آیا به احساسات میتوان اعتماد کرد؟
تا چه حد میتوان به حواس، عواطف و احساسات اعتماد کرد؟ اساساً عواطف و احساسات از کجا میآیند و تحت تأثیر چه عواملی هستند؟ آیا میتوان آنها را مدیریت کرد؟
آسان است بزرگ شدن با این فکر که احساسات میتوانند راهنمای قابل اعتمادی برای ما و اطرافیانمان باشند. به این تز خوشبینانه میتوانیم بگوییم نظریۀ جام آینهگون. یعنی انگار داریم به دنیا از ورای یک شیشۀ شفاف و بیخطوخش نگاه میکنیم. اما سنتی در فلسفه هست که هشدار میدهد حقیقت پیچیدهتر از اینهاست.
مکتبی به نام تشکیک و دیرباوری در یونان باستان در قرن سوم پیش از میلاد، میگفت که خیلی از برداشتهای حسی ظاهراً سفت و سختمان را نمیتوانیم صحیح فرض کنیم، بلکه باید احساسات را تسلیم روند رمزگشایی و ساماندهی کنیم. این جام، آینهگون نیست، پُر از خطوخش و نقطۀ کور و اعوجاج است. پس خِرد برای شکاکها در این است که مدام گوشبهزنگ باشند و تن به این سوءتفاهم ندهند که به برداشت اول و احساسشان اعتماد کنند.
یک مثال کوچکِ اثر مخدوشکنندۀ ذهن که یونانیها از آن در حیرت بودند، پدیدهای است که با فروکردن یک تکه چوب در آب رخ میدهد. بلافاصله به نظر میآید که چوب در نقطۀ تماس با سطح آب شکسته است، ولی اگر چوب را درآوریم میبینیم که سالم است. شکاکین این مثال را دریچهای دیدند به حقیقتی عظیم؛ اینکه حواس خطاکارند. امور اغلب آنطور نیستند که به چشم میآیند. شک در اندیشهها نیروی پیشران دانش امروزی شد.
در نیمۀ قرن شانزدهم، کوپرنیک فیلسوف و ستارهشناس لهستانی نشان داد که خورشید به دور زمین نمیگردد؛ حالا مهم نیست حواس ما برای هزاران سال به ما چه میگفتند. منطق چیز دیگری میگوید. ولی شکاکها فقط به خطاهای حواس در ستارهشناسی علاقهمند نبودند. حیرتزده بودند از خطاپذیری ما در زندگیهای شخصیمان، وقتی تحت تأثیر عواطف هستیم. مثلاً حواس اغلب گرفتار خُلق و حس و حال لحظهای هستند. یک جور آب و هوای عاطفی که افق ذهن را تحتالشعاع قرار میدهد. معمولاً نمیدانیم این خُلق و حالمان از کجا آمده و کی برطرف میشود. حتی خبر نداریم که اصلاً وجود دارد. ولی همین خُلق و حال است که سرنوشت عقایدمان را تعیین میکند. در یک مود ممکن است خودمان را خوشبخت بدانیم، با یک آیندۀ روشن و حس حقشناسی نسبت به اطرافیان. و چند ساعت بعد در یک حال دیگر بیاینکه دنیای بیرون تغییر کرده باشد، ممکن است دربارۀ همهچیز تجدید نظر کنیم. بخش بد داستان این است که اصلاً متوجه نیستیم که تحت تأثیر یک خُلق خاص هستیم. فقط حس میکنیم که دوستانمان که تا دیروز دوستشان داشتیم، دیگر خوب نیستند. یا شغلمان که نفع زیادی برایمان داشته، بیهوده است.
خستگی یک عامل خاص و مهم است که در سکوت و خفا قضاوتمان را مختل میکند. شکاک قرن نوزدهمی، نیچه، گفت وقتی خستهایم افکاری که فکر میکنیم مدتها قبل شکستشان دادهایم به ما حملهور میشوند. خیلی مهم است ولی خیلی هم نادر و سخت است که تشخیص بدهیم خستگی دیدگاه ما را تغییر داده و نه حقایق عینی در دنیا. بیشتر دلمان میخواهد نتیجه بگیریم که ناگهان از بشریت بیزار شدهایم ولی واقعیت این است که نیاز فوری به خواب داریم. شهوت هم میتواند قضاوت را بههم بزند. در یک آدم غریبه مهربانی و لطفی را میبینیم که باعث میشود فکر کنیم میتواند جایگزین همسرمان بشود. واقعیت این است که این احتمالاً فقط یک پروفایل اغواکننده است و نه چیزی بیش از این. فیلسوف شکاک آلمانی، شوپنهاور، میگوید بلافاصله بعد از ارضای جنسی، صدای قهقهۀ ابلیس را میتوان شنید.
درک اینکه ذهنمان چقدر عیب و ایراد دارد، زیربنای شکاکیت عاطفی و احساسی را تشکیل میدهد؛ مهارت آگاهی از قدرت تأثیر گمراهکنندۀ احساسات روی قضاوتمان. فلاسفۀ یونان باستان که آسیبپذیریهای ذهن را بررسی کرده بودند، توصیه کردند باید یاد بگیریم موضعی اتخاذ کنیم به نام اپوکی که میتوان به خویشتنداری یا تعلیقِ قضاوت ترجمهاش کرد. با آگاهی از میل به خطا، دیگر در تصمیمها عجله نمیکنیم. در مقاطع مختلف زمان بازبینیشان میکنیم. بهویژه باید متوجه اثر هیجانات جنسی و خستگی روی شکلگیری تصمیماتمان باشیم.
به دلایل تاریخی ما مزایای شکاکیت عاطفی را به رسمیت نشناختهایم. جنبش رمانتیک قرن نوزدهم این عقیدۀ فریبدهنده و فاجعهبار را برایمان به ارث گذاشته است که احساسمان ما را به حقیقت رهنمون میشود. ولی اگر گاهی به احساسمان گوش نکنیم، در مقابله با مشکلات ذهنیمان موفقتریم. بهجای آن باید صبر کنیم تا حسهای غیرمفید بگذرند و رد بشوند. باید قبول کنیم که ما فقط مادۀ بیولوژیک غلیظی هستیم که از ورای یک شیشۀ مات و کثیف به واقعیت نگاه میکنیم. بنابراین باید مدام قضاوتمان را تعلیق کنیم، تکانهها را تعدیل کنیم، مواظب غذایمان باشیم و سعی کنیم زودتر بخوابیم.
ترجمه: دکتر ایمان فانی
ویراستار: الهام نوبخت
8 دیدگاه
با عرض سلام خدمت اقای دکتر فانی
مثل همیشه ویدیو هاتون بینظیر هستند
سپاسگزارم بابت زحماتتون که به انسانها در مدرسه واقعی زندگی درسهای زیادی برای بهترزندگی کردن می اموزید
سلام و تشکر فراوان
سلام.
من فکر میکنم اینجا منظورش فقط هیجانات احساسی یا احساسهای کوتاه مدته.
ویدیوی خیلی خوبی بود مخصوشا اشاره به خستگی و چیزهایی مثل اینکه تو یه روز ادم صبحش به جهان بدبینه شبش خوش بین.
اما به نظرم یه سری احساسات بلند مدت که غیرعقلانی هستن هم وجود دارن؛ منظورم از غیرعقلانی لزوما احمقانه بودن نیست منظورم اینه که از عقل نشات نگرفتن و احساس هستن.
واضح ترینشون عشقه اما من منظورم فقط به این مسئله نیست چیزهایی مثل حس خوب به یه تیم فوتبال یا… (البته فکر میکنم خیلیهاشون با مسائل روانشناختی قابل توضیحه مثلا یه خاطره خوش از کودکی) اما مثلا در مورد همون عشق خیلیها میان میگن مثلا بخاطر شباهت با والدین عاشق شده طرف یا بخاطر اینکه مثلا از ادمای خونسرد خوشش میاد کلا ولی… خب ادمای خونسرد یکی دوتا نیستن که چرا اون ادم خاص؟
تازه بعضی وقتا هم ادم به سمت ادمی متمایل میشه که از رفتارهاش خوشش نمیاد.
فکر میکنم چیزهایط که گفتم از هر ۱۰ تا ۹ تاش با روانشناسی کاملا قابل باز شدن و توضیحه اما بحث من سر همون ۱ دونه هاس.
امیدوارم کلمات رو به شکل قابل فهمی قطار کرده باشم.
(راستی یه سوال بخش مقالات تاریخ جهان کنسل شده یا بخاطر شلوغی فعلا تو تعلیقه یا کاراش کندتر پیش میره؟)
دم همه ی تیم گرم
سلام دوست گرامی، ممنون از نظر شما. بله خیلی از پیچیدگیهای سلایق و عواطف رو با نظریه های قالبی به طور کامل نمیشه توضیح داد. مقالات تاریخ، اقتصاد و سینما هم بزودی ادامه پیدا خواهند کرد.
درود
وقتی نظر علیرضا رو خوندم که اشاره کرده “یکسری احساسات غیرعقلانی هستن” شاید برای من قبلا این نظر کاملا درست و واضح بود. اما اخیرا کتاب نظریه انتخاب گلاسر رو میخونم که میگه بشر احساس میکنه و همین رو میفهمه. و این احساسات بسیار پیچیده هستند چون هر کدوم یک نیاز اساسی شخص رو برآورده میکنه….گلاسر اشاره میکنه: ما از بیرون اطلاعات میگیریم در مرکز عقلانیت خود(مغز) تحلیل می کنیم و برای ارضای یک یا چند نیاز خود، دست به انتخاب(عمل) می زنیم ؛ به این امید که احساس بهتری پیدا کنیم.
سلام.
حرفهای جالبی بود اما چیزهایی که من در مورد قلب شنیدم و دیدم قابل تامله.
اینکه برخی از افرادی که پیوند قلب انجام میدن سلایقشون عوض میشه به کلی که تحقیقاتی هم در موردش شده.
یا تحقیقات موسسه heartmath که خیلی دوست دارن جای قلب و مغز رو عوض کنن!
و همینطور کشکی هم دوست ندارن و شواهدی ارائه دادن.
قطعا هر تصمیمی که میگیریم در مغز تحلیل میشه و غیرممکنه که اینطور نشه.
اما این دلیل بر این نیست که حتما همونجا منشا تصمیم باشه.
نمیدونم… در این مورد فکر میکنم نه اطلاعات من کافیه نه اطلاعات بشر.
با سلام و تشکر از مطالب و ویدئوهای مفید شما.
در رابطه با این ویدئو فکر می کنم کمی یک سو نگرانه است. در زندگی روزمره همه ما بارها با موقعیت هایی مواجه شده ایم که با عقل نتوانستیم تصمیم بگیریم و از روی احساس و یا به قول معروف دلی تصمیم گرفتیم و از قضا مرور زمان نشان داده که تصمیم درستی بوده است
برای من کاربردی بود تماشای این محتوا ممنونم ازتون