسخ شما به این سوالات مثبت است یعنی رویکردتان در زندگی داراییمحور است.
در ادامه، فروم این مبحث را باز میکند که رویکرد داراییمحور چه اشکالی دارد، و اینکه آیا اصلاً این دوگانهی بودنمحور-داراییمحور وجود دارد یا ما آن را از خودمان درآوردهایم و میخواهیم به زور به مردم بقبولانیم؟ فروم پاسخ این سوال را به قوانین تکامل وصل میکند. او میگوید براساس قوانین تکامل، هر موجود جانداری یک شکل نهایی و شکوفاشده و متکامل یا یک Ultimate Form دارد و برای رسیدن به این شکل نهایی، یک سری پیشنیازهای متعارفی لازم است. این پیشنیازها لازمهی رسیدن به آن تکامل هستند، پس جزء داشتههای مشروعِ آن جاندار محسوب میشوند. مثلاً یک گیاه را تصور کنید که برای شکوفا شدن نیاز به مواردی مانند نور، خاک، رطوبت و … دارد.
بر این اساس، شاید هدف وجودی و شکل متکامل انسان «شادی» نباشد. وقتی این سوال پرسیده میشود که هدف وجودی انسان چیست و انسان میخواهد به چه چیزی برسد، آن پاسخ سادهای که اول از همه به ذهنمان میرسد «شادی» است. اما شاید هدف اصلی و نهایی این نباشد، بلکه پیداکردن و فراهمکردن آن پیشنیازهای متعارفی است که انسان را به آن حالت نهایی و متکاملش، یعنی به «انسان آزاد» میرساند. فروم معتقد است که مفهوم آزادی برای ما مخدوش و مشوش شده است. انسانها میتوانند زنجیر نداشته باشند ولی اسیر باشند، و در مقابل، انسان میتواند در قل و زنجیر باشد ولی فکرش آزاد باشد.
در ادامه، اریک فروم این مباحث را به روانکاوی و مکتب روانکاوی فروید ربط میدهد و میگوید درست است که در دوران مدرن، مردم دیگر به کشیش مراجعه نمیکنند، به ساختارهای حکومت بدبین شدهاند و شکلهای سنتی قراردادهای اجتماعی از بین رفتهاند، ولی برای طبقه متوسط لیبرال درمانگر جای کشیش، مراد، پیر، دانشمند، پدر، رفیق و خلاصه جای همه را گرفته است. متأسفانه در مقابل، روانکاوی در برخورد با مراجعینش بیشتر به دنبال این است که تئوری خودش را اثبات کند؛ مثلاً وقتی یک خواب و رویایی را از شخصی میشنود، مدام میخواهد اثبات کند که این یک خواب فرویدی است و حتماً به نتایجی که من میگویم میرسد. اریک فروم اعتقاد دارد که این روند برای درمان مضر است و انسان را به یک انسان آزاد و آن حالت متکاملش نمیرساند.
با این که اریک فروم خیلی تحت تأثیر فروید بوده و فروید را بسیار تحسین میکند و از او ایده میگیرد، اما انتقادهای زیادی هم به او دارد. فروم معتقد است که فروید هسته مرکزی نظراتش را خیلی ساده و کوچک نگه داشته و مدام راجعبه عقده اُدیپ صحبت کرده است و در حقیقت، سعی کرده که یک دوگما و یک اصول ثابت مذهب مختص به خودش به وجود بیاورد بهطوریکه جماعت پراکنده نشوند و روانکاوی یک شکل ساختاری منسجم به خودش بگیرد. فروم اینجا مفهوم «خودروانکاوی» یا «تحلیل خویشتن» (self-analysis) را مطرح میکند و میپرسد که آیا تحلیل و روانکاویِ خویشتن ممکن است؟ پاسخ این است که بله، اگر فردی ارادهی واقعی برای شناخت خودش، برای رهایی و رسیدن به آن آزادی زیست شناختی و شکل نهایی تکامل داشته باش، این خودروانکاوی ممکن است. ممکن است شخصی آنقدر پول یا امکانات برای دسترسی به روانشناس یا روانکاو نداشته باشد، در این شرایط «خودروانکاوی» نه تنها ممکن، بلکه واجب است. در ادامه، فروم به این سوال پاسخ میدهد که چه کسانی در پروسهی خودکاوی و روانکاویِ خویشتن به مشکل میخورند؟ او میگوید وقتی کسی دارد با ارث و میراثش زندگی میکند، یا در محیطی زندگی میکند که همهی افراد آن صفت منفی را دارند یا آن را یک ارزش میدانند، درنتیجه، آن صفت منفی گم میشود و اصلاً بروز نمیکند و شناخته نمیشود و حتی ممکن است یک ارزش محسوب شود. چنین افرادی در تحلیل خویشتن به مشکل برمیخورند.
در ادامه، فروم به طور مفصل دربارهی راههایی صحبت میکند که به نظر خودش به خودکاوی منتهی میشوند. من دارم این ایدهها را نه تنها از اریک فروم، بلکه از سایر نویسندگان و متخصصان (از جمله کارِن هورنای، روانکاوی که برای اولین بار مفهوم خودکاوی و self-analysis را مطرح کرد) جمعآوری میکنم؛ زیرا معتقدم حتی کسانی که به روانکاو و روانشناس مراجعه میکنند هم باید نهایتاً خودشان به پروسهی شکوفایی و به پاسخ نهایی برسند، بنابراین هیچ گریزی از self-analysis و تحلیل خویشتن نیست.
پس یکی از مهمترین راههایی که اریک فروم برای عبور و گذار از انسان داراییمحور و رسیدن به انسان اگزیستانسیال و بودنمحور ارائه میدهد همین تحلیل خویشتن و خودکاوی است. برخی میگویند خودکاوی غیرعلمی است و محقق نمیشود. فروم در پاسخ به این شبهه، فروید را مثال میزند و میگوید فروید کسی نبود که دیگران بتوانند او را بخوابانند و روانکاوی کنند، او خودش خوابها و روان خودش و تعارضهایش را آنالیز کرد و اتفاقاً یکی از دلایل موفقیتش نیز همین است. اریک فروم میگوید «برای من عجیب است که کسانی که فروید را مطالعه کردهاند و افکار و نظرات او را سرمشق قرار دادهاند، چرا هیچکدامشان به self-analysis و خودکاوی علاقهمند نشدند؟».
پاسخ این است که چون احتمالاً از فروید یک بت ساخته شده و بنابراین دیگر کسی به خودش اجازه نداده که خودکاوی را مطرح کند. این مسأله، دیدگاه فروم را کاملاً اثبات میکند که در دنیای مدرن، روانکاو جای کشیش را گرفته است. همانطور که در جوامع سنتی کسی به خودش اجازه نمیداد که کشیش را مورد سوال قرار بدهد و این کشیش بود که همیشه متن کتاب مقدس را میخواند و تفسیر میکرد و تا قبل از پروتستانیسم، کسی حتی به خودش جرأت نمیداد که کتاب مقدس را خودش بخواند و تفسیر کند، در دنیای مدرن نیز فروید به چنین بُتی تبدیل شد که بعد از او دیگر هیچ کسی حق ندارد خودش، خودش را آنالیز کند، بلکه حتماً باید برود و روی آن کاناپهی معروف روانکاوی دراز بکشد.
فروم در ادامه میگوید self-analysis یا خودکاوی کار بسیار سختی است، اما مگر سایر روشهای رسیدن به شکوفایی و رشد راحت است؟ مگر خودِ زندگی کار راحتی است که حالا شما این ایراد را میگیرید که خودکاوی سخت است یا همیشه موفق نمیشود. فروم با آن دیدگاهی که نسبت به اقتصاد و سیاست دارد میگوید که در نظامهای دیکتاتوری، فردیّت از بیرون مورد حمله قرار میگیرد و در سرمایهداری، از درون. چون نظام سرمایهداری میداند که برخلاف آن لافی که زده میشود، فردیّت در آن محققنشده باقی مانده است و به همین دلیل مدام بر خاصبودن و متفاوتبودن و متفاوتکردن انسانها به وسیلهی اشیاء و کالاها تأکید دارد.
در دنیای مدرن زیاد میبینیم که در تبلیغات میگویند اگر شما این کاپشن را بپوشید متفاوت میشوید یا اگر این رژ لب را استفاده کنید متفاوت میشوید. انواع و اقسام برندهای ماشین وجود دارند که تفاوتهای کوچکی با هم دارند، اما درواقع، همهشان یک کار را انجام میدهند و شما را به مقصد میرسانند. همینطور رنگهای مختلفی که در سالهای مختلف مُد میشوند. در نهایت، همه اینها یک کارکرد دارند در تبلیغات مدرن، این تفاوتها را خیلی بزرگ نشان داده میشوند برای این که بگویند شما فقط از این راه میتوانید فردیّت خودتان را تأمین کنید.
یکی دیگر از بینشهای جالبی که این کتاب به خواننده میدهد این است که میگوید نقاشیهایی که هزاران سال پیش، انسان نخستین روی دیوار غارها کشیده را ببینید. این نقاشیها بسیار هنری، دقیق و گویا هستند، حتی حرکات حیوانات هم در این نقاشیها بهخوبی نمایش داده شده. حالا این نقاشیها را با نقاشیهای جدیدتر، مثلاً طرحهایی که هنرمندان و صنعتگران یونانی روی کوزههای سه هزار سال پیش کشیدهاند مقایسه کنید. اینها دیگر هنری نیستند، یعنی رجزدن و تکرار و در حقیقت سمبلکاری در این کوزهها و نقاشیها کاملاً مشخص است. یعنی گویا بشرِ سیزده هزار سال پیش هنرمندتر بوده نسبت به بشرِ سه هزار سال پیش. فروم میگوید این یک روند بنیادین در تاریخ بشر است که ابزارها پیچیدهتر و پیشرفتهتر میشوند، ماشینها پیشرفت میکنند ولی انسان کوچکتر میشود. به عبارت دیگر، در طول زمان، داشتن و دارایی (to have) مهمتر شده و انسانبودن (to be) اهمیتش را از دست داده است. نهایتاً، این بینش ما را به همان مفهوم الیناسیون یا از خود بیگانگی کارل مارکس میرساند و میگوید که تخصصیسازیِ کارها معنا را از انسان گرفته است. این چیزی است که آلن دوباتن هم میگوید. در نظام سرمایهداری، یک کارگر پیچی را درست میکند که این پیچ قرار است با کار هزاران کارگر در چند کشور دیگر ادغام بشود و یک ماشین نهایی از آن به وجود بیاید. هیچکدام از اینها لذت، شیرینی و معنای آن کار را اصلاً درک نمیکنند. به همین دلیل، اعتماد به نفس انسان در برابر ماشین از بین رفته است چون میداند که بدون آن ماشین چیزی نیست.
در حقیقت، یکی از موانع بر سر راه بودنمحوری، ابزار است. در ادامه، فروم به مفاهیم فرویدی برمیگردد و میگوید نظریهی عقده اُدیپ در مکتب فروید آنقدر مشهور شد که سایر نظرات بسیار درخشان فروید را تحتالشعاع قرار داد. از جمله، در مراحل تکاملی کودک، فروید از مرحلهی دهانی و مرحلهی معقدی صحبت میکند. مرحلهی معقدی تمثیلی است از اضطراب که در آینده به صورت خساست بروز میکند. یعنی، فروید میگوید اگر مرحله مقعدی در آن سن خاص خودش درست طی نشود و کودک به این دریافت نرسد که این دفعِ مدفوع نوعی از ازدستدادن نیست و یا در پروسهی شستوشو با اضطرابی مواجه شود، این اضطراب در وجود کودک نهادینه میشود و یکی از تظاهرات این اضطراب در بزرگسالی میتواند خساست باشد. اریک فروم میگوید که این دیدگاه فروید را باید بیشتر بسط داد و عمیقتر به آن فکر کرد. مثلاً از نظر شخصی که از لحاظ روانی سالم نیست، مدفوع ممکن است یک شیء باارزش تلقی بشود. سپس، فروم این مبحث را به اساطیر و داستانهای کهن ارتباط میدهد که مدام از حیواناتی میگفتند که از خودشان طلا دفع میکردند، مثل داستان مرغ تخمطلا. در حقیقت، مفهوم مرحلهی مقعدی فروید را به کهنالگوها و آرکیتایپهای یونگ ارتباط میدهد و میگوید گویا از گذشتههای دور، برای انسان همیشه یک ارتباط پنهانی بین بیارزشترین چیز، یعنی مدفوع، با باارزشترین چیز یعنی طلا وجود داشته است. این ارتباط به این صورت است که نه طلا و نه مدفوع را نمیتوان دوباره استفاده کرد و به مصرف ارزشمندی رساند، هیچکدام را نمیتوان خورد و نمیتوان از آنها ابزار ساخت. در واقع، هم طلا و هم مدفوع صرفاً نمادین هستند، مدفوع نماد نازیبایی و زشتی و پلشتی است و طلا نماد ارزش.
از نظر اریک فروم، به اندازهی کافی به این نظریهی فروید توجه نشد و این نظریه به درستی بسط و گسترش پیدا نکرد. اریک فروم مرحلهی دهانی در دیگاه فروید را هم به همین شکل بسط میدهد و میگوید در جوامع بدوی بعد از پیروزی در جنگ، برای آنکه قدرت دشمن را جذب کنند جسد دشمن را میخوردند. در این کار هم نوعی تصاحب و نوعی «داشتن» مستتر است. فروم میگوید برای انسان بدوی، خوردن دشمن مانند گرفتنِ برده، نوعی تصاحب و نوعی ارزش محسوب میشده است.
در واقع، اریک فروم در این کتاب سعی دارد همه مصادیق تاریخی و مصادیق روانشناختی از مفهوم «داشتن» را مطرح کند و بگوید که این مفهوم چطور برای انسان تبدیل به اضطراب شده است. این اضطراب اگر حل نشود، میتواند باعث شود انسان به مرحلهای برسد که دیگر اصلاً نتواند «بودن» را تجربه کند، زیرا ارزشِ «داشتن» برایش به شکل غیرعادی و نامتناسب بزرگ شده است. سپس، فروم روش خودکاوی یا self-analysis را پیشنهاد میدهد و میگوید که در مسیر تغییر هم انسان دچار اضطراب میشود.
درنتیجه، همانطور که انسان در پروسهی رواندرمانی توسط روانکاو یا روانشناس دچار اضطراب میشود در مسیر خودکاوی هم این اتفاق خواهد افتاد. بنابراین رشد دردناک است؛ رشد همان ستارهی شمالی است که راه درست را نشان میدهد و همه باید دنبالش بروند. فروم نکتهی جالبی را مطرح میکند و میگوید انسانها علیرغم اینکه باید از مرحلهی داشتنمحوری فاصله بگیرند، باید علاقه و توجه خودشان به جهان بیرون و اشیاء را حفظ کنند. اینجا فروم عبارت interest (علاقه) را تحلیل میکند و میگوید این کلمه از ریشهی یونانی «اینتر اِسا» به معنی «بودن در آنجا» آمده است. یعنی به جای این که در خودت فرو بروی به خودت توجه کنی و دچار خودشیفتگی و نارسیسیسم بشوی، «آنجا» باش، بیرون از خودت باش، از خودت خارج شو.
این موضوع من را به یاد مصرعی از حافظ میاندازد :«هر قبلهای که جویی، بهتر که خودپرستی». در واقع، فروم ابتدا مفهوم فردیّت را مطرح میکند راجع خودشیفتگی حرف میزند و بعد میگوید چاره کار در علاقهمند بودن و توجه به جهان بیرون است. از نظر اریک فروم این سه مرحله را میشود در حیات انسان تعریف کرد: در مرحلهی اول، وجودِ انسان همان داراییهایش است (I am what I have). به همین دلیل است که انسان باید به داراییهایش و به جهان بیرون علاقهمند باشد. در مرحلهی دوم، انسان آن چیزی است که انجام میدهد (I am what I do). برای همین مهم است که انسان به کارش علاقهمند باشد و کار باعث بیگانهشدن انسان با خودش نشود. از رهگذر این دو مرحله، انسان میتواند با اضطرابهایش رو به رو بشود و خودش را آنالیز کند. مرحلهسوم و نهایی آنجاست که از نگاه تورات فقط شایستهی خداست و خدا آن را فقط در مورد خودش به کار برده است، و آن این است:
«من آنم که هستم» (I am what I am)
نویسنده: دکتر ایمان فانی
برخی مطالب مرتبط
8 دیدگاه
بسیار از تلاش و همت شما شگفت زده هستم خدا قوتتان دهد و راهتان پر رهرو
به شخصه خیلی از بحث های شما استفاده کردم
عالی بود. هر بار شنیدمتون انگار یه ورژن جدیدی از خودم شدم
سلام و وقت به خیر،
ممنون جناب فانی از پادکستهای پرمحتوایتان!
برای به اشتراک گذاری در اینستاگرام گزینهای نیست و در صورت کپی کردن لینک دسترسی به پادکست از طریق موبایل امکانپذیر نیست، پیشنهادی دارید؟
با تشکر
فوق العاده شنیدنی و تاثیرگذار
بسیار مطلب مفیدی بود و بسیار شیوا بیان شده بود
واقعا از این کتاب فورم که داشتن یابودن با توضح زیبای که شما دادید لذت بردم ممنون از شما اگر تمام محتويات این کتاب زیبا ره توضیح دهید خیلی برای علاقمندان آین کتاب آسونتر میشه که پی ببرند. ممنون
با سلام
از متن آقای دکتر ایمان فانی بسیار لذت بردم. ساده و سلیس و بسیار کاربردی. سپاسگزارم.
جناب آقای فانی ارجمند،
دستتون درد نکنه که به اریک فروم هم پرداختید.
این کتاب سالها پیش به همت و پیشکسوتیِ جناب آقای اکبر تبریزی ترجمه شده.
اما متاسفانه، کاملا غیر وفادار است و نامفهوم، با جملههایی بیربط به هم.
در عینِ حال ترجمهای دیگر هم از این کتاب ارجمند ندیدهام.
ای کاش وقت داشتم ترجمهاش میکردم.
صد تا عارفِ ما، با آنهمه سخنورزیهای طولانیشان در هزاران کتاب مفصل، سخنانشان از نظر عمق به بحث کوتاه و موجز و کاربردیِ فروم در این کتاب نمیرسند. متاسفانه!
رضایتمند و رضایتبخش بمانید!
سایت عدم خشونت
کانال تلگرامی گاه فرست غلامعلی کشانی،
کانال تلگرامی آهستگی سادگی