مرور و بحث کتاب نسل وحشت بریت ری بخش دوم
مرور و بحث کتاب “نسل وحشت” نوشته بریت ری-2
آگوست 27, 2025
سایکوز چت جی پی تی
سایکوز هوش مصنوعی: از جنون چت بات تا اتاق پژواک
سپتامبر 29, 2025
مرور و بحث کتاب نسل وحشت بریت ری بخش دوم
مرور و بحث کتاب “نسل وحشت” نوشته بریت ری-2
آگوست 27, 2025
سایکوز چت جی پی تی
سایکوز هوش مصنوعی: از جنون چت بات تا اتاق پژواک
سپتامبر 29, 2025

مرور و بحث کتاب “نسل وحشت” نوشته بریت ری-3 و پایانی

«نسل وحشت» نامی است که به کتاب بریت ری داده شده؛ اثری تلخ اما مملو از حقایق ضروری که باید با آن‌ها روبرو شویم. این کتاب به ما یادآوری می‌کند که دیگر نمی‌توانیم مسائل اقلیمی را نادیده بگیریم یا از دایره آگاهی خود دور نگه داریم. بحران اقلیمی نه تنها بر محیط زیست، بلکه بر روانشناسی، سیاست، مدل‌های اقتصادی و چشم‌انداز کلی زندگی ما تأثیر می‌گذارد و باید دیدگاه ما را دگرگون کند. اگر از عمق وضعیت اقلیمی زمین بی‌خبر باشیم، اندیشه‌های ما در مورد فلسفه، روانشناسی، سیاست و اقتصاد متعلق به قرن بیستم باقی می‌مانند و به‌روز نمی‌شوند. زمان آن رسیده است که با این حقایق تلخ روبه‌رو شویم و مسیر سوگ خود را طی کنیم تا بتوانیم دیدگاهی جدید و سازنده بیابیم.

 

عمق بحران و لزوم نگاهی فراتر بحران اقلیمی تنها یک پدیده محیط زیستی نیست؛ آن یک علت بالادستی برای بسیاری از وقایع این دوران است. می‌دانیم که بیماری‌هایی مانند کووید-۱۹ نیز با تغییرات اقلیمی ارتباط عمیقی دارند. تقریباً هر زمان که اقلیم زمین تغییر کرده، بیماری‌زایی ویروس‌ها و میکروب‌ها نیز تغییر کرده است. ندانستن این موضوع، ما را در برابر پندمی‌های بعدی آسیب‌پذیرتر می‌کند؛ پندمی‌هایی که با وخامت اوضاع اقلیمی و کاهش تاب‌آوری کادر درمان، شدیدتر و وسیع‌تر خواهند شد. کتاب “انطباق عمیق” جیم بندل، که زمانی بحث‌برانگیز بود، می‌گوید فروپاشی اجتماعی در کوتاه‌مدت اجتناب‌ناپذیر است. او تاکید می‌کند که هنگام برنامه‌ریزی برای آینده، باید این فروپاشی را در نظر بگیریم. به جای فکر کردن به جیره‌بندی آب، باید تصور کنیم روزی شیر آب را باز می‌کنیم و آبی وجود ندارد؛ مانند “روز صفر” در کیپ‌تاون. این اتفاق به مرور در تمام شهرهای بزرگ جهان رخ خواهد داد. انطباق عمیق یعنی در هر زمینه‌ای، بدترین سناریو را در نظر بگیریم و برای آن آماده شویم.

 

سوگ اقلیمی و پاسخ‌های روانی این آگاهی عمیق از بحران اقلیمی می‌تواند به افسردگی شدید منجر شود. نویسنده به مورد یک موسیقیدان اشاره می‌کند که به دلیل آگاهی از وضعیت اقلیمی، گروهش را منحل کرد. اما این پاسخ انطباق عمیق نیست و خوب نیست. به جای انزوا، باید با مردم بیشتر معاشرت کرد، در گروه‌های درمانی شرکت کرد و به روانشناسان آگاه از وضعیت اقلیمی مراجعه نمود. این نوعی ترومای اقلیمی است که می‌تواند اعتماد ما به دولت‌ها و سیستم‌ها را از بین ببرد. وقتی بدانیم که تنها ۱۰۰ شرکت بزرگ مسئول ۷۱ درصد انتشار دی‌اکسید کربن از سال ۱۹۸۸ بوده‌اند، خشمگین می‌شویم. اما خشم، تنها پاسخ نیست. افزایش تحمل اضطراب، احساس گناه، شرم و افسردگی ضروری است؛ باید “پوستمان را کلفت‌تر کنیم”. این کار با عمیق‌تر شدن، فکر کردن به پیامدهای فلسفی و به اشتراک گذاشتن احساساتمان با دیگران ممکن است. کنشگری اصلی، کنشگری درونی است. فعالیت‌های بیرونی نباید از روی خشم باشند، زیرا همه ما کم و بیش در این وضعیت سهیم هستیم و از “مواهب این زندگی بیمار” بهره‌مند می‌شویم.

 

بازسازی معنا و پیوندهای اجتماعی در بحبوحه این بحران، احساس معنازدگی یکی از بزرگترین چالش‌هاست؛ مانند تمدن بومیان آمریکا که پس از شکست، جهان‌بینی‌شان متلاشی شد و معنای زندگی‌شان را از دست دادند. اما می‌توانیم معنا را دوباره بیافرینیم. معنا درمانی (لوگوتراپی) ویکتور فرانکل به ما کمک می‌کند تا با جمع شدن دور هم، فکر کردن به دیگران، کمک به هم‌نوع و سایر گونه‌ها، و از طریق هنر و ادبیات، معنای زندگی را بازیابیم. بازگشت به زندگی‌های قومی و خویشاوندی و زنده کردن پیوندهای خانوادگی (زندگی قبیله‌ای) بسیار مفید است. این روش هم یک نوع گروه درمانی است و هم ترس انسان را کاهش می‌دهد و تاب‌آوری را افزایش می‌دهد. مطالعات نشان داده‌اند که سرمایه اجتماعی قوی و روابط اجتماعی خوب حتی می‌تواند اثر فقر اقتصادی را خنثی کند و شانس بقا را در شرایط سخت افزایش دهد. در عصری که سیستم‌های عمومی ممکن است فرو بپاشند، باید مهارت‌های اجتماعی را دوباره بیاموزیم: چگونه رهبری کنیم، چگونه پیروی کنیم و چگونه همکاری کنیم.

 

عبور از انسان‌محوری به زیست‌بوم‌شناسی عمیق نگرش انسان‌محور، استثناگرایی انسان و این تفکر که ما مرکز طبیعت هستیم و بقیه موجودات ربات هستند، سمی و باطل است. این طرز تفکر ما را به وضعیتی که اکنون در آن قرار داریم، رسانده است. باید انسان را یکی از موجودات طبیعت بدانیم و برای خود حد و مرزی قائل شویم. این مفهوم، همان زیست‌بوم‌شناسی عمیق (Deep Ecology) است. ما باید جادو را به پدیده‌های طبیعی بازگردانیم. به جای “جادوزدایی” از جهان، باید جنگل‌ها را مقدس، تپه‌ها را رازآلود و رودخانه‌ها را موجوداتی با حق حیات بدانیم. این تنها راه برای توقف رنجاندن طبیعت و خودمان است. همچنین، باید به سمت اقتصاد پسارشد (Post-Growth Economy) حرکت کنیم که معیارش دیگر تولید ناخالص ملی نباشد، بلکه حفظ کیفیت زندگی و احیای طبیعت (Rewilding) باشد.

 

گفتگوی بین نسلی و مسئولیت پذیری امروزه یک تنش عمیق بین نسل‌ها وجود دارد. نسل‌های جوان‌تر احساس می‌کنند که نسل‌های قبل به آینده‌شان خیانت کرده‌اند. نرخ افسردگی و اضطراب اقلیمی در جوانان به شدت افزایش یافته است. نویسنده پیشنهاد می‌کند که نسل‌های قدیمی باید “اعتراف اقلیمی” کنند؛ رسماً بپذیرند که به دلیل ندانم‌کاری‌هایشان، آینده جوانان را از بین برده‌اند تا شاید خشم ملی کنترل شود و آشتی ملی ایجاد گردد. مهارت‌های فرزندپروری در عصر آنتروپوسین کاملاً متفاوت است. والدین باید از وخامت اوضاع آگاه باشند و با فرزندانشان همدلی کنند. کودکان امروز، طبیعت بکر را کمتر دیده‌اند و ممکن است زیبایی‌های طبیعی برایشان بی‌معنا باشد. این نیاز به گفتگوی عمیق و صبر دارد تا کودکان بتوانند با احساسات سخت خود کنار بیایند.

 

زندگی با شرافت و معنا در لحظه حال فروپاشی یک واژه صفر و یک نیست؛ یک طیف است و ما می‌توانیم تا آخرین لحظه برای حفظ حداکثر کیفیت زندگی برای بیشترین تعداد انسان تلاش کنیم. ناامیدی کامل جایز نیست. مکاتبی مانند بودیسم و رواقیون توصیه می‌کنند که در لحظه حال زندگی کنیم و بر چیزهایی که اکنون در کنترل ماست تمرکز کنیم. تصمیم نویسنده برای فرزندآوری و نام‌گذاری فرزندش “اطلس” (نمادی از مسئولیت آینده بر دوش نسل‌های بعدی) نشان‌دهنده امید و چالش همزمان است. کنشگری درونی به معنای بی‌عملی یا تقدیرگرایی نیست. بلکه به معنای پرورش احساسات خوب و آماده‌سازی خود برای اقداماتی است که از خشم و سرگشتگی ریشه نگرفته‌اند. در نهایت، باید با شرافت، مهربانی نسبت به همنوعان و سیاره، و با درک گذرایی زندگی کنیم. این‌گونه می‌توانیم لذتی عمیق و وصف‌ناپذیر را تجربه کنیم.

 


#نسل_وحشت #بحران_اقلیم #آگاهی_اقلیمی #انطباق_عمیق #زیست_بوم_شناسی_عمیق #ترومای_اقلیمی #روانشناسی_اقلیم #آنتروپوسین #معنا_درمانی #تاب_آوری_اقلیمی #کنشگری_درونی #سرمایه_اجتماعی #پسا_رشد #Rewilding #همزیستی_با_طبیعت


مطالب مرتبط:

1 دیدگاه

  1. محسن گفت:

    سلام جناب دکتر ایمانی
    وقت بخیر و خدا قوت
    ممنونم از آگاهی‌بخشی موثر و دقیق شما.
    میخواستم بگم من در گیلانعرب در دل کوههای زاگرس بزرگ شدم. بچه‌گی (حدود ۳۰ سال پبسش) در روستا تفریح و بازی ما فقط در دل طبیعت بود. توی رودخونه‌ها و برکه‌ها و دره‌ها و بیشه‌ها میچرخیدیم و بازی می‌کردیم‌. همه جا پر از حیوان‌ها و حشره‌ها خزنده‌ها بود. خرگوش‌ها از این ور به اون ور می‌دویدند، خرچنگ و قورباغه و لاک‌پشت و هزاران حشره بزرگ و کوچیک و رنگارنگ بود. همه جا مارمولک‌های صحرایی و کبک‌ها و بط و لک‌لک بود. روباه و سمندر و حتی گراز میدیدیم. شرط‌بندی میکردیم چه کسی حشره جدید و خاص پیدا میکنه. شهرهای مورچه‌ها و زنبورها بی‌شمار بود. مورچه‌های قرمز و ملخ‌های کوچک و بزرگ رو تماش می‌کردیم. توی برکه‌ها مارماهی و ماهی‌های جورواجور بود، شب‌ها اگر لامپی روشن بود میلیون‌ها پشه و پشه‌کوره دور چراغ جمع می‌شدند و صدای جیرجیرک همه جا رو پرکرده بود…الان وقتی برمیگردم شهرمون و اطراف شهر میچرخم، گریه‌ام میگیره به خدا. هیچی نیست! اینا کجا رفتن؟ رودخونه‌ها و برکه‌ها خشک شده. همه جا سکوت سنگینه.همه رفتن، ما تنها شدیم! قلبم فشرده میشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!