
شش نظریه اصلی درباره ماهیت «رابطه ویژه» آمریکا و اسرائیل
آگوست 7, 2025
مرور و بحث کتاب “نسل وحشت” نوشته بریت ری-2
آگوست 27, 2025مرور و بحث کتاب “نسل وحشت” نوشته بریت ری-1

مرور و بحث کتاب نسل وحشت بخش اول
مرور و بحث کتاب “نسل وحشت” نوشته بریت ری – بخش اول
آیا میتوانیم در عصر بحران اقلیمی به معنای زندگی دست یابیم؟
امروز به سراغ کتابی میرویم که نه تنها ذهنها را درگیر خود کرده، بلکه جوایز معتبری را نیز از آن خود کرده است:
«نسل وحشت: یافتن هدف در دوره بحران اقلیمی» (Generation Dread: Finding Purpose in an Age of Climate Crisis).
این اثر ارزشمند نوشته بریت ری، پژوهشگر میانرشتهای در حوزه روانشناسی و علوم اقلیمی و از دپارتمان روانپزشکی دانشگاه استنفورد، رویکردی تازه به یکی از بزرگترین چالشهای عصر ما دارد. کتاب ری که فینالیست جایزه ادبی گاورنر جنرال آمریکا و برنده جایزه CBC در سال 2022 شده و در لیست 10 کتاب برتر خودسازی ایندیگو قرار گرفته، به ما میآموزد که چگونه در میان هراس و وحشت اقلیمی، معنا و هدف خود را پیدا کنیم. اما این کتاب چرا تا این حد اهمیت دارد؟
واقعیت تلخ: عبور از مرحله انکار و رویارویی با هراس.
فرض اصلی کتاب این است که ما دیگر از مرحله انکار خارج شدهایم و وحشت و هراس اقلیمی در وجود ما نهادینه شده است. دیگر صحبت از “آیا اتفاقی میافتد؟” نیست، بلکه “چگونه با آنچه اتفاق افتاده و میافتد، کنار بیاییم؟”.
این کتاب به سراغ پیامدهای روانشناختی بحران اقلیمی میرود؛ پرسشهایی چون بیمعنا شدن ناگهانی اهداف زندگی، دغدغههای فرزندآوری، و خشن شدن تدریجی جوامع. ما در عصری زندگی میکنیم که نقاط برگشتناپذیر اقلیمی (Tipping Points) یکی پس از دیگری عبور کردهاند و چرخههای خودتشدیدشونده (مانند ذوب شدن یخهای قطبین یا آتشسوزی جنگلها) فعال شدهاند. زمین و آسمانی که تمدن ما در آن شکل گرفت، دیگر وجود ندارد و تلاشهایی مانند انرژیهای پاک، هرچند مهم، اما نمیتوانند قطار اقلیمی را که به ته دره میرود، متوقف کنند. این واقعیت، خشم و ناباوری عمیقی در ما ایجاد میکند؛ خشمی از اینکه فکر میکردیم دنیا تحت کنترل خردمندان است.
دلهره اقلیمی و معنای جدید انسان بودن کتاب بر واژههایی مانند “دلهره” (Dread) – نوعی هراس مبهم و گنگ که منشأ مشخصی ندارد – و “اضطراب اقلیمی” (Climate Anxiety) یا “اکو-آنزایتی” (Eco-Anxiety) تأکید میکند. این احساسات نه تنها طبیعی هستند، بلکه نشانهای از آگاهی محسوب میشوند. جالب است که نویسنده میگوید تجربه این دلهره خود یک لاکچری است؛ بسیاری در جنوب جهانی چنان درگیر تنازع بقا هستند که فرصت نگرانیهای اقلیمی را ندارند. این بحران، امنیت غذایی، سیاست و حتی پدیدههایی مانند پاندمیها را تحت تاثیر قرار میدهد و ارتباط پاندمیها با تغییرات اقلیمی (پدیده “اسپیلاور” یا برونریزی ویروسها) نیز در کتاب مورد توجه قرار میگیرد. پرسش “آیا انسان بودن معنای خود را از دست داده است؟” در این شرایط مطرح میشود. ما که روزگاری خود را سوگلی طبیعت میدانستیم، اکنون میبینیم که چگونه در مدتی کوتاه، زیستگاه خود را نابود کردهایم. این بینش، غیرقابل بازگشت است و باید بپذیریم که سیاره زنده خواهد ماند، اما گونه انسان ممکن است منقرض شود.
کنشگری درونی: اولین گام برای مواجهه کتاب بریت ری بر کنشگری درونی (Internal Activism) به اندازه کنشگری بیرونی تأکید دارد. باید این احساسات عمیق اضطراب زیستمحیطی (Eco-Distress) را به سطح بیاوریم، با دوستان و خانواده (دور از فرزندان) صحبت کنیم و گروههای حمایتی تشکیل دهیم. نامگذاری این احساسات، مانند اضطراب اقلیمی، گامی حیاتی برای مدیریت و اعتبار بخشیدن به آنهاست. به جای انکار، باید به این احساسات اعتبار دهیم و به دنبال روانشناسانی باشیم که آگاه اقلیمی (Climate-Savy) باشند. این رویکرد به ویژه برای نسل هزاره (Millennials) و نسل زد (Gen Z) که بیشترین تأثیر را از این اضطرابها میپذیرند، اهمیت دارد.
سفیدپوستان و بار تاریخی کربن: مفهوم “نازکنارنجی بودن نژاد سفید” یکی از نکات کلیدی و بحثبرانگیز کتاب، مفهوم “نازکنارنجی بودن نژاد سفید” (White Fragility) در مواجهه با بحران اقلیمی است. نویسنده به این واقعیت اشاره میکند که سهم اصلی تجمع کربن در جو، ریشه در انقلاب صنعتی و اقدامات کشورهای عمدتاً سفیدپوست غربی دارد. وقتی این موضوع مطرح میشود، بسیاری از سفیدپوستان واکنش تدافعی نشان داده و به جای تمرکز بر آسیبهای وارده، به احساسات خود میپردازند. این واکنش میتواند به این تفکر منجر شود که برای حفظ “مزیت نژاد سفید”، باید توسعه در مناطق دیگر (مانند هند) محدود شود تا زمین “نجات یابد”. این طرز فکر، به جای حل مسئله، بر حفظ منافع و نابرابریهای موجود تمرکز دارد.
سایهی تاریک اکوفاشیسم: “مناطق قربانی” و “مردم دورریختنی” این کتاب زنگ خطر را درباره ایدئولوژی “اکوفاشیسم” (Ecofascism) به صدا درمیآورد. اکوفاشیسم، که ریشه در ترس و تفکر سادهانگارانه دارد، بر این باور است که برای حفظ “تمدن خودی”، باید مناطقی را به عنوان “مناطق قربانی” (Sacrifice Zones) در نظر گرفت و از شر “مردم دورریختنی” (Disposable People) خلاص شد. این تفکر منجر به وسواس درباره مرزها، بیگانههراسی، و حتی نسلکشی (فعال یا غیرفعال) میشود. مثالی از یک اکوفاشیست در نیوزلند که به صورت لایو استریم دست به قتلعام مهاجران زد، عمق این خطر را نشان میدهد. با این حال، نویسنده یادآوری میکند که تغییرات اقلیمی مرز نمیشناسد و عواقب آن دیر یا زود گریبانگیر همه خواهد شد. اکوفاشیسم، مرامی برآمده از غریزه و ناآگاهی است که با ترس، جوامع را به سمت تعصب، خشونت و بیمنطقی سوق میدهد.