اهمیت جغرافیای سیاسی
اهمیت آموختن جغرافیای سیاسی برای ایرانیان
ژوئن 3, 2019
روایت حشیش
حشیش ماریجوانا کانابیس
ژوئن 18, 2019
اهمیت جغرافیای سیاسی
اهمیت آموختن جغرافیای سیاسی برای ایرانیان
ژوئن 3, 2019
روایت حشیش
حشیش ماریجوانا کانابیس
ژوئن 18, 2019

نگاهی به اندیشه باروخ اسپینوزا

باروخ اسپینوزا نمونۀ خوبی است از رویکرد عقلیِ فلسفه به پرسش خدا. این ویدیوی آلن دوباتن به بررسی برخی اندیشه‌های کتاب اخلاق او می‌پردازد.
لینک مطلب در موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
باروخ اسپینوزا، نمونه خوبی است از رویکرد عقلیِ فلسفه نسبت به پرسش خدا و همه آنچه که در این رویکرد نمی‌گنجد! قرن بیستم قرن همه‌گیر شدن حمله و تمسخر مذهب توسط طبقه متوسط بود و جالب آنکه این حمله و تمسخر که اغلب با شوری مذهبی انجام می‌شد بیشتر از سوی کسانی بود که در خانواده‌ها و محیط سنتی و مذهبی پرورش یافته بودند. شوریدن بر ضد خدای نادیده اغلب نماد و بهانه‌ای بود برای طغیان علیه پدر، معلم، رئیس قبیله، شاه یا پاپ. جذبه آزادیخواهانه چنین طغیان فرویدی در قرن بیست و یکم آرام آرام در حال از میان رفتن است. مذهب در اغلب نقاط جهان دیگر در مصدر قدرت نیست و پدرها و معلمهای امروزی گردنشان از مو باریکتر است. از این رو کنایه زدن به مذهب و به رخ کشیدن کاستی های عقلانی آن دیگر در بسیاری نقاط دنیا مترقی، هوشمندانه و شجاعانه  قلمداد نمی شود و بر عکس جنبه‌های زیبایی شناختی دین بار دیگر مورد توجه قرار گرفته است.
آرام آرام به این نتیجه می رسیم که مذهب را باید بصورت پدیده‌ای عظیم، پیچیده و شگفت انگیز و با حسی از کنجکاوی، تحسین و فروتنی نگاه کنیم. هر چه جمعیت جهان بیشتر شود، اقلیم بر انسان سخت‌تر بگیرد و مناقشات سیاسی گسترده‌تر شود، مذاهب دلایل بیشتر و بیشتری برای احیا و بقا پیدا خواهند کرد و کسانی که دین را به عنوان امری متعلق به گذشته می شناختند در درک تاریخ و آینده، تلخ و سرخورده خواهند شد.
دکتر ایمان فانی

باروخ اسپینوزا فیلسوف هلندی قرن هفدهم بود که می‌خواست مذهب را بازآفرینی کند و از خرافات بزداید؛ افکاری مثل دخالت مستقیم خداوند، و تبدیلش کند به چیزی نیمه‌علمی، با خدایی که شخص نیست و شخصیت نمی‌پذیرد، و با این حال گاهی هم تسلی‌دهنده و آرامش‌بخش است.
باروخ به عبری یعنی برکت‌یافته. در محلۀ یهودی‌های آمستردام در 1632 به دنیا آمد. جایی که بین یهودی‌ها رونق تجاری و فکری داشت. اجدادش یهودی‌های سفاردی بودند که در 1492 از اسپانیای تحت نفوذ کلیسای کاتولیک اخراج شده بودند. باروخ کودکی درس‌خوان و باهوش بود و تحصیلات کاملاً سنتی یهودی دریافت کرد. به مدرسۀ یهودی یشیوا رفت، همۀ آیین‌ها را رعایت می‌کرد و ایام و اعیاد یهودی را محترم می‌شمرد. ولی به تدریج از دین آبا و اجدادش فاصله گرفت. با احتیاط مثال‌زدنی نوشته است: «هرچند در کودکی با عقاید مورد قبول نص تورات آموزش دیده بودم، نهایتاً احساس کردم که ناچارم دیدگاه‌های دیگری را قبول کنم.»
افکارش به‌طور کامل در اثر بزرگش اخلاق آمده است که آن را به لاتین نوشت و در 1677 منتشر شد. در کتاب اخلاق مستقیماً اصول مذهب یهود را به‌طور خاص، و مذاهب سازمان‌یافته را به‌طور عام به چالش کشید. خدا شخصی خارج از طبیعت نیست. کسی وجود ندارد که دعای ما را بشنود یا معجزه کند یا تنبیهمان کند. آن دنیا وجود ندارد. انسان مخلوق برگزیده نیست. تورات را آدم‌های معمولی نوشتند. خدا نجار نیست، معمار نیست، شاه یا استراتژیست نظامی نیست که به مؤمنین بگوید شمشیر دست بگیرند. خدا نه چیزی می‌بیند و نه انتظاری دارد. قضاوت نمی‌کند. به آدم‌های نیک در آن دنیا پاداش نمی‌دهد. تجسمِ خدا به عنوان یک فرد تصویرسازی ذهنی است و همه‌چیز در تقویم سنتی عبادات یهودی خرافات محض و یاوه است.
ولی با همۀ این‌ها جالب است که اسپینوزا خودش را آتئیست و بی‌خدا معرفی نکرد. اصرار داشت که مدافع پروپاقرصِ خداست. خدا در اخلاق اسپینوزا نقش مرکزی دارد ولی این آن خدایی نیست که پاتوقش صفحات عهد عتیق باشد. خدای اسپینوزا اساساً فاقد شخصیت است و با چیزی که گاهی به آن می‌گوییم طبیعت یا وجود یا روح جهان فرقی ندارد. خدا گیتی و قوانین آن است. خدا منطق و حقیقت است. خدا نیروی هستی‌بخش هر چیزی است که وجود دارد یا می‌تواند وجود داشته باشد. در زمان نیست و نمی‌تواند شخصیت بپذیرد.
اسپینوزا می‌گوید: «هر چه هست در خداست و چیزی نمی‌تواند بدون خدا وجود داشته باشد یا تصور شود.» اسپینوزا در کتابش مدام سعی می‌کند اندیشۀ دعا کردن را نقد کند. در دعا فرد به خدا متوسل می‌شود تا طرز کار دنیا را عوض کند. اسپینوزا می‌گوید این رویکرد اساساً غلط است. وظیفۀ انسان این است که سعی کند بفهمد چرا جهان این‌گونه کار می‌کند و بعد این را بپذیرد، نه اینکه به طرز کار وجود اعتراض کند و مدام با عرش نامه‌نگاری کند. اسپینوزا با لحن نیشداری می‌گوید: «هر کس خدا را دوست دارد نمی‌تواند جهد کند که خدا هم او را متقابلاً دوست بدارد.» یعنی فقط نوعی خودشیفتگی کودکانه می‌تواند باعث شود کسی خدا را قبول کند و بعد گمان کند خدا راضی می‌شود به اینکه قوانین جهان را به خاطرش تغییر بدهد، تا زندگی‌اش به نحوی بهتر شود.
اسپینوزا شدیداً تحت تأثیر فلاسفۀ رواقی یونان و روم باستان بود. این‌ها اصرار داشتند که خِرد در این نیست که به شرایط اعتراض کنی، در این است که تلاش کنی طرز کار جهان را درک کنی و با آرامش به ضرورت سر فرود آوری. فیلسوف محبوبِ اسپینوزا سنکا می‌گوید انسان مثل سگی است که جایی بسته شده، ضروریات حیات در جهات مختلف می‌کِشدش. هرچه بیشتر مقاومت کند، بیشتر خفه می‌شود. بنابراین آدم عاقل باید از پیش ببیند قوانین طبیعت چطور عمل می‌کند. مثلاً سازوکار عشق یا سیاست چگونه است. و بعد طوری اصلاح مسیر کند که این قلاده بیهوده به گلویش فشار نیاورد. این رویکرد رواقی است که مدام در فلسفۀ اسپینوزا به چشم می‌آید.
به‌طور سنتی شناخت خدا یعنی مطالعۀ تورات و متون مقدس دیگر. اسپینوزا نظر دیگری مطرح می‌کند؛ بهترین راه شناخت خدا درک این است که طرز کار دنیا چیست. یعنی دانش روان‌شناسی، فلسفه و علوم طبیعی به شناخت خدا منتهی می‌شود. در مذهب سنتی، مؤمنین از خدا انتظار لطف دارند. در عوض اسپینوزا می‌گوید ما باید بفهمیم ارادۀ خدا چیست و این کار را باید با مطالعۀ موجودات عالم انجام دهیم. با منطق می‌توانیم به بینش جاودانۀ خالق هستی برسیم. اسپینوزا بین دو دیدگاه دربارۀ زندگی تمایز مهمی قائل شد. می‌توان خودخواهانه و از نقطه‌نظر محدود شخصی نگاهش کرد؛ به آن گفت ساب سپیشی دوراتزیونیس (Sub spesie durationis): از منظر گذر زمان. یا جهانی و ابدی به آن نگاه کرد؛ ساب سپیشی ایترنیتاتیس (Sub spesie aeternitatis): از منظر ابدیت. به خاطر طبیعتمان همیشه بین این دو درگیریم. زندگی حسی ما را به سمت دیدگاه سوگیرانه و محدود زمان می‌کشد. ولی منطق هوش، دسترسی به دیدگاه دیگری را ممکن می‌کند. اینجا زبان اسپینوزا شاعرانه می‌شود: «بدینسان انسان در وحدت و ابدیت نقش‌آفرینی می‌کند.»
معمولاً هر چه برای ما بد باشد را بد می‌دانیم. و هر چه که قدرت و نفع در آن باشد را خوب می‌دانیم. ولی برای اسپینوزا اخلاق یعنی اینکه به ورای این دغدغه‌های محدود برسیم. شاید ناخوشایند به نظر بیاید ولی اسپینوزا فلسفه‌اش را راهی می‌دانست به سوی زندگی بدون احساس گناه، حسرت، ترحم یا شرم. شادی یعنی اینکه ارادۀ خودمان را با ارادۀ جهان همسو کنیم. خدای جهان برنامه‌های خودش را دارد و وظیفۀ ما این است که این‌ها را درک کنیم نه اینکه خرده‌گیری کنیم. انسان آزاد کسی است که به همۀ ضرورت‌ها و اجبارها آگاهی دارد. می‌نویسد: «مرد خردمند کسی است که چیستی و چگونگی اشیا را می‌فهمد و به مقام رضای راستین و ابدی می‌رسد.»
لازم به ذکر نیست که این افکار برای اسپینوزا شر درست کرد. در 1656 از جامعۀ یهودی‌های آمستردام طرد شد. خاخام‌ها نکوهش‌نامه‌ علیه‌اش صادر کردند به نام شِرِم و با این مضمون: «به حکم ملائکه و به فرمان مقدسین، ما باروخ اسپینوزا را طرد، اخراج، نفرین و لعن می‌کنیم، با هر نفرینی که در کتاب قانون آمده است. لعنت بر او در شب و روز. لعنت بر او به گاه قعود و به هنگام قیام.» اسپینوزا ناچار شد از آمستردام فرار کند و نهایتاً در شهر هِیگ ساکن شد، و تا زمان مرگ در 1677 بی‌سروصدا به عنوان عدسی‌تراش کار و زندگی کرد. آثارش طی سال‌ها فراموش شد. هگل، ویتگنشتاین و چند فیلسوف دیگر قرن بیستم به کارهایش علاقه‌مند شدند. اما از خیلی جهات دیگاه‌های اسپینوزا در واقع هشداری است دربارۀ شکست فلسفه.
کتاب اخلاق اسپینوزا از زیباترین کتاب‌های دنیاست. دیدگاه آرامش‌بخشی را از زندگی ارائه می‌کند. وحدت وجود آگاهانه و تسلی‌دهنده‌ای را جایگزین خدای خرافات می‌کند. ولی کارش جز عدۀ کمی را متقاعد نکرد که مذهب سنتی را رها کنند و نظام باورهایشان را منطق‌پذیر کنند. علتش ساده و پیش پا افتاده است. اسپینوزا هم مانند بسیاری از فلاسفۀ قبل و بعدش درک نکرد که مردم به خاطر توجیهات عقلی سراغ مذهب نمی‌روند. دغدغۀ عواطف، ایمان، ترس و سنت‌ها را دارند. انسان‌ها باورمند می‌مانند چون مراسم مذهبی، سفره‌ها، اعمال تقویم دینی، معماری باشکوه و موسیقی و لحن شیرین ذکرها و دعاها را دوست دارند.
می‌توان ادعا کرد که محتوای کتاب اخلاق اسپینوزا از کتاب مقدس خیلی خردمندانه‌تر است ولی چون ساختار پشتیبان کتاب مقدس را ندارد، در حاشیه باقی مانده است و چند نفری در دانشگاه‌های غرب شاید بخوانندش. درحالی‌که مذهب سنتی‌ای که اسپینوزا در سال 1670 فکر می‌کرد از مد افتاده است، همچنان رشد می‌کند و متقاعدکننده است. اگر روزی بخواهیم برای سنت جایگزینی پیدا کنیم، باید یادمان باشد مذهب چقدر با مراسمش، سنت‌هایش، هنر و ایجاد احساس تعلق به انسان کمک کرده است. همۀ چیزهایی که اسپینوزا به‌رغم ذکاوتش، در تلاش برای جایگزین ارائه کردن برای کتاب مقدس، از قلم انداخت.
ویراستار: الهام نوبخت

23 دیدگاه

  1. رسول گفت:

    دیدگاه اسپینوزا از خدا به لحاظ وضوح مفهومی وضعیت بهتری نسبت به خدای ادیان ندارد. نه خدای ادیان نه خدای اسپینوزا هیچ کدام قابل تصور و به تبع قابل اثبات و ابطال نیست و در نتیجه بی اعتبار است.

    • او که مینوشت گفت:

      برخی دوستان خیلی مسائل را ساده میبینند به لایه های بحث توجه نمیکنند و سریع با دو گانه اثبات وابطال نتیجه میگیرند شاید بهترین دلیل برای عمیق نبودن این نتیجه گیری اینه که اندیشه خدا وامر مقدس به هر معنائیش هیچگاه از ذهن بشر کاملاحذف نشده، نمیشه به راحتی با چندتا ادعا اونهم صرفا دوگانه های مفهومی فاتحه یک بحث رو خوند، این دایکاتومی پدر تفکر رو در اورده! به هر دلیلی خیلی وقته به قول مجله تایمز خدا درحال بازگشتنه و نمیشه به سادگی از کنارش گذشت…

    • محمدرضا گفت:

      یکی از نقد های اصلی به اسپینوزا وارد هست خدا را در یک مکان به نام جهان ماورا طبیعت تصور می کرد در حالی که خدا نه در جهان طبیعت نه ماورا طبیعت ملاصدرا هم اینطور میگوید خداوند بی نهایت است و لا مکان و زمان نقد بعدی این که وجود خدا را انکار نمیتوان کرد از زمان های قدیم حکیم های شرقی و غربی بسیار دلایلی در اثبات وجود خدا و منشا الهی بودن دین اوردند اول باید این دلایل را نقض کنید.

  2. Neda گفت:

    سلام دکتر فانی
    خیلی از مطالب پر بارتون ممنونم.
    میخواستم بدونم کتاب اخلاق اسپینوزا ترجمه فارسی هم داره؟

  3. رضا گفت:

    با عرض سلام و تشکر

    خیلی خوب بود. شاید بهتر بود اگه شامل صحبتهای مریوط به دین سنتی، که به نوعی نظر شخصی ‌است، نمیشد.

    سپاسگزارم

    • به هر حال این صحبتها نظر آلن دوباتن است که فیلسوف محبوبی هم هست. عملا هم می بینیم مذهب همیشه از فلسفه پرطرفدار تر بوده و هست

  4. علیرضا گفت:

    شرقی ها یه جمله معروف دارن که: مثل آب جاری باش. (مثل آب هر شکلی که محیط داره بگیر.)
    اسپینوزا اومده این جمله رو جراحی و بررسی و مهمتر از اینها حسابی تبلیغش کرده.
    اما من فکر میکنم تو نسل جدید متدین های منطقی دارن بیشتر میشن و آتئیست ها دارن به فیزیک یا زیست ایمان میارن تا فقط از خدا فرار کنند!
    نظریه ای مثل جهان موازی برای رد خلقت جهان میدن که جالبه فیزیکدانی (سامش رو فراموش کردم) میگفت: من نمیدونم منظور اون ها چیه؟ اگه فرض کنیم یه ماشین وجود داره که هر ثانیه صدها یا هزاران جهان موازی تولید میکنه؛ پس اون خودش از کجا اومده؟
    یا بیولوژیست تکامل گرای معروف ریچارد داوکینز که میگه زمین و انسان توسط یه تمدن پیشرفته ی فضایی نهادینه شده!
    بخوام خلاصه بگم: انگار جدیدا آتئیست ها دیگه آتئیست نیستن و دین دار شدن!
    دنیای غریبیه

  5. او که مینوشت گفت:

    با سلام ممنون از انتخابهای عمیقتون. سوال من اینه که اگه خدای وحدت وجودی با خدای شخصی احساسی توده مردم که بسیار هم شاید کارامد و ماندگار باشه، دو تقریر از خداست پس حقیقت چی میشه؟ حقیقت با کدومه خدای فلاسفه یا خدای ادیان؟ یا اینکه حقیقت رو باید جور دیگه ای تعریف کنیم؟ دست اخر به نظرم هرجور حقیقت رو تعریف کنیم این سوال توی ذهن همچنان باقیست که حقیقت عینی خدا، خدای اسپینوزائیه یا خدای سنتی؟ ایا دعا کردن رو باید جور دیگه ای نگاه و تعریف کرد یا با دعا میشه چیزی رو تغییر داد؟ تکلیف باقی صفات سنتی خدا چی میشه؟….

    • سوالات بسیار خوبی طرح کردید که سوال همه ماست. فقط در مورد دعا کردن فکر می کنم موضع اسپینوزا کمی صلب و افراطی است. به هر حال اگر نظر اسپینوزا رو هم درباره خدای وحدت وجود بپذیریم، انسان بخشی از جهانه و وقتی دعا می کنه، خودش رو تغییر میده! این موضوع در سطح فیزیولوژی و روانشناسی ثابت شده که انسان با دعا تغییر می کنه. وقتی خودش تغییر کنه، بخشی از جهان و پاسخ جهان عوض میشه و نتیجه تغییر خواهد کرد. مذهب سنتی خیلی پیچیده تر از چیزی است که اسپینوزا می دید و تصور می کرد.

  6. سلام اقاي دكتر فاني عالي بود ولي مختصر
    ايا شما نوار mp3 داريد كه اسپينوزا بيشتر توضيح دهد
    لطفا ادرس سايت خود را بفرستيد
    ايا اجازه هست اين مطالب را براي دوستانم بفرستم
    با تشكر كميليان

  7. رضا گفت:

    با سلام
    به نظرم در انتها وقتی که در مورد فراگیر نشدن فلسفه اسپینوزا اظهار نظر می شود به صورت جدی به مذاهب و ادیان توهین شد!
    و آن نوشته ابتدای ویدئو مبنی بر عدم دفاع از یک تفکر نقض شد.

    • به هر حال این ویدیو شرح تفکر اسپینوزاست که به مذهب اعتقادی نداشته با این وجود کارکردهای مذهب ذکر شده و رای به پیروزی مذاهب داده شده. اگر همین مقدار تحمل و بی طرفی در آن سوی دیگه بحث هم وجود داشته باشه به نتایج خوبی می رسیم.

  8. ناهيد گفت:

    سلام ،من تازه با كانال شما آشنا شدم، خيلي هم از خط و مش اهداف كانال اطلاعي ندارم ، در باره ما رو خوندم ، يه چيزي كه برام جالب بود ارامشي كه ازصداي شما به ادم منتقل ميشه .

  9. م.کاظم گفت:

    ممنون آقای دکتر، مثل همیشه فوق‌العاده بود.

  10. فرشته سلطانی گفت:

    بسیار عالی و موجز گفتید…

  11. رضا گفت:

    با تشکر از پاسختون.
    اینکه فرمودید صحبتهای مربوط به خدا و دین سنتی نظرات آقای آلن دوباتن هستن مطمئنا لزوما نشون دهنده درستیشون نیست.
    ضمن اینکه نظرات مطرح شده در انتهای ویدئو و در متن نوشته شده از پرطرفدارتر بودن دین نسبت به فلسفه صحبت نمیکنه. از فراگیرتر شدن خدا و دین سنتی در مقابل خدای اسپینوزایی در دنیای امروز صحبت میکنه.

    جدا از اینکه آیا فوائد دین سنتی (از نوع ابراهیمیش) در مجموع و در طول تاریخ بیشتر از مضراتش بوده یا نه و جدا از اینکه فراگیرتر شدن یا نشدن دین سنتی در آینده چقدر میتونه نشون دهنده واقعی یا حقیقی بودن اون باشه، اتفاقا برعکس صحبت انتهایی ویدئو و متن نوشته شده، به نظر میرسه ما هر چی جلوتر میریم خدا و دین سنتی داره کم رنگتر و کم رنگتر میشه و اگه شاهد اقبالی هم هستیم اقبال به نوعی معنویت هست که به مفهوم خدای اسپینوزایی خیلی نزدیکتره تا خدای سنتی.

    سپاس
    رضا (رضای اول از بالا!)

    • فکر می کنم اینجا داریم سیر تفکر خودمون رو به دنیا تعمیم میدیم وگرنه شواهد چیز دیگری میگه: در نیمه دوم قرن بیستم، یک ابرقدرت (روسیه) دست از آتئیزم برداشت، کلیساها رو از نو ساختند و انجیل چاپ کردند. چین سخت گیری ضد مذهبی رو کم کرد و بودیزم و کنفسیوسیزم و مسیحیت پا به پای هم دارن جلو میرن. اروپا و امریکا هم که با این موج مهاجر و رونق شبکه‌های اجتماعی بشدت در حال تجربه تب مسیحیت افراطی (از ترس اسلام) هستند. ده ها فرقه مسیحی روزانه در دانشگاههای مطرح استرالیا مشغول تبلیغ و سخنرانی و انجیل خوانی و عضوگیری و توزیع جزوه و بروشور و…هستند و بسیار هم پرطرفدار. مشکل اینجاست که تصویری از روند تاریخ در ذهنمون ساختیم و اصرار داریم که به اون سمت میریم. خدای اسپینوزایی دقیقا به همین دلیل بری شدن از صفات و انتزاعِ بیش از حد، برای عموم مردم کششی نداره به همون ترتیب که در ویدیو و متن عرض شد…

  12. AEM گفت:

    درود بر شما و ممنون از زحماتتون بابت ترجمه و صدا.

    سوالی داشتم در باب خدای اسپینوزا (صرفا خدای آن و نه سایر اعتقاداتش) و اونهم اینکه تفاوت خدای اسپینوزا و بیخدایی آتئیسم چیست جون خدای اسپینوزا همون طبیعت است و آتئیست ها و آگنوستیک ها هم فقط طبیعت رو قبول دارند. این دیدگاه در هردو ماتریالیستی است حالا اگه اسپینوزا خواسته که اسمشو خدا بگذاره باز تفاوتی نداره. انتخاب اسم آزاده. حتی امثال انیشتین و پلانک که خدای اسپینوزا رو قبول داشتن ماتریالیست مطلق بودن و حتی اگر در اندیشه های اسپینوزا هم ریز شویم باز هم افکار او به ماتریالیسم ختم میشود. بماند که ایرادات مهمی به نظریات او وارد است از جمله ازلی بودن جهان که با بیگ بنگ در تناقض است و ازلی بودن انرژی و ماده کاملا رد شده است. البته قبل از بیگ بنگ و اینکه جهان از هیچ ایجاد شده است (تئوری مطرح شده توسط هاوکینگ) فکر نمیکنم (براساس سواد من) کاملا اثبات شده باشند. البته نظریه یکی بودن خدا و جهان اسپینوزا هم از نظر فلسفی و ریاضی و هندسی ایرادات زیادی دارد و نقد های زیاد و جدی ای به آن وارد شده است. تصادفی بودن جهان هم کاملا براساس فیزیک کوانتوم قابل اثبات و توجیه و درک است. این اشتباهی بود که انیشتین کرد و گفت خدا تاس نمی اندازد که در همون زمان بور باهاش مخالفت کرد و به امروز تصادف در فیزیک کوانتوم کاملا ثابت شده است و هاوکینگ هم گفت که خدا تاس می اندازد. برمیگردم به سوال اصلیم که در ابتدا مطرح کردم : آیا اگر این ایرادات اسپینوزا و پیشرفت علم را درنظر بگیریم میتونیم بگیم آیا اندیشه اسپینوزا یا همان پنتئیسم همان آتئیسم است؟ گرچه همونطور که بالا مطرح کردم من گمان میکنم که اگر حتی ایرادات نظریه اسپینوزا و نیز پیشرفت علم رو هم درنظر نگیریم باز اندیشه اسپینوزا به ماتریالیسم ختم میشود. این نکته هم قابل توجه است که پنتئیسم با پندئیسم و وحدت وجود در تضاد است، زیرا به مجموعه جهان‌هستی به عنوان یک خدای یکتای شخصیت‌دار نمی‌نگرد. بنابراین میخوام نتیجه گیری کنم که اصلا بین آتئیسم و پنتئیسم تفاوتی وجود نداره و عملا نظریه اسپینوزا یک مغالطه بود !!! او حتی با دوالیسم دکارت هم مخالف است. برخی نیز او را بیخدا میدانند. پروفسور استیون وینبرگ فیزیکدان برنده جایزه نوبل و از فعالان مدافع بیخدایی که در دوران ما زندگی میکند جمله بسیار قابل تاملی در مورد این سخن انیشتن پیرامون پیروی او از اندیشه خدای اسپینوزا دارد، او گفته است:

    اما چه چیزی ممکن است باعث شود که یک شخص از کلمه «خدا» بجای «نظم» و «هارمونی» استفاده کند، به غیر از اینکه او از متهم شدن به اینکه خدایی ندارد و بیخدا است هراس داشته باشد؟

    ریچارد داوکینز پنتئیسم رو شکلی ضعیف از آتئیست یا به عبارت دیگه آتئیست مذهبی میداند.

    آیا پنتئیسم همون آتئیستم است که به جای طبیعت نام خدا را قرار داده است ؟ نظر شما چیست ؟ آیا پنتئیسم جدا از متریالیسم است یا کاملا بر پایه آن نهاده شده است؟

    • سلام ببینید یک مقدار تعاریف رو شفاف کنیم: تئیسم یعنی باور به خدای شخصی و ماورالطبیعی یا همون خدای کلاسیک مذهب که دنیا رو خلق کرده و اداره می کنه. شما به این خدا می تونید دعا کنید و انتظار پاداش و عذاب داشته باشید. به محض اینکه از خدای کلاسیک مذهب عبور کنیم دیگه از نظر روانشناختی فرقی نمی کنه که بگیم:
      خدایی شخصی وجود داره ولی کاری به امور دنیا نداره (دئیزم)-مثل ولتر
      یا بگیم خدا همون طبیعت و قوانینش هست (پان تئیسم) مثل اسپینوزا
      یا بگیم خدا اصلاً وجود نداره (آتئیسم) مثل داوکینز
      دئیزم و پان تئیسم و آتئیسم در عمل تفاوت چندانی با هم ندارند. در این مورد با شما موافقم.
      چیزی به نام پندئیسم رو من تا بحال نشنیده بودم.
      آگنوستیسیزم هم که از همه اینها جداست و اظهار بی تصمیمی و بی اطلاعی درباره مساله خدا می کنند که اینها مورد حمله هم مذهبی ها و افرادی مثل ریچارد داوکینز هستند. (داوکینز در روحیات تفاوت زیادی با کشیشها نداره)
      با واینبرگ هم موافق نیستم که افرادی که به نظم یا طبیعت یا هامونی میگن خدا، فقط از روی ترس باشه. میتونه از روی تعلق خاطر به تجربه معنوی و یک کاربرد شاعرانه و عاطفی باشه.
      من در داوکینز هم همون تعصبی رو می بینم که تندروهای مذهبی. مهم نیست شما چه عقیده ای دارید اگر میل شدید در رد افکار دیگران و اثبات خودتون در شما باشه، باعث انسداد فضا میشین. داوکینز مدام از اصطلاح آتئیزم جهادی یا پیکاری استفاده می کنه. مشکل اینجاست که خیلی از درگیری ها و گرفتاری های این دنیا تنها در ظاهر ایدئولوژیک هست و در عمقش مربوط به جغرافیای سیاسی میشه و توضیح عقیدتی نداره. برای این، من اصرار دارم که مردم ایران جغرافیای سیاسی یاد بگیرن. انسان اون موجود عاقلی نیست که تصور کرده و بسیاری از عقایدش برامده از احساس هست. وقتی جغرافیا به انسان آسون میگیره، نژاد پرستی و بیگانه هراسی کم میشه، وقتی جغرافیا سخت می گیره، نژاد پرستی و تعصب دوباره عود می کنه. انسان بهتره احساس خودش رو مطالعه کنه تا اینکه نتیجه گیری های کلی و مبارزه جویانه درباره وجود و نبود خدا بکنه.

  13. AEM گفت:

    ممنون از پاسختون.
    ببینید من نخواستم از فکر یا اعتقادی حمایت کنم (چه داوکینز و آتئیست ها چه پان تئیست ها و اسپینوزا چه تئیست ها و…). من فقط سوالم این بود که آیا پانتئیسم و آتئیسم یکی هستن یا نه و صرفا چند نقل قول کردم. گذاشتن اسم خدا به هردلیلی میتونه باشه. ترس از اطرافیان یا به قول شما تعلق خاطر به مسئله و زمینه ای و هر دلیل دیگه ای.
    آگنوستیک ها که همونطور که فرمودید ندانم گرا هستندو کاری بهشون ندارم.
    دئیسم که بحثش کاملا جداست و همونطور که فرمودید نوعی تئیسم بی دین است یعنی خدای شخصی از نوع یکتا ولی بدون هدایت و دین و از این مسائل. ولی بحث اینها با پانتئیسم و آتئیسم تفاوت داره. من طبق تحقیقات گسترده ای که در اندیشه های اسپینوزا و پانتئیست ها کردم به این نتیجه رسیدم پانتئیست ها روی طبیعت اسم خدا رو قرار میدن و برخلاف پاندئیسم (ترکیبی از دئیسم و پانتئیسم) و وحدت وجود (در عرفان اسلامی) خدای اسپینوزا و پانتئیست ها یکتا نیست. پانتئیست ها روح رو قبول ندارن (به شکلی جدا از بدن یا دوالیسم دکارت) و در جبهه فکری ماتریالیست ها قرار دارن و به همه چیز ماتریالیستی نگاه میکنن. من میخوام بگم که اصلا پانتئیسم و آتئیسم “کاملا” یک چیز هستن و جدا کردن این دو زمینه فکری بی معنی است. درواقع میخوام بگم اسپینوزا یک آتئیست بوده که روی طبیعت اسم خدا گذاشته شاید به خاطر ترس از یهودیان که اتفاقا با این وجود طردش کردن و حکم تکفیر براش صادر کردن. شایدم به خاطر جذب بیشتر مردم اسم خدا رو روی بیخدایی قرار داد. شایدم به قول شما تعلق خاطر به مسئله ای و شایدم خیلی دلایل دیگه ولی میخوام بگم جدا کردن پانتئیسم از آتئیسم معنی نداره.
    اینم لینک پاندئیسم :
    https://en.wikipedia.org/wiki/Pandeism
    موفق باشید و ممنون از زحماتتون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!