
مسیح و عشق جهانی
دسامبر 26, 2018
ژاک لاکان روانکاو فرانسوی
دسامبر 26, 2018اقتصاد واژگان در ترجمه شفاهی

اخیراً یک ویدیوی مستند شش دقیقه ای (در زبان اصلی) دیدم که در ترجمه و دوبله فارسی با کُند کردن فیلم به نه دقیقه رسانده شده بود. تصاویر به طور غیر عادی آهسته بنظر می رسید ولی متن و گویش فارسی کاملًا مناسب و مورد پسند اکثر مخاطبان فارسی زبان بود.
کسانی که ترجمه شفاهی از زبانهای غربی را امتحان کرده باشند، یک چیز را میدانند : این که ضرباهنگ این زبانها از فارسی تندتر است و مترجم به راحتی از گوینده غربی عقب می افتد. برای پا به پا آمدن با گوینده، مترجمِ فارسی نیاز پیدا می کند به تدابیری مثل موجز گویی، تند تر حرف زدن و ادغام جملات. این موضوع به مهارت مترجم و آشنایی او به زبان مبدا و مقصد ارتباط ندارد ومترجمین مکتوب و پژوهندگان ترجمه هم این را میدانند که این رابطه آماری در برگرداندن نوشته از مثلاً انگلیسی به فارسی برقرار است و طول جمله و تعداد کلمات نسبت به اصل ممکن است تا درصدی طولانیترو بیشتر شود اما این در ترجمه شفاهی نمایانتر است.
مخاطب فارسی زبان حس می کند مترجم در حال اضطرار و دویدن است ومثلا گفتههایش با گفته های یک سخنرانِ اصالتاً فارسی زبان تفاوت دارد. بخشی از این موضوع مرتبط است به ساختار دستوری زبان و ترکیب کلمات و جملات مثلاً گفتن واژگان فارسی که از ریشه های ناهمگن و مخلوط پارسی و عربی هستند تا حدودی دستانداز گفتاری ایجاد می کند و دلیل دیگر شاید اصرار بر قرار دادن فعل در پایان جمله باشد.
اما بنظرِ نگارنده اصل معضل را باید در تفاوتهای روانشناختی غربیها و فارسی زبانها جستجو کرد. ایرانیها سخن گفتن آرام و بی دغدغه و پر مکث و وقف و پرتکرار را بیشتر می پسندند. این احتمالاً از تجربه دکلمه شنیدن و مخاطب نقالی و رجزخوانی قرار گرفتن ناشی می شود.
در این نوع تقریرها گوینده پیاز داغ احساسی متن را بیشتر می کند، از مصوّتهای کشدار و پرآب و تاب و آتشافروز و جانسوز استفاده می کند، از مبلغ کم می کند و به تعارف می افزاید. گویا قافیه و تکرار مخاطب ایرانی را خسته نمی کند و به اثرگذاری متن می افزاید. شاید این ادامه همان مقدمه ها و مدیحه های اول دیوانهای شعر فارسی باشد یا سلیقه “چَه چَه” پسند موسیقی سنتی که دو بیت از حافظ را به کمک “هایهای و هویهوی و هِیهِی” پنج الی هفت دقیقه کش می دهند و سر آخر هم غزل را ناقص می گذارند.
یا مثلاً در فرهنگ خطابه از تکنیک تکرار متون مقدس نظیر تورات و انجیل استفاده می شود:
روزه برای جسم خوب است،
روزه برای جان خوب است،
برای جامعه خوب است،
برای معده خوب است،
برای کبد خوب است…
تصور می کنم این بیشتر به روح حاکم بر جامعه باز میگردد تا بافت زبان. رواج مزمن دکلمه و نقالی و رجز خوانی و چه چه زدن و پای وعظ نشستن طی قرنها مخاطب فارسی زبان را به نوعی تنبل کرده است. آنچه گوینده غربی را به تندگویی و موجزگویی رسانده نه امکانات فنی زبان بلکه اقتصاد رسانهای و کمبود زمان در فرهنگ ژورنالیستی معاصر از یک سو و حاکمیت عقلانیت و علم وآزادی و برداشته شدن رانت و سوبسید از خطابهها و شعرها و نوشتهها و کلا سخن است.
اگر فیدلکاسترو باشید یا استالین، صرفنظر از بافت زبان، اجبار مخاطب بشما فرصت می دهد در سخنرانی سخن را به درازا بکشید. ولی اگر قوانین تجارت آزاد بر سخن اعمال شود ناگزیر گویندگان شتابندهتر و نویسندگان گزیدهگویتر و نوشتهها پر مغزتر خواهند شد و مغز خواننده به تکاپو خواهد افتاد و فقر معنوی زبان چاره خواهد شد.
نویسنده: ایمان فانی