چرا هنوز برای تغییر رشته و شغل دیرنیست؟
فوریه 7, 2019نبرد با زمان و راز عمر دراز
فوریه 10, 2019
آیا با کمالگرایی به کمال میرسیم؟
آیا با کمالگرایی به کمال می رسیم؟ کمالگرایی گاه حاصل ارزیابی نتایج درخشان تلاشهای دیگران از بیرون و مقایسه آن با همه کاستی ها و ترسها و دودلیهایی است که در درون خود حس میکنیم. از این جهات کمالگرایی گاه باعث میشود که هرگز شروع به کار نکنیم. این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به همه دلایلی میپردازد که باید باعث ارزیابی مجدد کمالگرایی شود.
تلۀ کمالگرایی
معمولاً شغلی را انتخاب میکنیم که تحت تأثیر دستاوردهای ماهرترین و قابلترین آدمهای آن رشته قرار گرفته باشیم. آرزوهامان را مثلاً، بر اساس طرّاحیهای مهندس معماریای که فرودگاه جدید شهر را ساخته یا معاملات شجاعانۀ پولدارترین مدیر سرمایهگذاری «وال استریت» یا خواندن آثار نویسندهای معروف یا چشیدن غذاهای اشتهابرانگیز در رستوران آشپزی درجه یک، صورتبندی میکنیم.
ما بر پایه کمالگرایی برای شغلمان برنامه میچینیم. بعد با الهام از آن استادانِ فن، اوّلین قدمها را بر میداریم و آنجاست که مشکل شروع میشود:
چیزی که طرّاحی کردهایم یا در اوّلین ماهِ تجارت بدست آوردهایم یا در اوّلین داستان کوتاه نوشتهایم یا غذایی که پختهایم، به طرز مضحک و وحشتناکی زیر سطح آن ایدئالی است که از اوّل آتش آرزوهای ما را روشن کرده بود.
مایی که خوب میدانیم کار عالی چه شکلی است از همه کمتر کار متوسّط را، که در این مورد کار خود ماست، تحمّل میکنیم.
گیر میکنیم در یک تناقض؛ عظمتی که جاهطلبی را در ما بیدار کرده و آن همه شواهدی که ظاهراً بر بیعرضگی مادرزادی ما دلالت میکند. در تلهای میافتیم به نام کمالگرایی، یعنی کشش شدید به کمال بدون درک کافی از چیزهایی که لازم است تا به آن کمال برسیم.
تقصیر خودمان هم نیست. رسانهها ناخواسته و نادانسته میلیاردها زندگی معمولی و بیدستاورد و سالها شکست، جواب رد شنیدن و ناامیدی را حذف و ویرایش میکنند-حتّی در زندگیهای موفّق- و صاف میروند سراغ چند لحظۀ اوجِ شغلیِ شستهرُفته که اینگونه دیگر استثنای محض و نادر به نظر نمیآیند، بلکه انگار رویۀ معمول و سطح پایۀ دستاوردها هستند. به نظر میآید همه موفّقاند، چون همۀ آنچیزهایی که ما در موردشان میشنویم، داستان پیروزی است و دیگر آن دریاهای اشک و آه و ناامیدی را که ضرورتاً جزیرۀ پیروزی را احاطه کردهاند، از یاد میبریم.
دیدگاهمان متوازن نیست چون از تقلّاهای خودمان خوب خبر داریم ولی روایتِ دستاوردهای دیگران خیلی بیزحمت به نظر میرسد. ما خودمان را به خاطر اوّلین مشقهایی که نوشتهایم نمیبخشیم، چون مشقها و چرکنویسهای آنهایی را که تحسین میکنیم، ندیدهایم.
ما تصویری واقعیتر لازم داریم از همۀ مشکلاتی که پشت آن کعبۀ آمال و آرزوهاست. مثلاً نباید به شاهکاری هنری در یک موزه نگاه کنیم. باید برویم به کارگاه هنرمندان و آنجا رنج و سرخوردگیِ نسخهها و نقشههای نقشِ بر آبِ اوّلیه را تماشا کنیم، وقتی که هنرمند از پا میافتد و گریه میکند.
نگاه کنیم، شاید یک معمار اوّلین سفارش آبرومندش را بعد از پنجاه سالگی گرفته باشد و برویم اوّلین داستانهای آن نویسندهای را در بیاوریم که الان نوبل گرفته است و کمی دقیقتر شکستهایی را که یک کارآفرین تحمّل کرده از نظر بگذرانیم. باید نقش ضروری شکست را به رسمیت بشناسیم و به خودمان اجازه بدهیم که کارهایمان برای مدّتی طولانی بی عیب و نقص نباشد، چون این بهایی است که باید بپردازیم تا شاید دههها بعد چیزی خلق کنیم که برای دیگران موفّقیتی یکشبه به نظر برسد.
ترجمه: دکتر ایمان فانی