کتاب بهترین درسهای مدرسه زندگی آلن دوباتن
آگوست 1, 2019بازار عرضه و تقاضا
آگوست 22, 2019
سینما-مبانی علمی و تاریخی تدوین و مونتاژ
انقلاب روسیه، اولین جنگ داخلی مهم در عصر سینما بود و برندگان اصلی این مناقشه کسانی بودند که توانایی منحصر به فرد فیلم، برای تغییر اذهان را دریافتند و قلبها را به هیجان آوردند. امروز، با شماری از فیلمسازان آشنا میشویم که همانقدر زمان صرف مطالعه فیلم میکردند که به فیلم ساختن میپرداختند. ما بنیانگذاری اولین مدرسۀ فیلم را شاهد خواهیم بود و می بینیم که چگونه جنبشهای سینمایی آگاهانه و منسجم، بازی را تغییر میدهند تا قدرت تدوین را به نمایش بگذارند، افکار عمومی را شکل دهند و مردم خشمگین را به عمل فرا خوانند. در نهایت به مطالعه مبانی علمی و تاریخی تدوین فیلم و صنعت مونتاژ خواهیم پرداخت.
زمانِ آن فرا رسیده که کات کنیم به مونتاژ شوروی.
در سال 1917دومین شورش خشونت آمیز در روسیه به رهبری لنین، تزار را سرنگون کرد و بولشویکها را به قدرت رساند. بلشویک در زبان روسی به معنی «اکثریت» است و این جنبش سیاسی از دهقانان و طبقات کارگری رشد کرد که قدرت خود را از طریق تهییج مردم و نمایش قدرت به دست آوردند. نتیجۀ آن دولتی بود که در نهایت حکومت کمونیست را شکل داد که حول محور اصول حقوق کارگران، کنترل دولت بر صنعت، و سرکوب نارضایتی سازمان یافت.
بنابراین دولت علاقۀ شدیدی به فیلم نشان داد، زیرا آنچه که سینما برای آن بوجود آمده بود را تشخیص داد- ابزاری قدرتمند برای تاثیر سیاسی و اجتماعی. اما پیش از اینکه موتور آن به حرکت بیافتد این حزب موانع و مشکلاتی داشت که باید از سر راه برمیداشت. در ابتدا باید صنعت فیلم روسیه را متمرکز میکرد. پیش از انقلاب روسیه ، شرکتهای فیلمسازی زیادی وجود داشتند. که اغلب آنها تزاری بودند.
در 1918 دولت جدید بلشویک آن چیزی را انجام داد که آلمان در خلق «شرکت فیلمسازی آلمان» UFA انجام داده بود که در مقالۀ پیشین راجع به آن صحبت کردیم. آنها استودیوها را به دست گرفتند، شرکتی تک مالکیتی تحت عنوان «کمیته مردمی آموزش و پروش» ایجاد کردند. و از آن مهمتر در کشور عملاً هیچ فیلم خامی نبود. اگر بخواهید فیلم بسازید به فیلم خام نیاز دارید. دولت انقلابی واردات فیلم خام را متوقف کرد. روسیه، ظرفیت تامین فیلم خام مورد نیاز را در داخل کشور نداشت. بنابراین بعضی از فیلمسازان خلاق روسی رویکرد متفاوتی اتخاذ کردند.
آنها به مطالعۀ فیلمها پرداختند. کاری که شما اکنون مشغول آن هستید! آنها صرفاً فیلمها را تماشا نمیکردند ؛ بلکه آن را جزء به جزء تشریح میکردند. حلقه فیلم را برمیداشتند، آنها را تکه تکه و تجزیه و تحلیل میکردند.
طول شاتها چقدر است؟
زاویه دوربین چه بود؟
ترکیببندی تصویر چگونه بود؟
چگونه آنکار را کرده بودند؟
و از همه مهمتر شاتها چگونه در کنار هم قرار گرفته بودند؟
به چه نحوی و چرا؟
سپس تجربیات جدیدی را شروع کردند- شاتها را از نو سامان دادند، بعضی را کوتاهتر و بعضی را تکرار کردند- تا ببینند چه تاثیری ممکن است ایجاد شود. دولت به منظور تشویق چنین تجربیاتی، بر اولین مدرسه فیلم در سال 1919 سرمایهگذاری کرد. نام این مدرسه VGIK یا سازمان ملی سینمایی، بود. مشهورترین و تاثیرگذارترین معلم این مدرسه لِف کولِشوف بود. که سنگ بنای فلسفۀ جدید سینما را برای دانشآموزانش گذاشت. چیزی که او کشف کرد، «اثر کولِشوف» نامیده میشود و اینگونه کشف شد: کولشوف فیلمی مشهور از یک هنرپیشه محبوب به نام ایوان موزژوخین را برداشت که بدون هیچ احساسی به دوربین خیره شده بود سپس به دنبال این صحنه تصویر کاسهای سوپ چسباند و سپس به صحنه ایوان بازگشت. وقتی از تماشاچیان پرسید ایوان چه احساسی دارد؟ آنها گفتند ایوان گرسنه است. کولشوف این بار همان فیلم از ایوان را برداشت و با میان برشی از صحنۀ دختری در تابوت ادغام کرد. اکنون تماشاچیان میگفتند ایوان غمگین است. در نهایت کولِشوف تصویر ایوان را به تصویر زنی روی مبل کات کرد. تماشاچیان گفتند نگاه ایوان هوس آلود است.
اثر کولِوشف میگوید، تماشاچیان از دو صحنۀ متصل بهم معانی بیشتری دریافت میکنند تا یک تصویر به تنهایی. و فیلمسازان روسی معتقد بودند که این پدیده قدرت واقعی سینما است و کاری میکند که هنرهای دیگر از پس آن بر نمیآیند: گذاشتن دو تصویر در کنار هم برای ایجاد معانی جدید و بعضاً متفاوت. این همچنین مثال دیگری از فیلم به عنوان توهّم واقعیت است.
کولِوشف یک گام از ژرژ ملی یس جلوتر رفت: نه تنها کات کردن میتواند برای مخفی کردن ترفندهای شعبده استفاده شود بلکه خودش یه شعبده است. این تنها هدیه و یا خیالانگیزی کولِشوف نبود. او همچنین مفهوم چشمانداز مصنوعی و یا جغرافیای خلاقانه را توسعه داد. این افکت وقتی ایجاد میشود که دو بخش از فیلم که کاملا در لوکشینهای متفاوت فیلمبرداری شده در کنار هم قرار میگیرند تا به نظر برسد که در یک فضای پیوسته رخ میدهند. اگر سریال «دکتر هو» را دیده باشید، به این روش کاری میکنند که داخل تاردیس بزرگتر از بیرون آن به نظر برسد{ TARDISیکی از رکنهای اساسی سریال دکتر هو است. ظاهر آن شبیه به یک کیوسک تلفن پلیس میباشد ولی از داخل، بیشتر شباهت به یک سفینه فضایی دارد. اشخاصی که برای اولین بار قدم به داخل تاردیس میگذارند، غالباً یک جمله مشترک را به زبان میآورند: «داخل آن بزرگتر از بیرون آن است» }
ما این نظریه کلان و جهانشمول در فیلم که توسط کولِشوف و شاگردانش توسعه یافت را مونتاژ شوروی مینامیم. کلمه مونتاژ ریشه در واژهای فرانسوی دارد به معنی «سرهم بندی کردن» یا «ویرایشگری». تئوری مونتاژ میگوید قدرت و معنی نهایی فیلم از طریق شاتهایی که در کنار هم قرار گرفتهاند به دست میآید. شیوهای که شاتها در کنار هم قرار میگیرند – ترتیب آنها، طول مدت، تکرار و ریتم.
فراتر از آن فیلمسازان مونتاژ شوروی معتقد بودند که برای دستیابی فیلم به پتانسیل واقعی خود این کاتها باید مشخص باشند و بینندگان باید از آن آگاه باشند. و توهمِ ایجاد شده باید کاملا آشکار باشد و نه مخفی. ما به این سبک تدوین، تدوین ناپیوسته میگوییم که بخوبی با دیگر سیاستِ فیلمسازان مونتاژ شوروی سازگار است: هنرمند صرفاً یک مهندس است که مانند کارگر کارخانهای که قطعات را بهم متصل میکند تصاویر را بهم وصل میکند. برای این افراد فرآیند فیلمسازی همانقدر که فیلم بود، یک بیانیه سیاسی هم بود.
مونتاژ شوروی شیوههای بسیاری برای کنار هم گذاری تصاویر دارد. مونتاژ ذهنی، مثلاً کنار هم گذاشتن دو تصویر نامربوط و ایجاد ذهنیتی سوم در ذهن شماست که خالصترین فرم مونتاژ شوروی است و آزمایش کولِشوف مثال تمام عیاری از آن است. قرار دادن چهره ایوان در کنار سوپ برابر با گرسنگی است.
مونتاژ تونال، دو یا چند تصویر که تُن یا تم کیفی مشترک دارند را در کنار هم قرار میدهد. نیت از این مونتاژ قرار دادن شاتها بر روی هم و تقویت نیروی حسی و روانی مورد نظر فیلم است. دو قوچ سر در گریبان در کنار تصویر یک مشتِ گره کرده در کنار مردمِ در حال شورش، تصویری به شما میدهد که حس مناقشه و درگیری را به شما القا میکند. اما شکفتن گلی در کنار کودکی که در طلوع خورشید خمیازه میکشد به معنی آغاز است. اگر میخواهید مثالی غیر از نمونه های مونتاژ شوروی داشته باشید به مرگ دامبلدور در هری پاتر فکر کنید. شاتهای دامبلدور و اسنیپ بیرون کشیده میشود با این وجود هرکدام با احساسات خود درگیر است و در ادامه، صحنه سقوط دامبلدور بصورت آهسته دیده میشود.
مونتاژِ طولی یا متریک بر کات کردن تصاویر بعد از یک تعداد فریم بخصوص علی رغم رخدادی که در شات در حال وقوع است، تاکید دارد. این امر میتواند عصبی کننده باشد زیرا رخدادهای روی صفحه نمایش منقطع میشوند اما ریتم تدوین خودش به تنهایی تاثیر روانشناختی دارد. تند کردن و کندکردن تدوین تاثیر فوقالعادهای بر میزان تنشی که تماشاچیان احساس میکنند، دارد. در فیلم روانی صحنۀ مشهوری در زیر دوش آب وجود دارد که در آن هیچکاک تصویر را از چاقو به قربانی بدون توجه به پیوستگی، تن، یا ریتم موسیقی کات میکند. و در فیلمهای مدرنِ اکشن هرچه صحنه های جنگی افزایش می یابد سرعت تدوین هم بیشتر می شود.
از طرف دیگر در مونتاژ ریتمیک کاتها با موزیک و افکت صدا یا عملی که در صحنه رخ می دهد هماهنگ است. پاهایی که رژه می روند یا طبلهایی که بر آنها کوفته می شود. پیش نمایش فیلمهای مدرن همیشه این کار را می کنند، از موزیک برای پیوند دادن شاتهای مختلف فیلم استفاده می کنند.
و در نهایت، مونتاژ اورتونال، Overtonal ترکیبی از مونتاژ طولی، ریتمیک و تونال است. یکی از بهترین نمونه های مونتاژ اورتونال صحنه نهایی رودررویی «خوب، بد، زشت» است. ما در میزانسن، مونتاژ تونال میبینیم؛ صحرا، زمین شکافته شده ، صورتهای خسته و آفتاب سوخته، قبرستان، این پایان است؛ مرگ در راه است. مونتاژ ریتمیک هم در آن کاملاً واضح است؛ صحنه با کات کردن سه تفنگدار و بر اساس ریتم موسیقی فوق العادۀ «موریکونه» نشانه گذاری شده است. و در پایان، مونتاژ متریک یا طولی، با صحنه های طولانی آغاز می شود و هرچه بر تنش صحنه افزوده می شود کاتها سریعتر و سریعتر می شود.
حالا تصور کنید یک فیلمساز پیرو مبانی مونتاژ در شوروی هستید و ماهها و سالها به مطالعه فیلم و بسط فرضیات مشغول بوده اید. چه اتفاقی می افتد وقتی که بالاخره در اوایل 1920، به فیلم خام تازه دسترسی پیدا می کنید؟ درست است به شکل انتقام جویانه و با حرص و ولع فیلم می سازید. یکی از تاثیرگذارترین فیلمسازان شوروی دانشجوی سابق مهندسی، سرگِی آیزِنشتاین است. دومین فیلم او، «رزمناو پوتمکین» او را به شهرت جهانی رساند و نسخه ای برای فیلمسازان فراهم کرد تا چگونگی فیلمسازی بر اساس تئوریهای مونتاژ شوروی را درک کنند. بخصوص مونتاژ ذهنی در فیلمهای تخیلی.
رزمناو پوتمکین که در سال 1925 ساخته شد داستان واقعی از سرکشی و طغیان در کشتی جنگی روسی در سال 1905 است. به جای تمرکز روی یک بازیگر بخصوص، فیلم شرایط دشوار کشتی را بصورت درام به تصویر در می آورد ؛ ملوانانی که زیر دست افسرانی که آنها را می زنند و از غذا محروم می کنند، بیگاری میدهند. در یکی از معروفترین بخشهای فیلم یعنی سکانس پلکان اودِسا، مردم به ملوانان خوشامد می گویند که ناگهان نیروهای تزاری ظاهر می شوند و جمعیت را سلاخی می کنند. شاتها نسبتا وحشت آور هستند- زخم گلوله، کودکان زیر پا لگد مال شده و والدینِ نگران، کالسکه بچه ای که از میان میدان نبرد حرکت می کند. اما نیت اصلی آیزنشتاین در استفاده از مونتاژها نهفته است که به این هرج و مرج و دیوانگی و خشونت حیات می بخشد. آیزنشتاین میخواست کنار هم گذاشتن تصاویری گاه به گاه غیر مرتبط، تماشاچیان را به خود بیاورد. فیلم همچنین یک فیلم تبلیغی سیاسی است که بر اساس تعریف ما برای تبلیغ دیدگاه مشخصی طراحی شده است و اگر فیلمی یک فیلم سیاسی و پروپاگاندا است به معنی دروغین بودن آن نیست. حکومت تزاری واقعاً شورش اودسا را در سال 1905 سرکوب کرده بود! اما با ایجاد خیر و شر مطلق و کاملاً بیگناه جلوه دادن ملوانان و مردم و اوج شرارت افسران، فیلم افت می کند و عصبانیت بینده را از سویی دیگر تحریک می کند.
ما قبلا هم شاهد چنین موضوعی بودهایم. در فیلم آمریکایی «تولد یک ملت» و امروزه نیز در هرچیزی که مربوط به تبلیغات سیاسی و مستندات مربوط به آن باشد. فیلم یکی از ابزارهای قدرتمند عقیدتی در جهان است.
یکی دیگر از فیلمسازان برجسته شوروی که رویکرد متفاوتی در مونتاژ اتخاذ کرد، ژیکا وِرتوف مستند ساز بود. ورتوف کار حرفه ای خود را به عنوان ادیتور در سال 1918 آغاز کرد، قبل از اینکه به عنوان فیلمبردار به سفر در اطراف کشور بپردازد و فیلمهای خبری کوتاه بگیرد. ورتوف متفکری سرسخت و نازک بین بود و با دیگر فیلمسازانی که طرز تفکر مشترک داشتند متحد شده بود تا طبق عقاید خود راجع به فیلم مستند سازی کنند.
آنها خود را Kinoki و یا چشم سینما می نامیدند. و مانیفستهایی علیه فیلمهای داستانی می نوشتند. آنها معتقد بود تنها فیلمهای مستند درست و صادقانه است. هدف ورتوف استفاده از دوربین برای ضبط نقل قول «واقعیت» و سامان دادن آنها با استفاده از مونتاژ و ایجاد معنایی خالص بود تا گفتن داستان. شاه اثر او مردی با دوربین فیلمبرداری در سال 1929 ساخته شد. در این فیلم زندگی یک شهر در طول روز پیگیری م یشود، از خیابانها خالی تا افراد خوابآلود در سر کار و وقت غذا و ترافیک عصر. در واقع فیلم راجع به پروسه ساخت فیلم است تا هرچیز دیگری. ما شاهد فیلمبرداری فیلمبردار هستیم. ما تدوینگر (یِلیزاوِتا سیلُوا، همسر ورتوف) را می بینیم که شات ها را انتخاب می کند و آنها را بهم می چسباند. ورتوف، از جلوه های ویژه ، فریز فریم، تجهیزات ویژه دوربین ، تصویر متحرک، ترکیب بندی و حتی تدوین غیر خطی استفاده می کند. یعنی تمام ابزارهایی که در آن زمان سینما در دست داشت. او پرتره شهر خود، مردمش و هنرمند را به عنوان مهندس ، نقاشی کرد و کنار رفت تا پرده را کنار بزند و حقیقتِ اینکه یک فیلم چگونه ساخته میشود را نشان دهد. اما یقینا، همانطور که گفتیم فیلم، توهمی از واقعیت است نه خود واقعیت.
محققان فیلم مدتهاست تشخیص داده اند که با وجود سودمندی تئوریهای ورتوف در ساخت فیلم ، آنها این واقعیت را در نظر نمی گیرند که همه تصاویر متحرک ماهیتی واقعی-ساختگی دارند. چه در خدمت فیلمی داستانی و چه مستند باشند، آنها انتخاب می شوند و کنار هم قرار می گیرند تا دیدگاهی را بیان کنند. و همانطور که واقعیتِ اندکی در شوهای تلویزیونی «واقعی» وجود دارد مستندهای ورتوف هم به سادگی نوعی دیگر از شعبده بازی هستند.
از زمانی که استالین به قدرت رسید، فیلمهای غربی به اتحاد شوروی بازگشتند و حلقه فیلم خام بیشتر در دسترس قرار گرفت و دولت نسبت به فیلمسازان مونتاژ شوروی سرد شد. تماشاچیان چیزی احساسی تر و دستیافتنی تر می خواستند. رئالیسم اجتماعی که به عنوان جنبشی ادبی آغاز شده بود به سبکی دولتی در سینما تبدیل شد. به فیلمسازان گفته شد به داستانهایی بپردازند که حامی ارزشهای کمونیست باشد. نوعی پروپاگاندا که مردم بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند نه تئوری انتزاعی. نمونه اولیه چنین ساختاری فیلم «جوانی ماکسیم» در سال 1935 است. داستان در مورد کارگر کارخانه ای جوان و ساده در روسیه پیش از انقلاب است که به همکارانش کمک می کند تا معلمی تحت تعقیب را از دست پلیس، مخفی کنند. در طی فیلم این کارگر ساده تبدیل به یک انقلابی می شود. به جای استفاده از کاتهای منقطع و کنار هم گذاری تصاویر، فیلم جریان آرامتر و عوام پسندانه تری دارد و باعث می شود افراد با کاراکتر همذات پنداری کرده و به حقیقت داستان را بپذیرند. این پایان کار جنبش مونتاژ شوروی بود. اگرچه همانطور که همیشه اتفاق می افتد تکنیکهایی که فیلمسازان مونتاژ شوروی توسعه دادند به تاثیر گذاری خود بر سینما تا همین امروز ادامه داده است از صحنه حمام در فیلم روانی هیچکاک گرفته تا آخرین موزیک ویدئوها و تیزر فیلمها… در واقع اغلبِ پیش نمایش فیلمها…
برگرفته از مجموعه تاریخ سینما CrashCourse
مدرسه زندگی فارسی
1 دیدگاه
آقای دکتر فانی گرامی، ممنونم از اطلاعات بسیار روشن و سودمندی که در این زمینه ارائه دادید.