به یاد دکتر اکبر عالمی
اکتبر 15, 2020چرا خواب می بینیم
اکتبر 21, 2020آزمونی برای والدین
آزمونی برای والدین
این ویدیو از مدرسه زندگی آلن دوباتن به معیارهای پدر و مادر خوب میپردازد و هشت اصل کلی مطرح میکند.
وبسایت مدرسه زندگی THE SCHOOL OF LIFE
عجیب است که انگار هیچ انسانی از نظر روانی سالم بار نمیآید، مگر اینکه یک فرد دیگر در آن چند سال اول عمر عمیقا به او عشق بورزد.ولی ما تازه داریم یاد می گیریم که پدر مادر خوب واقعا باید چه شرایطی داشته باشند؟ آیا والدین شما خوب بودند؟ اینجا هشت اصل داریم که شاید بتوانید به کمک آن نمره بدهید؛
اول- کوک و میزان شدن با کودک
یک والد مهرورز، خودش را تا سطح بچه پایین میآورد؛ گاهی به معنی واقعی کلمه، موقع حرف زدن با بچه، خودش را هم قد بچه می کند تا بتواند دنیا را از چشم کودک ببیند. می فهمند که کوچولوها به راحتی نمی توانند با تقاضاهای بیرون تطابق پیدا کنند. می دانند که در سالهای اول، کودک در اولویت است و باید در مرکز امور قرار بگیرد. نه برای این که لوسش کنند، برای این که به کودک فرصت بزرگ شدن بدهند.
۲-مسائل کوچک:
والدین با محبت درک می کنند که زندگی فرزندان در جزییاتی می گذرد که با معیارهای بزرگسالی خیلی بی اهمیت است. خردسالان با ناخن فرو کردن در خمیر خوشحال میشوند یا با این که بتوانند نخود فرنگیها را با قاشق پخش و پلا کنند یا کلماتی را بلند بلند جیغ بزنند. اگر دکمه خرگوش کاموایی شان کنده شود، یا صفحه کتاب محبوبشان پاره شود خیلی غصه میخورند. والدی که به اندازه کافی خوب باشد، انقدر ابتکار عمل دارد که به بچه نگوید : چیزی نشده! بزرگش نکن! والد خوب در هیجان یک چاله آب و ناراحتی یک جوراب تنگ پا به پای بچه راه میآید. متوجه هستند که قدرت بچه برای اینکه در آینده به فکر دیگران باشد و درکشان کند، و برای اینکه بتواند از پس فجایع جدی بر بیاید، به این برمیگردد که در هر سن و سالی همدلی و دلسوزی متناسب با آن سن را دریافت کرده باشد.
۳-بخشش:
دیگران ممکن است یک رفتار بچه را ناجور تلقی کنند ولی پدر و مادر دوستدار بلدند خوش بینانهترین و مهربانانه ترین تفسیر را انتخاب کنند: این کوچولو بچه شری نیست ولی از آمدن فرزند دوم دلخور است؛ ضد اجتماعی نیست، فقط با دور و بریها و نزدیکان راحت تر است؛ این بچه کابوس نیست،چون خوابش میآید کج خلقی می کند.
این ظرفیت استفاده از توضیحات تخیلی ولی مهربانانه، آرام آرام تبدیل میشود به ساز و کار وجدان و آگاهی کودک. بچه هنر بخشیدن خودش را یاد می گیرد. دیگر خودش را به خاطر خطاهایش شکنجه نمی کند. دچار حملههای نفرت از خود نمیشود. و اگر روزی روزگاری بد جوری گند بزند، وسوسه نمیشود خود کشی کند.
۴-دورههای عجیب غریب
والد با محبت، آنقدر عاقل هست که بگذارد بچه یک کمی عجیب و غریب باشد . می داند که عجیب غریب بودن در اصل بخشی از رشد و نمو طبیعی است. سراسیمه نمیشود که بچه دارد وانمود می کند تبدیل به یک حیوان شده یا می گوید فقط غذاهای قرمز رنگ میخورم یا یک دوست خیالی دارد که روی درخت ته حیاط زندگی می کند. اعتقاد و ایمان دارد که این بچه یک روز عقل و شعور در می آورد. خردمندانه است که بچه بخواهد قبل از پذیرش عقل و منطق، گزینههای دیگر را هم امتحان کند. پدر و مادر قادر خواهند بود در مقابل کج خلقی های شدید و گیر دادن های بچه آرام بمانند . احساس نیاز نمی کنند تک تک بی احترامی ها را مجازات کنند. با خلق پایین و غم بچه صبوری می کنند، از نحس بازی های نوجوانها دست پاچه نمیشوند. به بچه برچسب نمی زنند. چون برچسب زدن، کودک را در آن نقش منفی گذرا که فقط داشته امتحان می کرده، فیکس می کند. مواظبتند که نگویند این بچه مان همه اش عصبانی است، این یکی فیلسوف است، این یک خیلی مهربان است. این ثروت و مکنت را در اختیار بچه میگذارند که خودش هویتش را انتخاب کند.
۵- آویزان بازی در آوردن
والدین خوب درک می کنند که بچه ها ممکن است تا مدتها به آنها بچسبند. هرگز این نیاز طبیعی به اطمینان بخشی را تحقیر نمی کنند. نمی گویند خودت را جمع و جور کن و مرد باش. یا تو کی خانوم میشی؟ یا باعث افتخارمون باش. می دانند برای رسیدن به دلبستگی ایمن و خاطر جمع، و تحمل غیاب والدین ، باید گذاشت هر چقدر نیاز دارند وابسته باشند و ارتباط را حفظ کنند. کمتر دم در مدرسه به بچه می گویند، شجاع باش!
۶- کمالگرایی
یک والد خوب از خودش یک چهره مشعشع دست نیافتنی به نمایش نمیگذارد. یک جوری که بچه درباره اش آرمان سازی و خیالپردازی کند. میدانند که باید حضورشان معمولی و فروتنانه باشد. با وقار باشند ولی اگر پایش افتاد با مزه باشند، فراموشکار باشند، خل بازی در بیاورند یا هول بزنند که بیشتر از سهمشان دسر بخورند. مامان باباهای خوب، می دانند که نواقص و خطاهایشان به بچه یاد آوری می کند که باید با نواقص بشری خودش کنار بیاید، و نهایتا یک روز از خانه برود و به زندگی خودش برسد.
۷-یک والد نیک، بلد است ملال آور بنظر بیاید.
می فهمد که نیاز واقعی بچه، یک منبع اطمینان و آرامش است. نه آتش بازی و خلق هیجان. بچه خودش بقدر کافی از اینها توی کله اش دارد. پدران و مادران باید دهه ها در آن جای آشنا بایستند و همان حرفهای همیشگی را بزنند . باید مواظب باشند که قابل پیش بینی باشند. و خلق و خوی دفعی، ناگهانی و تعجب آورشان را ویرایش کنند. لازم نیست بچه تصویر کاملی داشته باشد از همه تلاطم و وسوسه ها و دغدغههایی که از ذهن والدینش می گذرد. والد می پذیرد که پدر و مادر بودن یک نقش و شغل است. قرار نیست بازتاب کامل و بی کم و کاست شخصیت آنها باشد. بچه باید این امتیاز را داشته باشد که همه جزییات والدینش را نشناسد.
۸-عشق یک طرفه:
والد خوب به دنبال یک رابطه منصفانه و دوجانبه نیست. از بخشیدن یکطرفه راضی و خوشحال است. نیاز ندارد بچه از او بپرسد روزت را چطور گذراندی . یا عقیده اش را درباره سیاست دولت در مورد بیمهها بپرسد. می داند کودک نیاز دارد والدین را بدیهی فرض کند. پاداش همه کارهای پدر و مادرها ، هرگز مستقیم نخواهد بود، پاداششان اینجور است که طی زمان دراز، فرزندشان هم تبدیل به یک والد خیلی خوب بشود.
ساده اش این است که عشق، یعنی ملاحظه، مراعات، مهربانی و صبر عظیمی که یک بزرگسال طی سالیان دراز نشان میدهد درباره بچه ای که به ناچار زیاد قابل کنترل نیست، سردرگم است یا ناامید کننده است. همه این ملاحظه، مراعات و مهربانی به این امید است که این بچه به نوبه خودش بزرگسالی بشود که جایگاهش را در اجتماع پیدا کند بدون اینکه زیاد خلاقیت و ابتکارش را از دست بدهد، زیاد وحشت زده نباشد، و این باور بنیادی را به ظرفیت خودش داشته باشد که زندگی اش به ثمر می نشیند.
این موضوع باید مایه بهت و حیرت جهانی بشود که علیرغم همه پیشرفتهای بشر ، ما هنوز در ابتدای این راهیم که به بچهها آن دوران کودکی محبت آمیزی را بدهیم که شایستهاش هستند.
مدرسه زندگی فارسی
4 دیدگاه
درود و وقت بخیر
سوالی که داشتم این هست که در معیار “عشق یک طرفه” والد تا چه زمانی به این عشق یک طرفه راضی باشد؟ آیا اجازه ی بروز نارضایتی خود از این یک طرفه بودن احساس را دارد؟ آیا بعد از رسیدن فرزند به سن خاصی مثلا بیست سالگی، والد حق این را دارد که از فرزند تقاضا و توقع عشق و بخشش و دیگر احساسات را داشته باشد؟ این توقع تا چه سطحی میتواند باشد؟
با تشکر
اگر در کودکی عشق بی قید و شرطی نثار شده باشد و پاتولوژی های تربیتی اتفاق نیافتاده باشد، بسیار بعید است این عشق بی پاسخ بماند و در این صورت باید به اختلالات جدی فکر کرد مثلا اوتیسم یا اختلال شخصیت اسکزویید و اسکیزوتایپال. برای افتراق اینکه مشکل از والد است یا فرزند مشاوره کمک می کند.
درود.شمااستادبزرگی هستید بااطلاعات بالا وماموریتی ازسوی خدا.سلامت وسربلندباشید😍😍😍😍😍😍😍🤗🤗🤗🤗
خیلی عالی و آموختنی بود.متشکرم