امانوئل کانت امر مطلق و اخلاق طبیعی
مارس 10, 2019نگهداری از ماهی قرمز هفتسین
مارس 12, 2019ارسطو و اندیشه اعتدال
ارسطو و اندیشه اعتدال
برای قرنها در غرب واژگان “استاد” و “فیلسوف” صرفا نامهای دیگری بودند برای ارسطو. این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به نظرات او درباره اعتدال، هنر، دوستی و فن بیان میپردازد.
لینک مطلب در موسسه مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
ارسطو در حدود سال 384 پیش از میلاد در قلمروی یونانی مقدونیه به دنیا آمد. پدرش پزشک دربار بود. ارسطو احتمالاً تأثیرگذارترین فیلسوف جهان است، با القاب فروتنانهای مثل «استاد» یا «فیلسوف» یا «معلّم اوّل».[1] اوّلین شغل مهمش، معلّمیِ اسکندر بود. بعد از آن اسکندر رفت و دنیای شناخته شدۀ آن زمان را فتح کرد. ارسطو هم به آتن رفت، مدّتی با افلاطون کار کرد و بعد از او جدا شد.
مدرسۀ کوچکی بنا گذاشت به نام «لیسِئوم». به دبیرستانهای فرانسوی به افتخار ارسطو «لیسه» میگویند. دوست داشت موقع درس و بحث قدم بزند. پیروانش به «پِری پَتِتیک» معروفاند، یعنی رهروان یا مشائیان.
خیلی از کتابهایش یادداشتهای سر کلاس هستند. ارسطو عاشق طرز کار چیزها بود: جوجه در تخم چطور رشد میکند؟ ماهی مرکب چطور تولید مثل میکند؟ چرا گیاهی در جایی خوب رشد میکند و درجای دیگر نه؟ از همه مهمتر، چه چیزی باعث میشود زندگی انسان و جامعه به طور کلی خوب پیش برود؟ برای ارسطو، فلسفه خرد کاربردی بود. اینها چهار پرسشی هستند که ارسطو به آنها پاسخ داد:
اوّل- چه چیز مردم را شاد میکند؟
در کتاب «اخلاق نیکوماخوس»، که اسمش از پسر ارسطو، ویراستار کتاب، گرفته شده است، ارسطو تشخیص عواملی را در دستور کار قرار داد که منجر به یک زندگی خوب میشوند. گفت که آدمهای خوب و پیروز همگی ارزشها و فضائل ویژهای دارند، و گفت باید اینها را تشخیص بدهیم تا بتوانیم این فضائل را در خودمان پرورش دهیم و در دیگران ستایش کنیم.
ارسطو یازده فضیلت شناسایی کرد: شجاعت، اعتدال، سخاوت، بزرگی، بزرگواری، عزّت نفس، صبر، صداقت، خوشذوقی، رفاقت و فروتنی. و متوجّه شد که هر نیکی انگار در میانۀ دو بدی قرار گرفته است و در واقع جایگاهی دارد که به آن میگفت «اعتدال طلایی»؛ تعادلی بین افراط و تفریط. مثلاً در دفتر چهارم کتاب اخلاق، در زیر عنوان فضایل گفتاری، خوشصحبتی، بین لودگی و زمختی قرار میگیرد. او نگاهی میکند به خوبی و بدی آدمها در گفتگو. یکی از عناصر زندگی خوب از نظر ارسطو، توانایی برای ادارۀ یک گفتگو و مکالمه است؛ بعضیها حس طنز ندارند، کلامشان یکنواخت و زمخت و خشن است، نمیشود با آنها ارتباط برقرار کرد، اصلاً با کسی راه نمیآیند و همه چیز به آنها بر میخورد. بعضی هم زیادهروی میکنند؛ آدم لوده حیفش میآید لطیفهای را ناگفته نگاه دارد. اگر بتواند، کسی را از خنده بینصیب نمیگذارد. چیزهایی میگوید که آدمِ باذوق هرگز به زبان نمیآورد. پس آدمِ حسابی راه اعتدال را میرود: خوشصحبت است ولی موقعشناس و با ملاحظه.
در یک جای کتاب اخلاق، ارسطو جدول مفصّلی میدهد از افراطها و تفریطها و حدّ میانه یا همان ارزشها. نمیشود در هیچکدام از این موارد به چشمبه همزدنی تغییر رفتار دهیم، ولی در نهایت تغییر امکانپذیر است. نیکیِ اخلاقی از دید ارسطو حاصل عادت است. نیاز به زمان و صبر و جرأت دارد. پس ارسطو میگوید آدمهای بیفضیلت را باید بیشتر بداقبال بدانیم تا خبیث و شرور. اینها بیشتر به معلّم خوب نیاز دارند تا به خطاب و عتاب و داغ و درفش.
دوم- رسالت هنر
هنرِ پرطرفدار در آنزمان تراژدی بود. آتنیها نمایشهای خونین را در جشنها و در هوای آزاد تماشا میکردند. «آیسخولوس»[2]، «اوریپید[3]» و «سوفوکل»[4] نویسندههای آشنایی بودند. ارسطو یک راهنمای نگارش نوشت به نام «فنّ شعر-بوطیقا» که پر است از نکتههای درخشان؛ مثلاً «پِری پِتیا» یعنی از فراز به نشیب افتادنِ قهرمان؛ در فیلم تایتانیک «دی کاپریو» در فراز داستان به «کِیت» میرسد که ناگهان کوه یخی، فرودِ داستان را رقم میزند؛ یا «فن آناگنورِز» یعنی رازگشاییِ نمایشی؛ لحظهای که همه چیز آشکار میشود و قهرمان میفهمد زندگیاش فاجعه بوده است.
ولی تراژدی به چه دردی میخورد؟ فایدهاش چیست که دور هم جمع شویم و اتّفاقات وحشتناکی را که برای قهرمان میافتد، تماشا کنیم؟ مثلاً اودیپ، در نمایشی اثر سوفوکل، تصادفاً پدرش را می کشد، با مادرش ازدواج میکند، بعد میفهمد چه کرده و از پشیمانی چشمهای خودش را در میآورد! ارسطو میگوید فایدهاش «کاتارسیس» یا تزکیه و پالایش روح و تخلیۀ روانی است؛ نوعی پاکسازی از سموم و بدیها که در اینجا یعنی پاکسازی عواطف، مخصوصاً رفع سردرگمی دربارۀ حسهایی مثل ترس و ترحّم که ما در موردشان مشکل داریم؛ ما بیرحم شدهایم و ترحّم نمیکنیم. از طرفی یا زیادی میترسیم یا به طور نامعقولی نترس هستیم. تراژدی یادآوری میکند که اتّفاقات بد برای آدمهای خوب هم میافتد، مثلاً برای خود ما. یک لغزش میتواند کلّ رشتهها را پنبه کند. پس باید به آنهایی که اعمالشان به فاجعه ختم شده به چشم همدردی نگاه کرد. باید دربارۀ این حقایق مرتّب مورد بازآموزی قرار بگیریم. رسالت هنر از دید ارسطو این است که حقایق ژرف دربارۀ زندگی را برای ما جا بیندازد.
سوم- دوستی به چه درد میخورد؟
در دفتر هشتم و نهم کتاب اخلاق، ارسطو سه نوع دوستی را تعریف میکند: یک نوع وقتی است که آدم میخواهد خوش بگذراند: هدف اصلی لذّت خود فرد است و دم را غنیمت شمردن. ما دیگران را لازم داریم تا به ما خوش بگذرد. نوع دیگرش، دوستی راهبردی است: از مصاحبت یکدیگر فقط به دنبال منفعت و فرصتیم نه چیز دیگر. و نوع سوم، دوستی واقعی است: نه فردی که عین شماست، بلکه کسی که مثل شما نیست ولی بهاندازه خودتان به او اهمیّت میدهید؛ غصّههایش غصّۀ شماست و خوشیهایش خوشی شما. اگر بلایی به سرش بیاید شما هم آسیب میبینید، ولی این رابطه نیرو بخش است چون شما را از تنهایی و دلواپسی رها میکند؛ شما را تا زندگیِ یک آدم دیگر گسترش میدهد؛ با هم وسیعتر میشوید و باهوشتر و منصفتر و انعطافپذیرتر؛ در فضائلِ هم سهیم میشوید و رذایل همدیگر را خنثی میکنید. دوستی یادمان میدهد که باید چه کسی باشیم و بهترین بخش زندگی ماست.
چهارم- ایدهها چطور میتوانند در آشفته بازار دنیا اثر کنند؟
مثل خیلیها، ارسطو هم در شگفت بود از اینکه چرا بهترین استدلال هم همیشه نمیتواند برنده باشد. میخواست بداند چرا اینطور میشود و چه میشود کرد. فرصت مشاهده زیاد داشت. در آتن بسیاری از تصمیمات در جلسات عمومی گرفته میشد، اغلب در آگورا، بازار شهر. سخنوران در جلب نظر مردم رقابت میکردند.
ارسطو راههای تحتتأثیر قرار گرفتنِ مردم و مخاطبان، بدون توجّه به حقایق و منطق را بررسی کرد. دیوانهکننده است و حال آدمهای جدّی مثل افلاطون را به هم میزد. اینها از بحثهای بازاری فراری بودند. ولی ارسطو بلندپروازتر بود. هنری ابداع کرد که تا امروز به آن میگوییم «فنّ بیان»: هنر موافق و همراه کردن مردم. میخواست آدمهای خردورز، جدّی و خوشنیّت یاد بگیرند چطور مجابکننده باشند و مخالفان را همراه کنند.
نکاتی گفت که مرگ ندارند: باید ترسهای مردم را بشناسی، بپذیری و آرامش بدهی؛ باید وجه عاطفی قضیه را ببینی، شاید مسئله غیرت و غرور مخاطب در میان باشد و حس تحقیر به مخاطب دست داده که باید رفع شود؛ باید مطلب را با مزه تعریف کنی چون دایرۀ توجّه مردم محدود است؛ شاید رسم شکل و مثال لازم باشد تا افکار جان بگیرند و در جان بنشینند.
همۀ ما باید شاگردی ارسطو را بکنیم. این روزها فلسفه زیاد کاربردی به نظر نمیآید، شاید چون تازگی چندان به حرفهای ارسطو گوش ندادهایم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
[1] لقب ارسطو در ایران و جهان اسلام-م
[2] آیسخولوس، آشیل یا ایسکِلِس (تلفّظ انگلیسی) را گاه پدر تراژدی یونان خواندهاند. تراژدی «پارسیان» او تنها تراژدی بجای مانده از یونان باستان است که به وقایع معاصر خود (جنگ ایران و یونان) میپردازد. ارسطو میگوید او کسی است که اجازه داد در تراژدی شخصیتها با هم تعامل و چالش داشته باشند. تا پیش از آن شخصیتها تنها با گروه همسرایان تعامل میکردند-م
[3] با تلفظ انگلیسی (یوریپیدیز): مهمترین مشارکت او در سنّت تراژیک این بود که قهرمانان اسطورهای را چون شخصیتهای عادی نشان داد که پیشامدهای غیرعادی برایشان رخ میدهد. وی بر کشمکش درونی شخصیتها تمرکز کرد. اوریپید در کنار سقراط از کسانی بود که به تشویش اذهان عمومی متهم میشدند. بر طیف وسیعی از نویسندگان از شکسپیر و ایبسِن تا جرج برنارد شاو تأثیر گذاشته است-م
[4]سوفوکل (به انگلیسی:سافِکلیز) در زمان خود و احتمالاً تا امروز از اوریپید و آیسخولوس بسیار محبوبتر بوده است. اودیپ شهریار و آنتیگونه (از مجموعه نمایشنامههای تبای) از مشهورترین آثار اوست. او بازیگر سوم را وارد صحنه کرد و از نقش گروه همسرایان کاست-م